بازگشایی یک نامه
در اولین روز سال ۱۹۸۹ میلادی برابر با یازدهم دی ماه 1367، حضرت امام خمینی (ره) که بزرگترین انقلاب دینی جهان را رهبری کرده بود نامهای برای میخائیل گورباچف، رهبر حزب کمونیست و آخرین رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی نوشت. ایشان در نامه خود گورباچف را به بازنگری در اندیشههای الحادی کمونیسم دعوت کرد و به تحقیق درباره اسلام و نظام اجتماعی آن فراخواند. این نامه در حالی نگاشته شد که تا چند ماه قبل از آن، شوروی از صدام حسین رئیس جمهور عراق در جنگ همهجانبه با ایران حمایت سیاسی و تسلیحاتی میکرد و سالهای متمادی در افغانستان حضور نظامی داشت و در حال جنگ با مبارزان مسلمان و آزادیخواه آن کشور بود؛ یعنی یک دشمن سرسخت و درجه یک با انقلاب اسلامی ایران.
نامه تاریخی امام (ره) توسط هیئت سه نفرهای متشکل از حضرت آیتالله جوادی آملی، محمد جواد اردشیر لاریجانی و مرحوم مرضیه حدیدچی (دباغ) در تاریخ 13 دی به گورباچف ارائه شد. گورباچف از این نامه استقبال کرد و چند هفته بعد با اعزام ادوارد شوارد نادزه، وزیر خارجه خود به تهران، پاسخ نامه امام را تقدیم ایشان کرد. هرچند پاسخ او نشان داد عمق پیام معنوی امام را درک نکرده است و امام در پاسخ به شواردنادزه فرمودند که افق بالاتری را در مقابل گورباچف ترسیم کرده بودند. حدود چهار سال بعد که امام خمینی (ره) رخت از جهان بسته بود مشخص شد پیشبینی آن مرد الهی درست بود و گورباچف موفق نشد از فروپاشی کشورش جلوگیری کند و کمونیسم به موزه تاریخ پیوست. در ادامه، روایت حضرت آیتالله جوادی آملی و سپس روایت مرحوم مرضیه حدیدچی (دباغ) را از این ماجرا میخوانید.
روایت حضرت آیتالله جوادی آملی
ابتدا به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) اشاره میکنم که فرمود «العلماء ورثة الانبیاء»؛ عالمان هر عصری، نهتنها وارثان پیامبر آن عصرند، بلکه چون هر پیامبری، پیامبر گذشته را تصدیق و رسالت او را تکمیل میکند، وارث انبیای گذشته نیز هستند. این مطلب درباره علمای عصر حاضر که وارث رسول گرامی اسلام هستند که ایشان نیز آخرین میراثدار انبیای سلف و از کاملترین رسالت برخوردار است، بهشکل اکملتر نمایان است و آنها ممکن است نقش همه انبیای سلف مانند ابراهیم خلیل، موسای کلیم، عیسای مسیح و ... را در جامعه ایفا کنند.
قرآن کریم با اشاره به پیام حضرت سلیمان «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أن لاتَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ»، به مسئله دعوت به اسلام با فرستادن پیک و پیام تأکید میکند. امام خمینی (ره) بارها به این تأکید قرآن کریم عمل کردند و شیوه حضرت سلیمان را یکی از روشهای تبلیغی خود برگزیدند و به این ترتیب ثابت کردند که میراثدار انبیای سلف هستند.
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نامههای خود مردم را به حکمت، موعظه حسنه و جدل احسن و تشکیل حکومت اسلامی فرا میخواندند و این نامهها نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب داشت. پس از پیروزی نیز این کار را ادامه دادند و همگان را به همان امور دعوت میکردند و در این امر به مرزهای کشور بسنده نکرده، پیامهای خود را به بیرون مرزها صادر میکردند چون اسلام دینی نیست که بتوان آن را محدود و منحصر کرد و همانگونه که پیامبر اکرم «للعالمین نذیراً» است، علما نیز باید تبلیغ خود را به سراسر عالم معطوف کنند.
پیام حضرت امام در جهت همین امر صورت گرفت. ایشان به بنبست رسیدن کمونیسم را درک و با اعلام این مطلب، زمینه تأثیر را فراهم و سپس پیام خود را ابلاغ کرد. احتمال اثرگذاری بسیار مهم است؛ چون ارسال پیام زمانی سودمند است که احتمال اثر باشد. از این رو، ایشان در بازگشت از سفر مسکو درباره احتمال تأثیر پیام نیز سؤال فرمودند.
برای ابلاغ پیام امام تأکید شده بود که هیئت اعزامی چند مطلب را رعایت کنند:
1. پوشیده داشتن محتوای پیام تا زمان ابلاغ آن؛ از این رو با وجود همه توانی که دستگاههای اطلاعاتی آنها داشتند، نتوانستند از مضمون نامه اطلاع پیدا کنند. آنها مسائل مختلفی چون قطعنامه، جنگ، صلح و ... را احتمال میدادند؛ حال آنکه مضمون اصلی پیام، دعوت به اسلام بود.
2. رعایت ادب و احترام؛ این از دستورهای اسلام، بهویژه در امر تبلیغ بهشمار میآید و در این زمینه رفتار معصومان (ع) بسیار آموزنده است. حضرت امام صادق (ع) در برابر یهودیان که سرسختترین دشمنان اسلام بودند، ادب را در همه امور اعم از گفتار، رفتار و نوشتار رعایت میکردند و میفرمودند «ان جالسک یهودی فاحسن مجالسته»، یعنی اگر فردی یهودی همصحبت و همنشین تو شد، به او نیکی، و احترام وی را حفظ کن.
3. اثر نپذیرفتن از عظمت کاخ کرملین و رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی؛ چون ما حامل پیام بسیار ارزشمندی بودیم که از سوی مردی بلندمرتبه فرستاده میشد و باید با صلابت رفتار میکردیم که مبادا کمترین احساس حقارتی در اعضای هیئت پیدا شود. بهدیگر سخن، قول ثقیل را نمیشد با «ودّوا لو تدهن فیدهنون» ابلاغ و این پیام و گفتار سخت و جدی را با روحیهای ساده و کوچک همراهی کرد.
4. خواندن پیام برای شخص گورباچف؛ تا نگوید که بعداً یا در فرصتی دیگر پیام را مطالعه میکنم. لازم بود پیام را جمله به جمله برای او قرائت و ترجمه کنیم که اگر احتیاج به توضیح یا استدلالی داشت، در همانجا ارائه شود. در کنار متن اصلی پیام که بهخط خود حضرت امام نوشته شده بود، ترجمه انگلیسی آن نیز وجود داشت چون هرچند مخاطب اصلی پیام، رهبر جماهیر شوروی بود اما پیام امام تنها به او اختصاص نداشت و در حوزهای وسیعتر ابلاغ میشد.
هنگام ورود ما به فرودگاه مسکو، نماینده شخص گورباچف، معاون وزیر امور خارجه و نیز امام جمعه مسکو که متأسفانه منتسب به حزب بود برای استقبال آمده بود و در حالی که برف سنگینی هم باریده بود، ما را تا شهر که چهل کیلومتر فاصله داشت همراهی کردند.
ساعت یازده روز چهارشنبه چهاردهم دیماه 1367، هیئت سه نفره ایران بههمراه سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو با رهبر شوروی دیدار کرد و در این ملاقات، افزون بر گورباچف، وزیر امور خارجه شوروی، مترجم و یک خبرنگار برای حزب گزارش تهیه میکرد.
آنها از هیئت ایرانی در کمال ادب و احترام استقبال کردند و پس از تعارفات معمول که نزدیک پنج دقیقه طول کشید، آقای گورباچف در ابتدا اظهار داشت «ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیزی در کنار هم داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمدهاید، وقتتان را نمیگیرم و فرصت را در اختیار شما میگذارم.»
هیئت ایرانی نیز صحبت را با این جمله آغاز کرد: میلاد یکی از بزرگترین پیامبران الهی را تبریک میگوییم و به همین مناسبت، پیام یکی از رهبران الهی را برای شما قرائت میکنیم.
از آنجا که مضمون پیام اهمیت زیادی داشت، با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده میشد تا مطلب بهخوبی منتقل شود؛ حتی در مواردی نیز به درخواست مترجم، جمله تکرار میشد تا او مطلب را بهدرستی بفهمد و به آقای گورباچف منتقل کند. کار قرائت پیام و ترجمه آن یک ساعت بهطول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش میداد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهرهاش تغییر کرد و صورتش سرخ شد. یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید: «دیگر کمونیسم را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم و ...». ایشان در خلال قرائت پیام نیز بعضی از مطالب را یادداشت میکرد و برخی از مطالب را نیز معاونان و دستیارانش یادداشت میکردند.
همانگونه که گفته شد، پیام حضرت امام دعوت به اسلام بود و در آن از مسائل سیاسی چون قطعنامه یا آتشبس یا ... سخنی بهمیان نیامده بود و فقط در جملهای با اشاره به موضوع افغانستان فرمودند: «اگر شما اسلام را بشناسید، دیگر در مورد افغانستان اینگونه نمیاندیشید و تجدیدنظر میکنید.» این مطلب نیز بهنوعی به همان عینیت سیاست و دیانت اشاره داشت که امام بهخوبی به آن وفادار بودند.
در پیام نیز امام راحل، ضمن تأکید بر قدرتمندی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان پایگاه جهانی اسلام فرمودند: «ما همچنان به زندگی مسالمتآمیز و روابط متقابل معتقدیم و آن را محترم میشماریم.»
پس از اتمام قرائت و ترجمه نامه امام، آقای گورباچف ابتدا از این پیام تجلیل کرد و آمادگی خود را برای ارسال جواب ابراز نمود و اظهار داشت: «ما برخی از اشتباهات گذشته را ترمیم میکنیم که بار دیگر مبتلا نشویم و نیز در مورد آزادی ادیان، قانونی را در دست تصویب داریم» و نیز افزود: «همانگونه که در طلیعه سخن گفتم ما میتوانیم با داشتن مکتبها و افکار گوناگون در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم.» سپس ضمن بیان این نکته که «ما هم دارای مکتب، ایده و فکری هستیم»، با شوخی و خنده گفت: «معلوم میشود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمیآید. آیا میشود ما نیز ایشان را به مکتبمان دعوت کنیم؟»، اما بعداً دوباره بر جدی نبودن سخن آخر خود تأکید کرد.
پس از اتمام سخنان گورباچف، هیئت ایرانی از سخن او و از اینکه یک ساعت و اندی به پیام و ترجمه آن گوش داده بود، تشکر کرد. اما در مورد مهمترین حرف آقای گورباچف یعنی عدم دخالت در امور داخلی یک کشور، این گونه پاسخ داده شد: «شما بهعنوان رهبر شوروی آزاد هستید از اعماق خاک این کشور تا اوج آسمانهای این مرز و بوم، هرکاری انجام دهید، چون متعلق به شماست. اما این رهبری الهی (یعنی امام) با آب و خاک و آسمان کشور شما کاری ندارد؛ بلکه روی سخن او با جان شماست. آقای گورباچف! شما بعد از مرگ مانند درختی هستید که پس از شصت یا هفتاد سال میخشکد و از بین میرود یا مثل پرندهای که بعد از مدتها در قفس را برای او باز میکنند و او برای همیشه آزاد میشود؟ سخن این رهبر الهی این است که مرگ پایان کار نیست؛ بلکه شما هستید و ابدیت اندیشه، افعال و اوصافتان که باید بهفکر آنها باشید. شما گمان میکنید که مرگ مساوی با نابودی است، اما رهبران الهی میگویند که مرگ حیات جدید است».
این سخنان بهعنوان آخرین کلام هیئت ایرانی مطرح شد و جلسه دوساعته ما به پایان رسید و در هنگام تودیع برای خداحافظی گفتیم: «خداحافظ، خدا توفیق بدهد.» آقای گورباچف گفت: «مردم ما میگویند: کار!»، و ما پاسخ دادیم: «مردم ما گفتند خدایا بهامید تو قیام میکنیم و قیام نیز کردند و قدرتها را سر جایشان نشاندند.»
یکی از اعضای هیئت ایران، خانم محترمی (اشاره به مرحوم حدیدچی) بود که سابقه مبارزات سیاسی داشت و نیز نماینده مجلس شورای اسلامی بود. وقتی ایشان از طرف سفیر ایران به گورباچف معرفی میشد، بسیار تعجب کرد که یک زن در نظام اسلامی ایران بتواند در این سطح مسئولیت و فعالیت اجتماعی داشته باشد.
به این ترتیب، سفر یکروزه ما به مسکو با موفقیت به پایان رسید و استقبال از هیئت ایرانی، و بدرقه آنها چه در دیدار با گورباچف و چه در فرودگاه دوستانه و در کمال ادب و احترام بود.
روایت خانم مرضیه حدیدچی (رباغ)
یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتند و فرمودند که حضرت امام نامهاى براى آقاى گورباچف دارند. شما آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید. حقیقتاً شوکى بر من وارد شد. شوروى ابرقدرتى بود که در زمان خودش، در مقابل آمریکا خود را قطب بزرگ مىپنداشت. برایم کار بسیار سختى بود. با مرحوم حاج احمد آقا ملاقات کردم و پرسیدم جریان کامل موضوع چیست؟ فرمودند مأموریتى براى شما مشخص شده، ممکن است که فردا یا روز بعد باشد.
وقتى به شوروى رسیدیم تعدادى به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلى هم آورده بود. طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مىشود گلى که براى استقبال آورده مىشود به رئیس هیأت مىدهند. وقتى بنده را با چادر و حجاب دیدند، دستپاچه شدند و گل را به جاى اینکه به آقاى جوادى آملى بدهند به بنده تحویل دادند. در واقع وقتى با لباس روحانیت آقاى جوادى آملى و چادر بنده رو به رو شدند دچار این حالت شدند.
گورباچف برخی جاها هنگام قرائت نامه، به شدت برافروخته میشد. پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند. آقای گورباچف دوباره شروع به دست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و دیگران همین طور داشتند مرا نگاه میکردند. شرایطی نبود که از حاج آقا بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است. از این رو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم برای او خیلی سخت و گران آمد. سعی کرد به روی خود نیاورد. سپس رو به آیتالله جوادی آملی کرد و گفت: ایشان را مادر انقلاب میدانند. من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایههای خوبی هستیم. ما دست بیاسلحهمان را به سوی شما دراز میکنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند! آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم.
پس از بازگشت از مسکو فردا بعدازظهر خدمت امام رسیدیم و گزارش مأموریت را ارائه دادیم. حضرت امام سؤال کردند کی به هنگام قرائت پیام به چهره گورباچف نگاه میکرد؟ عرض کردم چون آقای جوادی آملی متن پیام را میخواندند. آقای لاریجانی هم ترجمه میکردند، بنده به چهره آقای گورباچف نگاه میکردم. حضرت امام لبخند رضایتمندانهای زد. شاید به این دلیل که آقای گورباچف معنی اصلی پیام را دریافت کردند.