مهر قلب باید بزنیم
راضیه تجار، داستاننویس و مدرس ادبیات داستانی است. سالها هم داستان و رمان نوشته، هم تحقیق و پژوهش کرده و نتایجش را در اختیار ما قرار داده و هم به آموزش نویسندگان پرداخته است. فارغالتحصیل رشته روانشناسی است و از همین رو، نگاهش به ادبیات با سویههای روانشناختی نیز همراه شده است. این را هم از نوشتههایش میتوان متوجه شد و هم در حرفهایی که درباره ادبیات داستانی میزند.
تجار تاکنون مسوولیتهای ادبی و هنری متعددی نیز بر عهده داشته است. رمانهای «کوچه اقاقیا»، «نرگسها» و «هفت بند» او را بیشتر در خاطر داریم چون هر سه به عنوان رمان برتر یک دهه در آموزش و پرورش انتخاب شدهاند. او از سوی فعالان ادبیات دفاع مقدس نیز همواره مورد توجه بوده است از جمله اینکه به عنوان نویسنده زن برگزیده ادبیات دفاع مقدس از سوی حوزه هنری هم برگزیده شده است؛ همان جایی که تجار بیش از سه دهه را در آن به آموزش نویسندهها پرداخت. بین آثار راضیه تجار، چندین اثر درباره ادبیات دفاع مقدس دیده میشود اما کمتر اثری از او را میتوان یافت که رد پای مشخص از انقلاب در آن باشد. این در حالی است که او همواره یکی از ناظران دقیق و موشکاف این نوع از ادبیت داستانی ما بوده است. با او درباره همین موضوع و نیز مقولات مربوط به آموزش و... همکلام شدیم.
*شما اگر اشتباه نکنم یک سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی، وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شدید. همزمانیِ ورود شما به کار تئاتر و بعدها نوشتن، با انقلاب و گفتمانهایی که برمیساخت، چهطور بود؟ انقلاب با شما چه میکرد و شما با آن چه رابطهای برقرار کردید در آن سالها؟
من هم مانند ديگر نويسندگان بيآنكه مخيّر باشم، با موج جنگ پيش رفتم. جنگي اتفاق افتاد در ادامه انقلاب و رويدادها انقدر پشت سر هم و نفسگير اتفاق ميافتاد كه جاي هيچ قضاوت و تصميمگيري باقي نميگذاشت. شايد نياز به فاصلهگيري داشت و جنگ يكي از آن رويدادها بود.
*اتفاقا به این نکته که اشاره کردید میتوانیم بپرسیم شما با اینکه سالها ناظر بر ادبیات داستانی انقلاب بودهاید و در این باره صاحب نظر محسوب میشوید، کفه ترازوی آثارتان درباره جنگ سنگینتر از آثارتان درباره انقلاب است. چرا؟
اعتقاد ندارم جنگ جدا از انقلاب بود، در دل آن بود و براي همان انقلاب، جنگ راه افتاد تا انقلاب را از بين ببرد. چون 8 سال طول كشيد و همه را درگير كرده بود، زندگي همه را فلج كرده بود و بسيار نفسگير بود. اما شايد آنچه روي روح و روان من تاثيرگذار بود اين بود كه ايران، كشور من، در معرض خطرات بسيار است و مردم مشكلات بسياري را متحمل میشوند و از سویی هم ارزشها و آرمانها در مسير تهاجم است. كساني كه مقاومت ميكردند مدافع ارزش و غيرت و... بودند. اين شخصيتها نميتوانست ذهن من را درگير نكند. از سويي انقدر صريح و واضح بود كه خوب و بد نداشت و مشخص بود اين مسير خطا نيست. نوشتن از آن مسير و آدمها براي من مطلوب بود.
در دفاع مقدس حقيقتي وجود داشت، اما در ديگر اتفاقات اينگونه نبود و ابهاماتی وجود داشت. برای ارزشها و خاك، نمیتوان زمین داد و زمان گرفت. به فاصلهگذاری در اینباره نیاز نبود.
*به نظرتان با مفهوم انقلاب، میتوان داستاننویسان را در صفبندیهای فرامتنِ ادبی قرار داد؟
نويسندگان بسياري در اين سالها نوشتند و آثارشان بازخوردی از فکر و ایده و ایدئولوژی آنهاست. عدهای اما سیاهنمایی کردند. آنها جنگ را و مفهوم جنگ را دیدند و از دفاع که برای ما مقدس بوده و هست ننوشتند و در مفهوم شهادت هم، فقط مردن و مرگ را دیدند. این تفاوت دیدگاه صفبندیها را متفاوت میکند. شاید خوب باشد که هر اثری را خارج از صفبندیهای معمول و مرسوم و با نظری به ایدئولوژیهای خاص برای نویسندگان بررسی کنیم، اما از كوزه همان برون تراود كه در اوست. ادبيات را ميتوان در بستر خود بررسي كرد، اما اگر جستوجوگر ادبيات انقلابي باشيد بايد کمی به این صفبندیها قائل باشید. معمولا كساني كه اثری انقلابی را مینویسند باید در کارشان قضاوت بکنند و نگرش مشخصی داشته باشند. ماهیت اثر انقلابی این را ایجاب میکند.
* ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، حالا و پس از گذشت چهل سال کجا ایستاده؟ روند این نوع از ادبیات ما صعودی بوده است؟
ابتدا باید توجه داشته باشیم که ادبيات انقلاب، ادبيات جنگ (دفاع مقدس) را در دل خود دارد. به معنای دیگر انقلابی رخ میدهد و خب جنگی هم در پی داشته است. شاید بتوان گفت آثار خوب و قابل توجهی خلق شده است.
*اما شما همواره منتقد کیفیات آثار منتشرشده در این رابطه بودهاید...
هنوز هم هستم. به طور کلی گمان میکنم ادبيات انقلاب هويت خود را پيدا كرده است، اما با توجه به تراكم رخدادها و پتانسیل بالای این رخدادها به لحاظ دراماتیک، ما پس از 4 دهه نياز داريم كارهاي خلاقه بيشتري داشته باشيم؛ مستندنگاری، زندگینامهنویسی، داستان کوتاه و رمان. اما جاي رمانهاي عظیمي كه تهي از مقوله انقلاب نباشد و خوب باشد همچنان كم است.
*چرا؟
دلایل متعددی دارد. هجمه وقايع فراوان و در عین حال فرصت و فاصلهگيري نويسنده کم بوده است. از سویی با اينكه گمان ميكنيم تعداد نويسندههایمان پس از انقلاب به نسبت قبل آن زيادتر شده است، به نسبت این وقایع هنوز هم كمتعدادند. زمانی دفاع مقدس متولی داشت، اما درباره انقلاب این امکان برای نویسنده وجود نداشته است.
اینگونه بود که سالها تعداد فراوانی آثار ضعیف و غیر قابل بررسی خلق و منتشر شد. زمانی بود که هر کسی به عنوان نويسنده اثري منتشر كرد فارغ از توجه به کیفیتها و حتی فارغ از توجه به بدیهیات داستاننویسی. آثاری خلق شد که ادبيت، پختگي و تاثيرگذاري لازم را نداشت و مطلقا اتفاقي در ادبيات محسوب نميشد.
*برخی معتقدند داستاننویسان انقلاب در مقوله زبانورزی در داستان چشمگیر عمل نکردهاند و قصهپردازی در ادبیات داستانی انقلاب بیشتر مورد توجه بوده است تا مقولات مربوط به تکنیکها و شگردهای داستانی. قبول دارید؟
اتفاقا میخواهم بگویم بازی با زبان و... روزگاری به افراط کشیده شد. عدهای خوب از پس آن برآمدند. اما عدهای نه، آن همه عرقریزی برای چه معنایی و به چه منظوری انجام میشد؟ درباه نویسندگان انقلاب اما ماجرا برعکس بود. تازهکارانی به نوشتن روی آورده بودند که چندان تجربه نوشتن نداشتند و عدهای دیگر که بسیار هم بودند شاهدان عینی رخدادهایی بودند که تحریرش می کردند. هر چند اعتقاد من بر این است که باید زمانی سپری میکردیم تا بتوانیم رخدادها را برای نوشتن گزینش کنیم و برای خواندن هم، بهترینها را انتخاب کنیم و بازنشر کنیم.
از بین این آثار تعدادی هستند که بمانند و ماندگار شوند. نویسنده موظف است بار خود را بیفزاید و خالی مسیر را نرود. گاهی نویسندگان به سوژه بیشتر اهمیت میدادند چون میدانستند آنقدر کشش دارد که نیازی به عرقریزی آنها نیست. این هم درست نبود و به نوعی با باوری که در سوال مطرح میکنید موافقم.
*اکنون و با سپریشدن چهل سال از وقوع انقلاب اسلامی و شکلگیری آرامآرامِ ادبیات داستانی انقلاب، داستاننویسی که میخواهد درباره این رویداد مهم تاریخ سیاست معاصر بنویسد باید چه کند؟ چه وجوهی را باید به اکنون خود بیاورد؟ با توجه به این فاصله که حالا به لحاظ زمان از انقلاب گرفتهایم، چه شیوهای از روایتگری را باید در پیش گرفت؟
اگر کسی بخواهد اکنون درباره انقلاب بنویسد باید فصل مشترکی با انقلاب داشته باشد و در گام نخست باید آن را قبول داشته باشد. آن سوژه را از آن زمان خاص بیرون بکشد، مستندات را رصد کرده و اینها را درونی کند و با کمک خلاقیت و توانایی که دارد سوژه را به بیان هنری برساند. اگر فرد بخواهد مستندنگاری کند باید راهی بپیماید. اگر بخواهد زندگینامه تحریر کند سیر پژوهشی دیگری را باید طی کند و کمتر نیاز به خلاقیت هست. اما در داستان نیز نباید تحریف کند. امروز اگر میخواهیم درباره انقلاب، ادبیات داستانی خلق کنیم باید مرز باریک بین حقیقتنمایی و بازنمایی وقایع را بشناسیم و رعایتش کنیم.
*خب از همین روست که در یک دهه اخیر، مستندنگاری انقلاب رونق بیشتری یافته است...
مستندنگاری وقایع انقلاب باید جدی گرفته شود. دو دهه پیش، این کار چندان جدی گرفته نشده بود و بسیاری از این اتفاقات در معرض فراموشی بود. اتفاقات در وهله نخست باید ثبت شود، بعد خاطرهنگاری شود مثل «دا» که از مستندات اخذ شد. در زندگینامهنویسی، نویسنده اهمیت پیدا میکند چرا که باید از فن و خلاقیت نویسندگی خود استفاده کند تا طرحی به موضوع بدهد. در مرحله بعد، میتواند رمان خلق کند. ما در این بخش هنوز ضعیف هستیم و این قسمت از پروسه تبدیلِ اثر خاطرهنگارانه به رمان و روایت داستانی مغفول مانده است. شاید در دهههای آتی با جهتدهی عدهای و در اختیار قرار دادن مستندات این خلأها مرتفع شود.
*نسبت به آن نوع از ادبیات داستانی که از دل نهادها و موسسههای متولی امر در رابطه با انقلاب خلق میشوند چه نظری دارید؟
این تجربه را از اوایل انقلاب هم داشتیم که به بن بست خورد. مهمترین دلیل شکست چنین پروژههایی، اتفاقا به سفارشینویسی مربوط است. سفارش، نافی امر خلاقه و در موضوع بحث ما رماننویسی است. بنیاد جانبازان، زمانی چنین کاری کرد و نویسندگانی را به یاری طبید، اما آثاری که سفارش داده شد، نوشته نشدند. تنها چند اثر از این بین منتشر شدند که چندان راه را روشن نکرد و نتوانست آن هدف را به نتیجه برساند. شاید زمان آن نبود و امروز بیشتر به این نوع ادبی نیاز است البته با ملاحظات هنری و ادبی بیشتر.
*بنابراین، این نهادها برلای ادبیات انقلاب چه باید بکنند؟
لزوما نباید سفارشدهنده برای خلق اثر باشند. میتوانند وارد مقوله آموش شوند و نتیجه آیندهنگرانهتری بگیرند. من از جمله کسانی بودم که از سال 67 برای تربیت نسل تازه نویسندگان انقلاب کلاس داستاننویسی برگزار کردم. اما نباید از نظر دور داشت که کلاسهای داستاننویسی نیز بیشتر آموزش نویسندگی است. هماکنون مشکل اصلی، پیدا کردن طیف وسیعی از علاقهمندان به ادبیات داستانی انقلاب است. لازمه به ثمررسیدن آموزش، سرمایهگذاری روی طیفی وسیع است. باید در آموزش روی طیف وسیعی سرمایه گذاری شود، در غیر این صورت، پاسخ درخوری دریافت نخواهیم کرد.
حوزه هنری، کلاسهایی برگزار کرد تا نویسندگانی تربیت کند که این نسل را پرورش دهد، اما چنین اتفاقی به طور کامل نیفتاد. چون دغدغه بااصالتی وجود نداشت.
حالا حرف من مبتنی بر دو سویه است. اگر میخواهیم از این وضع رهایی یابیم، باید دو نکته را رعایت کنیم؛ نخست اینکه آثار خوبی خلق کنیم و طبعا برای اینکه به چنین ایدهآلی برسیم باید هم آموزش بدهیم و هم حمایت کنیم. دوم اینکه اثر متوسط و بد را منتشر نکنیم. یعنی هم ناشران و هم متولیاتن ادبیات انقلاب باید سختگیرتر در این باره عمل کنند.
نهایتا بگویم که اگر میخواهیم اثری ماندگار شود، باید مهر قلب بر آن بزنیم. تا کسی درباره اثری که منتشر میکند مطمئن نباشد، آن اثر تاثیرگذار نخواهد بود. این روزها «اسم تو مصطفی» را که زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم است و دو سال طول کشید تا آن را نوشتم در بازار کتاب دارم. حالا برای چهارمین بار است که منتشر شده است و نسل جدید هم دوستش دارند. نباید نگران باشیم. اثر باید قابلیت پرواز و بر دل نوشتهشدن داشته باشد.