دفاع مقدس با عاشورا آمیخته است
شیعه، همسایه همیشۀ شمشیر، مظلومیت، ستمستیزی و ایثار و شهادت و پاکباختگی است. از آن روز سرخ که در ساحل تشنگی، 72 نخل تناور راست قامت و استوار روییدند و 72 تشنه کام، تاریخ را میهمان سیرابی و سرسبزی خود کردند تا به امروز، هیچگاه و در هیچ جا شیعه آرام و قرار نگرفته است. هر جا نشانی از سیاهی و ستم یافته، با شمشیری از خون به مبارزه برخاسته و بیآنکه هراس و ترس بر جانش افتد زندان، تبعید، شکنجه و سرانجام قتل و شهادت را گردن نهاده و پیام خود را با کلماتی از خون به نسلهای پس از خود انتقال داده است.
جایگاه تاریخی حادثه عاشورا در میان شیعیان و بلکه مسلمانان چگونه است؟
ان لقتل الحسین حرارةً فی قلوب المؤمنین لَن تبرد ابداً (کشته شدن امام حسین آتشی در قلوب مؤمنین روشن کرده که هرگز تا ابد خاموش نخواهد شد).
شیعه، همسایه همیشۀ شمشیر، مظلومیت، ستمستیزی و ایثار و شهادت و پاکباختگی است. از آن روز سرخ که در ساحل تشنگی، 72 نخل تناور راست قامت و استوار روییدند و 72 تشنه کام، تاریخ را میهمان سیرابی و سرسبزی خود کردند تا به امروز، هیچگاه و در هیچ جا شیعه آرام و قرار نگرفته است. هر جا نشانی از سیاهی و ستم یافته، با شمشیری از خون به مبارزه برخاسته و بیآنکه هراس و ترس بر جانش افتد زندان، تبعید، شکنجه و سرانجام قتل و شهادت را گردن نهاده و پیام خود را با کلماتی از خون به نسلهای پس از خود انتقال داده است.
شاید این سخن دکتر شیبی ترجمان تاریخ شیعه باشد که «و نجد تاریخ الشیعة منذ کارثة کربلاء عبارة عن سلسلة لاتنقطع التعذیب و الاضطهاد.» (تاریخ شیعه را از حادثه کربلا به بعد، عبارت از سلسلهای مداوم و لاینقطع از آزار و شکنجه مییابیم.)
نهضت عاشورا، شعلهای بود که از گودال قتلگاه به همۀ زمینها و زمانها دامن گسترد و برتر از هر الگو و فراتر از هر اسوۀ دیگر قافله قلبها را در پی خویش کشاند. آنچه کربلا را بر قله حادثههای تاریخ اسلام نشاند و پرفروغتر از هر رویدادی چراغ راه رهروان شد، سه مشخصه بود. سه ویژگی و امتیاز که در هیچ حادثه حتی نبردهایی که شخصاً پیامبر در آنها شرکت داشت مشاهده نمیشود و همین سه ویژگی، کربلا را کاملترین، شورانگیزترین و پایاترین انقلاب تاریخ اسلام کرده است.
در کربلا سه عنصر حماسه، پیام و سوگ در پرشکوهترین و زیباترین هیئت در هم تنیده شده است که تحلیل و بازشناخت هرکدام، ما را در شناخت دقیقتر کربلا و فهم فراخنای این نهضت عظیم، یاری خواهد کرد.
در خصوص این سه عنصر بیشتر توضیح دهید...
عنصر اول حماسه است. تنها کسانی میتوانند شگفتترین و بزرگترین عظمتها را رقم بزنند که والاترین آرمانها را فراچشم و روشنترین ایمان و معرفت را در قلب و جان خود اندوخته باشند. کسانی که سقف پروازشان کوتاه است و به تعبیر لطیف قرآن «یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون» (ظاهری از زندگی دنیا میدانند و قطعاً از آخرت غافل ماندهاند)، هرگز حماسه را در زندگی تجربه نخواهند کرد و کاروان عشق را تا منزل محبوب همراه نخواهند بود.
کدام نبرد و غزوۀ پیامبر را میشناسیم که عناصر نامطلوب و وابستگان خاک و دلهای مذبذب و چشمهای از هراس گرد شده در آن نباشد. کدام حادثه را جز کربلا میتوان یافت که ناخالصی از شکوه آن کم نکرده باشد و همین است که هیچ حادثهای الگو و اسوه نیست و تنها یک نبرد است که قهرمان بزرگ آن فریاد کشید: «و لکم فی اسوة» (من برای شما اسوه و الگو هستم).
آنان که با حسین (ع) در عاشورا در عطش و آفتاب، در جنگی از نیزه و شمشیر ایستادند، کسانی بودند که هیچ نشانی از تردید و تذبذب نداشتند و امام شهید در توصیفشان فرمود:
«وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمِ اِلاّ الاشْوَسَ الاَقْعَسَ. یَسْتَائْنِسُونَ بِالْمَنِّیَةِ دُونى اِسْتِیناسَ الطِّفْلِ اِلَى مَحالِبِ اُمِّهِ» (به خدا سوگند آنها را آزمودم و نیافتم مگر دلاور و غرنده و با صلابت و استوار. آنان به کشته شدن در رکاب من آنچنان مشتقاق هستند مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش)
همین است که کربلا افت و آفت ندارد. همه پاکباخته و عاشقاند و امام برای ارائه اسوه به فردای انسان، آنان را از گذرگاه آزمونها و صافیها گذرانده است تا هر کس روی دل با دیگری دارد برود و فضای کربلا را با نفسهای خاکی، ناپاک نسازد.
عنصر دوم پیام است. لحظه لحظه کربلا، پیام و هدایت است. کربلا حادثهای تمام است. اخلاق، جوانمردی، معرفت، عبادت، صبر و ... در آن در عالیترین جلوه و جمال ایستاده است. هر چهره در کربلا رسول پیامی است. حجت در کربلا تمام است. نه هشتاد سالگی بهانه و توجیه گریز از مسئولیت است و نه حتی شش ماهگی؛ که در هنگام دفاع از حق شش ماهه و شصت ساله دوشادوش هم، در عطشی برابر، رو در روی سیاهترین و بیعاطفهترین انسانها میایستند. هیچ حادثهای نمیشناسید که در آن شقاوت هماندازه یزیدیان در کربلا و در مقابل، مهربانی و عطوفت هماندازه صحابه حسین (ع) باشد. این سو، اشک و استغاثه و زمزمه شبانه و آن سو رذالت و پستی و قهقهههای مستانه. این سو مردانی ایستادهاند که تمام دریغشان این است که یک بار میمیرند و آن سو سایههای هراس زدهای که وحشت و تردید همه وجودشان را فرا گرفته است.
در کربلا همۀ انسان، در زیباترین و زشتترین چهرۀ ممکن ایستاده است. پس کربلا آیینه انسان است، همۀ انسان؛ و این است که هر کس میتواند خود را در کربلا ببیند. در کربلا، انسان در تمام چهره و وجود خویش ایستاده است؛ زن همپای مرد، کودک در کنار پیر، جوان در کنار کودک، پدر در کنار فرزند، برادر همدوش برادر و چه درس بزرگی است که راه نیمهتمام مرد را زن کامل میکند و خواهر، پیامبر خون شهید و رسول مظلومیت برادر میشود. همۀ اسلام را در کربلا میتوان یافت. آیات قرآن یکجا در کربلا تفسیر شد و هیچ مفهوم قرآنی نیست که در کربلا نمود و ظهور نیافته باشد.
عنصر سوم هم سوگ است. کربلا، قصۀ مظلومیت حق است. در هیچ زمانی این همه ستم و جنایت نمیتوان یافت. تشنگی در ساحل فرات، کشتن خوبترین و عزیزترین انسانها، اسب تاختن بر پیکرها تا آنجا که به تعبیر عمر سعد استخوانها در سمکوب اسبان مانند خمیر نرم و کوبیده شدند. بستن سر شهیدان به تفاخر بر ترک اسبها، آتش زدن خیمهها، سیلی زدن کودکانی تشنه که در سوگ پدر میگریستند، دریدن گوشها، تازیانه زدن زنان، دواندن در خارزارها، نشاندن اسیران بر شترانی لنگ و نشاندن سر پدر و برادر رو در روی چشم اشکبار دخترکان بیپناه.
این سوز و سوگ هر دلی را میلرزاند و حتی گاهی خود دشمن هم گریست و شیعه به مدد این اشکها تا اینجا آمده است. من بر این باورم که شیعه سه عنصر بزرگ و مؤثر را خوب شناخته است؛ اشک، عرق و خون. و کشتی او بر بستر این سه مایع از همه گردابها و طوفانها گذشته است. اشک درون را شفاف، روح را همرنگ آیینه و جان را مستعد پذیرش میکند و به همین دلیل اشک و شیعه دو همسایه جدایی ناپذیرند. همین سوگ طاقتسوز است که پای چشم شیعه را همیشه تر نگه داشته و اشک ریختن بر مظلومیت حسین (ع) است که بغض نسبت به ظلم را در جان شعلهور، و کینه نسبت به هر کس را که ستمپرور و ستمگستر است افروختهتر، کرده است.
در واقع این سه عنصر فرهنگ عاشورایی را در تاریخ شیعه شکل داده است...
شیعه چهارده قرن است در سوگ کربلا و صحابهاش نشسته است و با همین سوز، فرهنگ عاشورا را منتقل کرده است. جالب است که کربلا با این ویژگیهایش و برتریهایش نسبت به همه انقلابها سه ویژگی دارد که در هیچ انقلابی در تاریخ نمیتوان دید:
اول اینکه کوتاهترین انقلاب تاریخ از نظر زمان است. از صبح تا نزدیک غروب همۀ صحابه، گلگون و پاره پاره خاک داغ را با خون زلال خویش سیراب کردند. دوم اینکه محدودترین انقلاب از نظرگاه جغرافیایی است. در زمین و جایگاهی گمنام و کوچک، شاید چند کیلومتر، همه چیز به وقوع میپیوندد. سوم اینکه کمجمعیتترین انقلاب تاریخ است. با این همه هر روز درخشانتر و صیقلخوردهتر، الهامبخش همۀ آزادگان و آزادیخواهان است.
همین ویژگیها و برتریها باعث شده که شیعه از میان تمام نبردهای تاریخ اسلام از کربلا و عاشورا الگوگیری کند. شاید یکی از الگوگیریهای مهم تاریخ شیعه از عاشورا هم انقلاب اسلامی ایران باشد...
بله. نسیمی از کربلا بر سرزمین ما وزید و این همه عظمت و بزرگی آفرید. آنان که در متن آتش و خون، عارفانه و عاشقانه فرو میرفتند و لبخند زنان همه آسمان را زیر پر و بال خود میگرفتند، عاشورا شناس و کربلا جویانی بودند که شعلۀ مقدس عشق حسین (ع) در جانشان روشن بود. جلوههای پیوستگی به عاشورای حسینی را به ویژه در حماسه جبهه و هشت سال دفاع مقدس میتوان یافت. جوانی که بر 2500 درجه حرارت خوابید تا عملیات پوشیده بماند، نوجوانی که استخوانهای ترد و شکننده خود را به خشونت زنجیرهای تانک سپرد. نوجوانی که در شکنجهگاههای موصل و بغداد ایستاد و خون داد و سر خم نکرد، جز نام حسین (ع) چه زمزمهای داشت.
تشابه حادثه عاشورا با دفاع مقدس ما یا بهتر بگوییم جلوهها و نمودهای فرهنگ عاشورایی در دفاع مقدس موضوع اصلی گفتگوی ماست. لطفاً در این خصوص ابعاد مسئله را بیشتر باز کنید.
دلایل پیوستگی انقلاب اسلامی ایران و بهویژه هشت سال دفاع مقدس را در این نمودها و مظاهر بسیاری میتوان جستجو کرد که من به برخی از آنها اشاره میکنم. یکی از این نمودها وصبتنامه رزمندگان و شهدای ماست. وصیت عصارۀ اندیشه و تبلور خواستهها و گفتههای انسان است. بهندرت میتوان وصیتنامهای یافت که نام حسین (ع) بر پیشانی آن یا بر دامان آن ننشسته باشد. آرزوی دیدار کربلا، با ضربان قلب رزمندگان و با خون زلالی که در رگهایشان جریان داشت همراه شده بود. همانگونه که آخرین زمزمهها در لحظه شهادت «یا حسین» بود.
یکی دیگر از این نمودها پیشانیبندها و نوشتهها بر پشتها و سینههاست. رزمندهای که بر پیشانی خویش با زبان نوشتهها سخن میگفت و فرهنگ و باور و آرمان خود را باز میگفت بیش از هر نام، به نام زیبای حسین (ع) و عاشورا عشق میورزید. بخشی از نوشتهها بر پیشانیبندها این بود: السلام علیک یا اباعبدالله، یا حسین، یا ثارالله، عاشقان کربلا، کربلا ما میآییم، هیهات منا الذلة و...
جلوه دیگر عاشورا در شعارها و سرودهای جبهه دیده میشود. سرودهایی که در صبحگاه، در رژه شکوهمند رزمندگان هنگام اعزام به جبهه، در تظاهرات و اجتماعات و در زمزمههای تنهایی کامها را حلاوت و طراوت میبخشید با چاشنی نام امام شهیدان و عاشورای او آمیخته بود. رزمندگان میخوانند:
همسفران مقصد ما در کجاست کربلا، کربلا
نماز سرخ عاشقان در کجاست کربلا، کربلا
یا میخواندند:
ای لشکر حسینی، تا کربلا رسیدن، یک یا حسین دیگر...
و میسرودند:
کربلا، کربلا! ما داریم میآییم...
یکی از نمودها و جلوههای دیگر در نام و رمز عملیاتها نهقته است. برخی از عملیاتها با نام امام عاشورا و یا صحابه و یاران و خانوادهاش تیمن و تبرک مییافت؛ مانند عملیات مسلم بن عقیل و رمز یا حسین (ع) عملیات بستان. معمولاً شکست خط دشمن و فتح سنگرها نیز با طنین دشمنکوب «یا حسین» همراه بود.
اما شب عملیات شور حسینی غوغایی دیگر داشت. شب عملیات، شب وداع، استغاثه، انابه، نیایش و عبادت و دعا و راز و نیاز بود. خواندن زیارت عاشورا چه در صبح و چه در شب، دعای توسل و سرانجام مرثیه و نوحه و سوگواری پایانی در مصائب اباعبدالله و خانوادهاش شورانگیزترین و توصیفناشدنیترین لحظههای جبهه بود. در هقهق گریهها و لرزش شانهها، نام حسین، ابوالفضل، زینب، قاسم، علی اصغر، سکینه، رقیه، طنینانداز بود و این گریهها و زمزمهها بیش از هر چیز شعلۀ عشق و شوریدگی و ایثار را در جانها مشتعل میکرد.
یکی دیگر از جلوههای عاشورا دردفاع مقدس این بود که تسکین خاطر داغدیدگان در خانواده شهدا و جانبازان چیزی جز یاد رنجها و مصائب خانواده اباعبدالله نبود. مادران دردهای خویش را با یاد رنجهای زینب و مقایسۀ مصائب خویش با مصائب او التیام میبخشیدند. پدران جوانانشان را قاسم و اکبر میدیدند و خانوادههایی که در هجوم موشک و توپ و بمباران کودکانشان را پرپر مییافتند با یاد علی اصغر و رقیه آرامش مییافتند.
از مظاهر دیگر فرهنگ عاشورا تابلو نوشتههای جبهه است. در جبهه همه جا یاد و نام حسین (ع) حضور داشت. آنجا که آبی گوارا و خنک به گلویی تازگی میبخشید «به یاد لبهای عطشان حسین» نوشته شده بود. آنجا که سمت جاده نشان داده میشد، فاصله تا کربلا نوشته شده بود. هر جا پرچمی بود بر آن نام حسین (ع) و ابوالفضل (ع) نقش بسته بود و هر جا سنگر و جان پناهی بود بر در و دیوار آن حتماً سلام بر حسین (ع) نوشته بود.
مزار شهدا نیز همینگونه است. در شهرها و روستاهای کشور، در کنار مزار شهدای هر عملیات این عنوان را میتوان یافت: «شهید یا شهدای عاشورایی... یا شهید کربلایی» و هر کس بدینگونه میتوانست بداند که این شهید در کدام عملیات به شهادت رسیده است. بر مزار بسیاری از شهدا یا اباعبدالله، یا حسین (ع) و یا بیتی یا ابیاتی که گواه عشقبازی شهیدان با محبوب و مطلوب خویش است چشمنواز و پیداست. امیدوارم روزی این سرودهها و نوشتهها و نیز وصیتنامهها که فرهنگنامۀ امت ایثارگر و پاکباخته و کربلاشناس ماست در کتابهایی مناسب فرصت چاپ بیابند.
مجلس سوگ شهید نیز برگرفته از عشق و سوگ حسین (ع) بود. اگر از امام مظلوم ما در آخرین لحظهها، در غربت عاشورا نققل شده است که: «شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی، او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی» (شیعیان من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید مرا یاد کنید و هر وقت یاد غریبی یا شهیدی افتادید برای من ناله سر دهید.) در مجلس شهدا، یاد اباعبدالله پایان بخش مجالس بود. خانواده شهید به جای اشک بر عزیز خویش، بر مظلومیت عاشورا اشک میریخت و خود را با این اعتقاد و ایمان که فرزندش قربانی راه سیدالشهدا است آرامش و التیام میبخشید. مرثیه در مجلس شهدا متناسب با خصوصیت شهید بود. اگر شهید دستانش جدا شده بود مرثیۀ ابوالفضل العباس (ع) خوانده میشد. اگر نوجوان بود مرثیه قاسم و اگر زن در بمباران و حمله هوایی و موشک شهید میشد، مرثیه مادر اباعبدالله و خواهرش زینب (س) خوانده میشد و این خصوصیت هنوز در سالگرد شهید و یاد شهدا رایج و مرسوم است.
در ادبیات ما هم بخش عمدهای از ادبیات پایداری یا ادبیات دفاع مقدس ارتباط نزدیکی با فرهنگ عاشورا دارد...
بله همینطور است. سرودهای دلنشین که در صداوسیما پخش میشد و سرودهای شاعران و سرایندگان متعهد و باورمند که برخی بسیجی و آشنا با جبهه بودند فضای کلی جامعه و اقبال و گرایش مردم ما را نشان میدهد. هنگام اعزام نیروها به جبهه رزمندگان همصدا با هم میخواندند:
هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله، هر که دارد به سرش شور و نوا بسمالله
و حنجرۀ گرم و بسیجی حاج صادق آهنگران از زبان شاعر میخواند:
میروم مادر که اینک کربلا میخواندم
از دیار دوست یار آشنا میخواندم
بانگ هل من ناصر از کوی جماران میرسد
در طریق عاشقی روح خدا میخواندم
میروم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون
جاودان تاریخساز کربلا میخواندم
ذوالجناح رزم را گاه سحر زین میکنم
میروم آنجا که نای نینوا میخواندم
شعر این دوران نه چون شعر گذشته عاشورایی که تنها به «سوگ» کربلا میپرداخت، بلکه دو عنصر دیگر «حماسه» و «پیام» را نیز دربرداشت و به همین دلیل در هیچ لحظهای از تاریخ ادبیات ما، کربلا و عاشورا با تمام ابعاد و اضلاع خویش این گونه در شعر حضور و تجلی نیافته است. نه تنها در شعر و سرود، بلکه در ادبیات داستانی و نوشتههای دیگر نیز فرهنگ عاشورا و جبهه چنان با هم پیوند و گره خورده بود که گویی یک هیئت و حقیقت را ترسیم و معرفی میکند.
هر جا بوی عاشورا بود و نام کربلا، فرماندهان در شب عملیات، از آخرین شب کربلا، خاموش کردن چراغها و دعوت اباعبدالله به رفتن و بازگشتن یاران، یاد میکردند. فرمانده فریاد میزد: عزیزان، ما یک بار حسین (ع) را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر و تازیانه و توهین و شکنجه چشیدیم؛ هرگز مبادا این بار حسین (ع) را تنها بگذاریم.
امروز نیز شعار این مردم پیوستگی نهضت و انقلاب را با عاشورا و کربلا نشان میدهد. مردم در لحظههای خطیر و در هنگامۀ حضور در برابر رهبر جز این چه شعاری دارند که: ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند و کدام ذهن علیل و کدام تحلیلِ تحلیلرفته میتواند انتظار شکست و زبونی این امت را بکشد؟ جامعهای که با حسین (ع) آشناست هرگز شکست نمیپذیرد و جز عزت و پایایی و سرفرازی در آسمان فردایش چیزی نمیتوان یافت.