تولید و صادرات نفت قطع نشد تا تورم مهار شود
«سیدمحمد غرضی» نامی آشنا در تاریخ سیاسی ایران است. مهمترین مسئولیتهای وی در دوران دفاع مقدس بود. غرضی پیش از آنکه جنگ آغاز شود به خوزستان رفت و استاندار آن استان شد. او سپس با تشکیل دومین دولتِ جمهوری اسلامی به عنوان وزیر نفت معرفی و انتخاب شد. وزارت نفت در دوران جنگ یک وزارتخانه کلیدی بود و غرضی تا سال 64 و تا پایان فعالیت دولتِ سوم عهدهدار این وزارتخانه بود، اما از نیمه جنگ به وزارت پست، تلگراف و تلفن رفت و عهدهدار آن وزارتخانه شد. جهت بررسی اقدامات استانداری خوزستان، وزارت نفت و دولت در جنگ تحمیلی به گفتگو با وی پرداختیم
ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنم. آن زمانی که شما استاندار خوزستان بودید، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. مهمترین ماموریت استانداری در آن برهه چه بود و به عنوان استاندار چه اقداماتی انجام دادید؟
غرضی: بسم الله الرحمن الرحیم. مهمترین کاری که در آن برهه انجام دادیم این بود که تلاش کردیم تا استان از دست عناصر و افرادی که رابطه نزدیکی با دشمنان و بیگانگان داشتند، خارج سازیم. آشوبگران اسلحه و مواد منفجره را از عراق به این سوی مرز میفرستادند و کارهای تخریبی انجام میدادند. آقای منوچهر محمدی که آن وقت فرماندار خرمشهر بود یک روز یک کیف پر از مواد منفجره به من نشان داد و گفت: اینها را پیدا کردهایم و این موارد نشان میدهد که جنگ در حال آغاز است. ما بارها به دولت بنیصدر هشدار دادیم که صدام در تدارک جنگ علیه ایران است، اما توجهی نشد.
برای اینکه بتوانم خوزستان را آرام کنم و در حدامکان زمینه وقوع جنگ را از بین ببرم، جمعی از جوانان انقلابی را به عنوان بخشدار و فرماندار منصوب کردم. احکام فرمانداری و بخشداری را به دست نیروهای انقلابی دادم تا با غائلهها مقابله کنند. دو ماه بعد که در تهران خدمت امام رفتم، ایشان پرسیدند آن شلوغیهای خوزستان چه شد که پاسخ دادم دیگر خبری از آن شلوغیها نیست و لوله نفتی هم منفجر نمیشود. روزی یک افسر ژاندارمی به دفتر من آمد. او گفت: آقای غرضی ۱۲ اتومبیل به من بده تا جریان انفجار لولهها را جمع کنم. ۱۲ اتومبیل به او دادم و از هفته بعد دیگر انفجاری رخ نداد.
روز نخست جنگ در استانداری و در خانهای که محل اقامت استاندار بود، نشسته بودم. بمباران هوایی ارتش بعث عراق که شروع شد، فرمانده فرودگاه دزفول به من زنگ زد و گفت عراق حمله کرده، فرودگاه را بمباران و باند را زده است. این فرمانده خیلی مستاصل بود. گفتم میآییم باند را درست میکنیم. به یکی از دوستانم که پیمانکار بود تماس گرفتم و گفتم سریع برو باند فرودگاه دزفول را درست کن. این کار باعث شد تا فرمانده ارتشی روحیه پیدا کند، بایستد و بجنگد.
مرکز اصلی جنگ در خوزستان بود، چراکه منابع نفتی در آن استان بود. جنگ نیز با هدف خلع امکانات اقتصادی از قدرت سیاسی ایران صورت گرفت. آمریکا، صدام و بختیار به این نتیجه رسیده بودند که باید استان خوزستان را از ایران بگیرند. بنابراین استانداری در کنار نیروهای مسلح و نیروهای مردمی تمام تلاش خود را انجام داد تا خوزستان حفظ شود.
شما از سال 60 تا سال 64 مسئولیت وزارت نفت را برعهده داشتید. با توجه به اینکه درآمد اصلی کشور از طریق فروش نفت تامین میشد و فروش نفت، شاهرگ اصلی اقتصاد کشور بود، شما چه اقداماتی در این رابطه انجام دادید؟
غرضی: وقتی داشتم میرفتم وزارت نفت، در بحبوحه جنگ بود. احمد آقا گفت: «میگویند که از ما نفت نمیخرند.» گفتم: «احمد آقا روزی 60 میلیون بشکه نفت در دنیا مصرف میشود و سهم اوپک از این رقم 16 میلیون بشکه است، دست من شکسته باشد، اگر نتوانم سهم ایران را از بازار بگیریم.»
در طول چهار سال وزارتم، پیوسته با اوپکیها درگیر بودم و بر این موضع خود در اوپک همواره اصرار کردم و اجازه ندادم که تولید اوپک از 16 میلیون بشکه تجاوز پیدا کند و قیمت نفت هم از 30 دلار کمتر شود. به قدر ظرفیت تولید و صادرات نفت ایران، دفاع میکردم. در طول وزارتم، هر سال، بیست و چند میلیارد دلار، پول وارد کشور کردم. اگر نمودارهای اقتصادی مربوط به تورم در آن سالها را ببینید، از سال 1361 تورم و گرانی به شدت کنترل شده است، در حالی که هزینههای جنگ هم پرداخت میشد.
در حاشیه یکی از این اجلاسها، به شیخ علی وزیر نفت کویت گفتم: چرا 6 میلیارد دلار به صدام کمک بلاعوض کردید؟ گفت: قرض دادیم. گفتم: قرض دادید یا از او برای جنگ با ایران حمایت کردید!
در مقابل اقداماتی که صدام علیه تاسیسات نفتی ما در خلیج فارس انجام داد، شما چه واکنشهایی نشان دادید؟
غرضی: عراق تأسیسات نفتی ایران را هدف قرار داده بود، تدابیر ما هم متقابلاً اقداماتی برای کاهش صادرات نفت عراق بود. در آن شرایط برنامه این بود که در مسیرهای صادرات نفت عراق اختلال ایجاد کنیم.
من با حافظ اسد، دوست بودم. با وی تماسی داشتم و از او خواستم از ما نفت بخرد. به همین منظور «عبدالحلیم خدام»؛ معاون و وزیر امور خارجه خود را به تهران فرستاد و با او در ساعت 2 بعد از ظهر در فرودگاه مهرآباد تهران، قرارداد فروش 200 هزار بشکه نفت را منعقد کردم. ساعت 4 بعد از ظهر بعد حافظ اسد از رادیوی ملی سوریه اعلام کرد که سوریه از ایران نفت میخرد.
عراق با خط لولهای که از خاک سوریه به سواحل مدیترانه میرسید، 300 هزار بشکه نفت صادر میکرد. پس از اینکه سوریه در سال 61 به عنوان یکی از مشتریان جدید نفت ایران شد، در ادامه مذاکرات و تعاملات دو جانبه و به دلیل روابط عمیقی که با ایران پیدا کرده بود، خط لوله نفت عراق به سوریه را قطع کرد و عراق را از صادرات این میزان نفت محروم کرد. همچنین سوریه زمین و هوا را بر عراق بست. من معمولا رادیو لندن را گوش میکردم. پس از این اقدام سوریه، همان شب، این رادیو اعلام کرد که ایران در تعامل با سوریه، کاری انجام داده که به اندازه استقرار 10 لشکر در مرزهای غربی عراق، ارزش دارد.
تکاوران نیروی دریایی هم اسکله البکر و الامیه را در جزیره فاو منهدم کردند و بخش چشمگیری از صادرات نفت عراق از این مسیر هم برای مدتی، مختل شد.
خدا کمک کرد تا در آن برهه، کمر صدام را بشکنیم. فقط مانده بود خط لوله نفت عراق که از مسیر ترکیه صادر میکرد. «خلیل تورگوت اوزال» نخست وزیر وقت ترکیه را میشناختم. پیش از پیروزی انقلاب یک سالی فراری بودم و در ترکیه مخفی شده بودم و در آن سالها با او آشنا شده بودم. در زمان وزارتم با او هم صحبت کردم و از او خواستم که از ترانزیت نفت عراق از خاک کشورش جلوگیری کند تا به ترکیه نفت صادر کنیم. او گفت غرضی ما نمیتوانیم، چون باید به نیروهای نظامی پاسخگو باشیم. با این وجود قرارداد فروش 200 هزار بشکه نفت را با ترکیه بستم که بر همین اساس، رابطه ایران و ترکیه که نزدیک بود به مخاصمه تبدیل شود، بهبود پیدا کرد و شبح جنگ از مرزهای ایران و ترکیه، رخت بربست و حامیان صدام در ترکیه عقبنشینی کردند.
همچنین در سال 61 بود که جنگندههای بعثی سکوی نفتی نوروز را هدف قرار دادند، این اتفاق یکی از چالشهایی بود که در دوران وزارت خود با آن روبهرو شدم و حتی به علت آلودگی نفتی که ایجاد شد، ایران را تحت فشار قرار دادند تا آتش بس را بپذیرد و... . جنگندههای بعثی، سکو و چاههای نفت میدان نوروز را هدف قرار دادند و به دنبال آن روزانه چند هزار بشکه نفت به آبهای خلیج فارس میریخت و آلودگی گستردهای به وجود آورد که به علت شرایط جنگی، مهار آن و تعمیر چاه، دشوار بود. کشورهای منطقه همچون قطر، کویت و عمان به امام (ره) فشار میآوردند که باید آتشبس را بپذیرید تا فوران نوروز را مهار کنیم. در این میان، یک آمریکایی آمد در دوبی و گفت 20 میلیون دلار به من بدهید و امام خمینی (ره) هم تقاضا کنند تا بیاییم آتش را خاموش و چاههای نوروز را مهار کنیم.
آقایان محمدتقی ابوالحسنی وهدایتزاده با چند نفر دیگر در تهران نزد من آمدند و گفتند ما میتوانیم چاه را ببندیم، من هم گفتم حالا که میتوانید بسمالله! بروید ببندید. همین چند کلمه بین ما رد و بدل شد. ابوالحسنی که یکی از آهنگران خبره نفتی است، با یک گروه بیست 30 نفره متشکل از متخصصانی از پالایشگاه تهران مثل جوشکار، تراشکار، لولهکش و مکانیک و همچنین چند غواص، چهار ماه در شرایط سخت و زیر هجوم جنگندههای عراقی، در نوروز کار کرد و سرانجام صبح عید قربان سال 62 چاه را با هزینه هفت میلیون تومان مهار کردند. چند تن از افراد این گروه شهید شدند. این گروه را نزد امام (ره) بردم و تشویق شدند.
در میانه جنگ تحمیلی شاهد تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ بودیم که اعضای دولت از جمله جنابعالی نیز عضو آن بودید. تشکیل آن ستاد چه نقشی در پشتیبانی از جنگ داشت؟
غرضی: ستاد پشتیبانی جنگ حدود دو سال پس از آغاز جنگ تشکیل شد و بالاخره توانستیم از این طریق احتیاجات عمومی را رفع کنیم. هدف مهم و اساسی این بود که نیازهای عمومی را با قیت مناسب تأمین کنیم و در صورت بروز اتفاقات احتمالی، امکان جایگزینی آن را داشته باشیم. به یاد دارم در زمان جنگ، عراقیها به تأسیسات برقی سدها حمله میکردند، اما به سرعت این تأسیسات تعمیر و بازسازی میشد. به گونهای که از این حمله عقب نشستند و سدها در طول جنگ به خوبی برق تولید میکردند.
در دوران جنگ، ستاد پشتیبانی جنگ از ستاد جنگ جدا بود و هر زمان درآمد نفتی خوب بود، پشتیبانی بر فرماندهی جنگ مسلط بود و هرگاه درآمد نفتی خوب نبود، فرماندهی جنگ بر پشتیبانی مسلط میشد.
در طول جنگ و به خصوص در سالهای پایانی شاهد بروز اختلافاتی در دولت در خصوص نحوه پشتیبانی از جبههها هستیم، دلیل آن چه بود؟
غرضی: عدهای جنگ را رها کردند و به دنبال پستهای سیاسی آمدند. به امام گفتند پول و نیرو نداریم، نتیجهاش شد مرصاد. امام با آغاز عملیات مرصاد مردم را دعوت به صحنه کردند و مردم منافقین را از کشور بیرون کردند. امام یک کلمه میگفت، هزار نفر به جبهه میآمدند. برخی میگفتند اما چون خودشان در جبهه نبودند کسی نمیرفت.
سمانه پرهام