آیا آمریکاییها قصد کودتا داشتند؟
آمریکاییها تحت هیچ شرایطی نمیتوانستند خروج ایران از دایره نفوذشان را برتابند. عمق فاجعه برای آمریکاییان در این حوزه را میتوان با تأمل بر اظهارات ژنرال هایزر، مورد سنجش قرار داد که گفته بود: «اعتقاد داشتم که فاجعه آمیزترین احتمال این خواهد بود که آیتالله خمینی به ایران بازگردد، بدون آنکه ما توانسته باشیم ابتدا با او به تفاهم برسیم.» شدت این تأثیرگزاری در حدی بود که جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا به صراحت در خاطراتش مینویسد: «سراسر منطقه خلیج فارس تحت تأثیر انقلاب ایران قرار گرفته بودند.»
از این رو، «عملیات پنجه عقاب» یکی از پیچیدهترین، گستردهترین و پر هزینهترین اقدامات نظامی بود که تا آن زمان برای آزادی گروگانها در سطح جهان از سوی یک کشور، به مرحله اجرا در میآمد. آمریکاییها تمامی امکانات و تجهیزات خودشان را پای کار آورده بودند و از تمامی داراییهای ملی خودشان که جنبه حیثیتی داشت، مایه گذاشتند. آنها در این عملیات، بهدنبال بازسازی و افزایش اعتبار مخدوش شده خودشان در جامعه بینالملل بودند. در همین ارتباط «پیر سالینجر» چنین نوشته است: «بایستی به این نکته کاملاً توجه داشت که از پانزده سال قبل به این طرف، هیچ یک از عملیات نجات گروگانها با چنین اهمیت و وسعتی در خاک دشمن و بهخصوص در مناطق واقعه در محلهای پرجمعیت و شهری به مرحله اجرا درنیامده است.»
سپهبد وات که فرماندهی ارشد و کلان عملیات را برعهده داشته است، در ششم مارس سال 1980، زمانی که برای نظارت بر چگونگی انجام تمرینات نیروی دلتا به نزد آنها سفر نموده بود، به بکویث چنین میگوید: «اکنون فرصتی پیش آمده تا اقتدار دوباره آمریکا را به دنیا نشان دهیم. امیدوارم که این نقشه تا آخر همینطور پیش برود. این عملیات یعنی اعتبار ما در خاورمیانه و دنیا؛ اگر اسرائیلیها از عهده عملیات انتبه برآمدند، ما هم بر میآییم.» سرهنگ چارلی بکویث هم به نیروهایش به صراحت اظهار مینماید: «آقایان این عملیات، تنها یک عملیات نظامی ساده نیست، این عملیات یعنی اقتدار دوباره آمریکا بر دنیا، یعنی اعتبار، لیاقت، شرف و همه چیز ما.»
در همین ارتباط، میتوان به جمله سرهنگ بکویث در زمانی که کامیون حامل سوخت ایرانی را در طبس هدف قرار میدهند و شعلههای آتش به هوا زبانه میکشد، نیز اشاره داشت که همراه با قهقههای میگوید: «به جنگ جهانی سوم خوش آمدید!»
بعد از اشغال سفارتخانه آمریکا، مقامات آمریکایی انجام یکسری اقدامات نظامی را علیه جمهوری اسلامی ایران، تحت هر شرایطی برنامهریزی نموده بودند. برژینسکی در خاطراتش مینویسد: «کارتر در دومین نشست کمیته که در 6 نوامبر 1979 برگزار میشود، سه برنامه اضطراری پیشنهاد مینماید: یک عملیات نجات گروگانها، یک اقدام تلافیجویانه در صورت کشته شدن یک یا همه گروگانها؛ و چنانچه کشور ایران به عنوان یک کیان سیاسی مورد تجزیه قرار گرفت، یک واکنش نظامی حول میدانهای نفتی در جنوب ایران؛ و در نهم نوامبر 1979/هجدهم آبان 1358 نیز بعد از یک نشست گستردهتر پیرامون راهبرد علیه ایران، ضمن تمهیدات قبلی چنین اعلام کرد: من میخواهم به محض آزاد شدن افرادمان، آنها را تنبیه کنم.»
از این رو، بهترین و بالاترین امکانات موجود را پای کار آورده تا خواسته آنها محقق گردد. میلیاردها دلار برای انجام این عملیات هزینه شد و آموزشهای بسیار جدید و فشردهای به مرحله اجرا درآمد که تنها در یک مورد، خلبانان هلیکوپترها در شرایط کاملاً مشابه با عملیات، «بیش از 13000 ساعت» در مسیر «یوما» تا «آریزونا» که دارای آب و هوای بیابانی مشابه با ایران بود و تحت همان شرایط عملیاتی، تمرین پروازی داشتند.
از سوی دیگر تعداد 50 فروند هواپیمای جنگنده شامل «اف 4»، «اف 14»، «آ ای 6»، «آ ای 7» در ناو نیمیتز را تغییر آرایش ظاهری داده بودند تا با دیگر هواپیماهای مشابه در منطقه و ایران، قابل تشخیص و تفکیک باشند. این جنگندهها، قویترین هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا در آن مقطع زمانی بودند که از قدرت حمل سلاح و دقت تیراندازی بالایی نیز برخوردار بودند. آمادهسازی این تعداد هواگرد جنگنده برای محقق ساختن اهداف خاصی صورت پذیرفته بود که با عقیم ماندن طرح در صحرای طبس، عملاً منتفی شد و مورد استفاده قرار نگرفتند.
بنابراین، تردیدی وجود ندارد که قوه عاقله ایالات متحده در تمامی حوزههای مرتبط و در بالاترین سطح ممکن پای کار آمده بودند تا احتمال موفقیت این عملیات را به بیش از 95 درصد برسانند.
** هدف آمریکاییها از اجرای عملیات چه بود؟
در جلسه شورای امنیت ملی 6 نوامبر ایالات متحده، رهنمودهایی تدوین میشود كه در تمام مدت بحران، مبنای خط مشی رفتاری آمریکا بوده است. پنج فقره از این رهنمودها به مسئله اعمال زور و اقدام تلافیجویانه ارتباط داشت.
دانشجویان پیرو خط امام هم در پیامها و اعلامیههای متعددی که صادر نموده بودند، به مخاطرات اجرای هرگونه عملیات نظامی توسط آمریکاییان در ارتباط با هر نقطه از خاک میهن اسلامیمان هشدارهای جدی داده بودند. در قسمتی از اعلامیه شماره 25 آمده است: «محوطه داخل لانه جاسوسی و دیوارهای اطراف آن، بهخصوص ساختمان گروگانها در پوشش وسیع مواد منفجره قرار دارد و مینگذاری شدهاست لذا از هرگونه نزدیک شدن به این نقاط خودداری شود و کسی از دیوارها بههیچ بهانهای بالا نرود که در هر لحظه و هر قدم، خطر نابودی آنان را تهدید میکند. در ضمن، پاسداران به شدت و هوشیاری تمام، کلیه نقاط اطراف لانه جاسوسی را مراقبت میکنند و به کلیه برادران و خواهران مسلح دستور داده شدهاست که افراد متخلف از دستورات فوق را که بدون تردید از مزدوران آمریکایی هستند، بلافاصله سرکوب نمایند.»
همچنین، در اعلامیه شماره 45 نیز عنوان گردیده: «در پیشگاه شما ملت به آمریکای جنایتکار و عمال داخلی آن شدیداً اخطار میکنیم که دست از حرکت مذبوحانه بردارند و چنانچه آمریکا و عمال منفورش در ایران جهت آزادی گروگانها به کوچکترین حرکت توطئهگرانه نظامی یا غیرنظامی متوسل شوند، تمامی گروگانها یکجا نابود خواهند شد و مسئولیت آن با آمریکاست.» اما، واقعیت آن است که کشتن گروگانهای آمریکایی هیچگاه در برنامه دانشجویان قرار نداشت.
گروهبان رادنی وی سیکمان که به عنوان محافظ تفنگداران دریایی در سفارت آمریکا حضور داشته خاطراتش خویش را در کتابی تحت عنوان «گروگانگیری ایرانی» به رشته تحریر درآورده است. او درباره واکنش دانشجویان بعد از حمله طبس چنین میگوید: «دانشجوها میگفتند در مورد چنین حملهای به دولت ما اخطار دادهاند كه اگر آنها به محل نگهداری ما وارد شوند، دانشجوها ما را میكشند ولی به جای كشتن ترجیح دادهاند ما را منتقل كنند. ... خدا را شكر كه اوضاعمان رو به راه است.»
از سوئی دیگر، آمریکاییان در ارتباط با میزان تلفات احتمالی این عملیات و کشته شدن گروگانها، برآوردی را تهیه مینمایند. پیر سالینجر در کتاب خود تحت عنوان «گروگانگیری در تهران» به یک گزارش خیلی مهم اشاره داشته و توضیح داده که آنها این گزارش محرمانه دو صفحهای را در تاریخ 16 مارس 1980/26 اسفند 1358 تهیه نموده بودند. در صفحه دوم این گزارش، پیشبینی میزان تلفات گروگانها در بهترین حالت را حدود 60 درصد تخمین میزدند که از نظر سرویسهای امنیتی سیا و همچنین پلیس نظامM.P روی هم رفته برآورد قابل قبول و رضایت بخشی بهنظر میرسیده است. به عبارتی خیلی صریحتر، آنها در بهترین شرایط برای آزادی گروگانها، کشته شدن 60 نفر از آنان را پذیرفته بودند. تحت این شرایط، مجدداً این سؤال قابلیت طرح دارد که: «هدف اصلی از اجرای این عملیات چه بوده که آنها به کشته شدن 60 درصد گروگانها نیز رضایت داشتهاند؟»
جان گروگانها در نزد آمریکاییان از ارزش چندانی برخوردار نبود. هر فرد سادهپنداری هم میتوانست حدس بزند که بعد از آن همه کشمکش سیاسی بین ایران و آمریکا، کوچکترین تحرک نظامی منتسب به آمریکا در تهران، منجر به اعدام انقلابی تمامی گروگانها میشود.
پس باید از زوایه دیگر به ماجرا نگاه کرد؛ ماجرایی شبیه به کودتا. به محض رسیدن نیروهای امریکایی به تهران، آنها اقدام به بمباران اهداف مشخص شده منجمله بیت امام در جماران، منزل بنیصدر، مجلس سنای سابق که قرار بود مجلس شورای اسلامی در آن تشکیل گردد، پادگان عشرتآباد، دفتر نخستوزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیتههای انقلاب، صدا و سیما، اداره مرکزی مخابرات و چندین محل دیگر میکردند و ....