حماسه در شهر خون
نزدیک به چهار دهه از عملیات غرور آفرین «بیت المقدس» و حماسه آزادسازی خرمشهر میگذرد. بدون شک، همچنان که حمله ارتش بعث عراق و محاصره خرمشهر و مقاومت تاریخی و شجاعانه مردم و جوانان این شهر دربرگیرنده حماسههایی است جذاب که میتواند دستمایه ساخت آثار نمایشی قرار گیرد، آزادسازی و بازپسگیری دوباره این شهر که با رشادتها و جانفشانیهای بسیار محقق شده است هم، چنان بار داستانی و دراماتیک بالایی دارد که میتوان از دل آن، فیلمها و سریالهایی ساخت متعهدانه، چشم نواز، هنرمندانه، تاثیرگذار و ماندگار.
طی این سالها به انحای مختلف از حماسه آزادسازی خرمشهر گفته و نوشته و فیلم و سریال ساخته شده است؛ به قدر کفایتش البته جای اما و اگر دارد. سینما و تلویزیون به سهم خود کوشیدهاند در قالب آثار نمایشی داستانی، به بخشی از ابعاد آن چه در دو سه سال ابتدایی جنگ تحمیلی بر خرمشهر رفته است بپردازند. جست و جو در میان فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی برای رصد آثار ساخته شده با محوریت خرمشهر، ما را دست خالی باز نمیگرداند که اتفاقا، تولیدات ماندگار و خوشساختی هم وجود دارد؛ از فیلمهای ماندگاری همچون روز سوم، دوئل، کیمیا، سرزمین خورشید، بلمی به سوی ساحل و... گرفته تا سریالهای خاطرهانگیزی مانند خاک سرخ، کیمیا، در چشم باد، مینو و... .
در این مجال، نگاهی هر چند موجز و مختصر داشتهایم به آثار شاخص نمایشی که با محوریت یا با نگاهی به مقاومت مدافعان و آزادسازی خرمشهر ساخته شده است.
بلمی به سوی ساحل (۱۳۶۴)
اولین از دو بابت
فرآیند فیلمسازی مرحوم رسول ملاقلیپور با «بلمی به سوی ساحل» وارد فاز جدی و مسیر حرفهای میشود. فیلم البته به پختگی و قوت آثار موخر سازندهاش نیست. اما از لحاظی، قابل اعتنا و حائز اهمیت است. بلمی به سوی ساحل اولین فیلمی است که درباره خرمشهر ساخته شده و بخشی از لوکیشن آن در این شهر میگذرد. مرحوم ملاقلیپور در محمل روایت ماجرای گردانی که میخواهند خود را از بندر ماهشهر با کمک بالگرد برای کمک به مدافعان خرمشهر به این شهر برسانند، به کارشکنیهای دولت وقت به ریاست ابوالحسن بنیصدر در کار ارسال نیرو و تجهیزات میپردازد. سنگاندازیها کار را به جایی میرساند که گردان مجبور میشود از طریق بلم خودش را به خرمشهر برساند و عنوان فیلم هم ریشه در این موضوع دارد. بلمی به سوی ساحل نه تنها اولین فیلمی است که درباره خرمشهر ساخته شده، بلکه نخستین اثر سینمایی دفاع مقدس به شمار میرود که قهرمانانش را اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل میدهند. فیلم اگر چه متاثر از فضای سالهای آغازین جنگ، کمی شعار زده به نظر میرسد اما اثر شسته و رفته و مقبولی است.
کیمیا (1373)
شروع یک سه گانه
سهگانه دفاع مقدسی احمدرضا درویش با «کیمیا» آغاز میشود، با «سرزمین خورشید» ادامه پیدا میکند و با «دوئل» به پایان میرسد. قصه هر سه فیلم هم از خرمشهر آغاز میشود. در این میان و با وجود برخورداری دو فیلم موخر از جلوههای ویژه و امکانات سختافزاری فوقالعاده (به خصوص دوئل) اما، کیمیا به لحاظ پرداخت به ارزشهای انسانی و بازتاب فداکاریهای بینظیر، اثر بهتری است و از منظر معنایی، بیشتر بر جان و دل مینشیند. احمدرضا درویش در کیمیا از لحن حماسی بیش و کم اغلب آثار ساخته شده با محوریت اسرای ایرانی فاصله میگیرد و بر ملاحظات انسانی و عواطف در هم گره خورده متمرکز میشود. رضا همسر باردارش را به بیمارستان میرساند و خود اسیر میشود. پس از 9 سال که از اسارت بازمیگردد درمییابد که همسرش در هنگام وضع حمل فوت کرده و دخترش نزد شکوه، جراحی که همسرش را عمل کرده در مشهد زندگی میکند. رضا در پی دخترش که حالا برای او حکم کیمیا را پیدا کرده و قضا را ببین، نامش هم کیمیاست میرود. شکوه اما کیمیا را دختر خود میداند و حق و سهمش از زندگی. چالشها آغاز میشود. حس پدرانه چشم در چشم مهر مادرانه. شکوه که عرصه را تنگ میبیند در نهایت رضایت میدهد به عودت دختر به پدر، از سر استیصال. رضا اما در اتاقی که پنجرهاش رو به مرقد امام مهربانیها گشوده میشود میگذرد از حق مسلم خود. کیمیا یک خسرو شکیبایی و بیتا فرهی فوقالعاده و تکرار ناشدنی را دارد.
سرزمین خورشید (۱۳۷۵)
سرگردان در میان پس و پیش
اگر نگوییم «سرزمین خورشید» همان فیلم کیمیا است و به نوعی تکرار، با ملاحظه باید گفت که دنباله و مکمل اثر اول سهگانه احمدرضا درویش است. سرزمین خورشید حتی به لحاظ قصه نیز شباهتهای بیچون و چرایی به کیمیا دارد. هر چند سویه انسانی در سرزمین خورشید هم به مانند کیمیا پررنگ و گل درشت است، اما تشابههای قصه و کاراکترها نه تنها مخاطب را غافلگیر نمیکند که شاید حتی اسباب مایوس شدنش را هم فراهم آورد. قصه دوباره از خرمشهر آغاز میشود، در روزهای قریب به سقوط کامل این شهر و باز یک پرستار و امدادگر است که نقش اصلی را در داستان دارد. سرزمین خورشید البته همچنان یک خسرو شکیبایی فوقالعاده دارد که بازی ماندگاری را از خود به یادگار میگذارد. گلچهره سجادیه هم که نقش اول زن فیلم را بازی میکند به مانند همیشه تواناییهای غیرقابل انکارش را به رخ میکشد. پر بیراه نیست این ادعا که سرزمین خورشید در میان کیمیا و دوئل سرگردان است و المانهایی از هر دو فیلم را با خود دارد، بدون آن که خود به یک هویت مستقل برسد.
خاک سرخ (1379)
هویت و جنگ
سریالی که مهر ابراهیم حاتمیکیا را بر پیشانی خود دارد. یک کار ارزشمند که همچنان دیدنی است. حاتمیکیا در اولین تجربه تلویزیونیاش «خاک سرخ»، طرحی نو درباره محاصره خرمشهر درمیاندازد. ایرج، یک زندانی رژیم سابق، پس از آزادی راهی شهرش، خرمشهر میشود تا همسرش لیالی و دخترش لعیا را بیابد. ورود او به خرمشهر همزمان میشود با محاصره این شهر توسط نیروهای عراقی. از سوی دیگر، دختر دیگرش لیلا که ساکن تهران است به همراه نامزدش به خرمشهر میرود تا در کنار خانواده بازیافته و تازه شکل گرفتهاش باشد. حاتمیکیا در کنشی هوشمندانه و از پیش طراحی شده، این پدر و دختر را در شهر میچرخاند تا به این واسطه بخشی از ویرانیها و سردرگمیها و مظلومیت مردم خرمشهر را به تصویر بکشد. در نهایت، خانواده درست در خط مرزی نیروهای ایرانی و عراقی یکدیگر را میبینند و ایرج برای نجات جان همسر و فرزندانش، خود را سپر بلا میکند تا عزیزانش از خطر برهند. مرد خانواده اسیر میشود و همسرش لیالی، بر لب جاده چشم انتظار مینشیند تا او برگردد. بازی خوب پرویز پرستویی، مهتاب کرامتی و لاله اسکندری همچنان خاطره انگیز و به یاد ماندنی است.
دوئل (۱۳۸۲)
عظیم و جذاب
چربش سخت افزار به نرم افزار. غلبه صنعت بر هنر. همه چیز متکی به جلوههای ویژه. ابعاد انسانی تا حدودی در حاشیه. سکانسهای اکشن نفسگیر. شانس ساخت عظیمترین و پرهزینهترین پروژه دفاع مقدسی سینمای ایران به احمدرضا درویش میرسد تا سهگانهاش درباره خرمشهر را کامل کند. درویش هم الحق والانصاف سنگ تمام میگذارد و فیلمی بالاتر از استاندارد و سطح معمول سینمای ایران میسازد و به روی پرده میفرستد. «دوئل» البته از معانی کیمیا و سرزمین خورشید خالی است و تمرکز بر وجوه انسانی در این فیلم، در قیاس با دو اثر قبلی کارگردانش از حساسیت کمتری برخوردار است. با این حال، دوئل حتی به لحاظ موضوعی هم فیلم خوبی است و میتواند مخاطب را با خود درگیر کند. دو نکته درباره بازیگران این پروژه عظیم وجود دارد؛ اول، بازگشت سعید راد به سینمای ایران پس از سالها دوری و غربت نشینی و دوم، بازی خارقالعاده پژمان بازغی در نقش جوان اول فیلم که در کمال شگفتی و ناباوری دستش از سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر کوتاه میماند. پژمان بازغی هم علیرغم شروع توفانی در سینما با دوئل، در ادامه، روند رو به افولی را طی میکند که تا به امروز هم ادامه دارد.
روز سوم (1385
دختر ایران
«روز سوم» همچنان یکی از بهترین فیلمها درباره خرمشهر و مدافعان قهرمانش است. محمدحسین لطیفی با روز سوم و بازی گرفتن فوقالعاده از بازیگران جوانش و در راس همه، حامد بهداد کاری کرده است کارستان. سمیره نماد ناموس یک ملت و در یک گام بالاتر، خود کشور است که همه از جان مایه میگذارند تا به دست دشمن نیفتد. در روزهای محاصره خرمشهر، رضا به ناچار خواهرش سمیره را که قدرت راه رفتن و دویدن ندارد در حیاط خانهشان دفن میکند تا از برای بردن او دوباره بازگردد. رضا با دوستانش برمیگردد تا خواهر را با خود ببرد، اما فواد همکار سابق سمیره که دلبسته او بوده و حالا در لباس افسری ارتش عراق جزو نیروهای اشغالگر است رضایت نمیدهد به جدایی از محبوب قدیمی. کشمکش آغاز میشود. از یک سو، رضا و یاران رزمندهاش که فداکارانه آمدهاند تا خواهر دوستشان و به تعبیر بهتر، ناموس خودشان را از بند دشمن برهانند و از سوی دیگر، فواد و خیل نیروهای عراقی که میخواهند مانع شوند. تعقیب و گریز درمیگیرد. رضا و یارانش جان میگذارند بر سر دفاع از ناموس، فواد هم اما کوتاه نمیآید و دست از محبوب نمیکشد. در سکانس پایانی فیلم «روز سوم» سمیره که ناتوان بر روی تخته چوبی حمل میشود تیر خلاص را خود به فواد میزند تا نشان دهد که وطن و شرف مهمتر است از یک عشق قدیمی ریشهدار. فواد، بهتزده و ناباور به زیر آب میرود و سمیره از آب میگذرد و به ساحل نجات میرسد.
در چشم باد (1388)
وصال در خونین شهر
استفاده ابزاری درست و هنرمندانه از مسجد جامع خرمشهر. وصال پدر و پسر در خونین شهر. «در چشم باد» تصویر یک حماسه است از پادگان قلعه مرغی تا مسجد جامع خرمشهر. مسعود جعفری جوزانی در پروژهای بزرگ و پر دردسر و از ورای روایت زندگی اعضای خانوادهای با فامیل سمبلیک «ایرانی» یک دوره تاریخی از نهضت جنگل تا آزادسازی خرمشهر را برای مخاطب به تصویر میکشد. بیژن ایرانی که در جریان قیام خلبانان پادگان قلعه مرغی علیه انفعال ارتش رضاخانی در برابر هجوم نیروهای متفقین مجبور به زندگی پنهانی شده است، با تصور این که همسرش، لیلی توسط نیروهای ارتش سرخ در ایران اعدام شده به ینگه دنیا میگریزد. سالها بعد و با دریافت نامهای درمییابد که عشق قدیمیاش نه تنها زنده است که حتی پسری از او به یادگار دارد. بیژن در پی زن و فرزند راهی ایران میشود، همزمان با شروع جنگ تحمیلی. پس از کندوکاوهای فراوان لیلی را مییابد اما تنها فرزندشان راهی جبهه شده است. دست تقدیر بیژن و پسرش را برای اولین بار درست در جلوی مسجد جامع خرمشهر پس از آزادسازی این شهر با هم روبرو میکند؛ دیداری برای اولین و آخرین بار. بیژن، یگانه فرزندش را در آغوش میگیرد و در همان حال ترکش یک خمپاره به او اصابت میکند تا ماجرا، پایانی دراماتیک به خود بگیرد. یک ملودرام تاریخی استاندارد. جعفری جوزانی گلیم سریالش را از آب بیرون میکشد و اثری ماندگار از خود به یادگار میگذارد.
کیمیا (1394
هجمه و انتقاد
سریالی که طولانیترین اثر نمایشی تلویزیون است، به قطع یقین اما، فاخرترینشان نه. ای کاش ساخت چنین پروژه عظیمی به کارگردانی خلاقتر و مجربتر سپرده میشد. جواد افشار در سریال «کیمیا» به بهانه روایت زندگی دختری به نام کیمیا، از نوجوانی تا میانسالی، نگاهی به تاریخ معاصر دارد که بالطبع بخش عمدهای از آن در دوران دفاع مقدس میگذرد. تمرکز عمده سریال البته به مقطع محاصره، سقوط و سپس آزادسازی خرمشهر است. نتیجه اما چنان نمیشود که انتظار میرود. اصرار کارگردان بر نقشآفرینی تمام دوران زندگی کیمیا توسط یک بازیگر ضربه اصلی را به سریال میزند؛ خاصه آن که مهراوه شریفینیا نیز به نشستن گریم سنگین بر چهرهاش سختگیری میکند و وسواس نشان میدهد و در نتیجه، کیمیا در میانسالی کاراکتری طنزآلود پیدا میکند.
حامد بهداد در نقش محمد جهان آرا فقط سایهای از خود همیشگیاش را به نمایش میگذارد. سریال با انتقادات فراوانی نه فقط از سوی منتقدان که از سمت فرماندهان مدافع خرمشهر مواجه میشود. هوشنگ صمدی کلخورانی، فرمانده گردان تکاوران دریایی مدافع خرمشهر در نامهای به مسعود بهبهانینیا، نویسنده سریال از کمرنگ نشان دادن نقش ارتش در دفاع از شهر انتقاد میکند. همچنین دریادار حبیب الله سیاری نمایش حضور زنان در خط مقدم نبرد با نیروهای عراقی را غلو شده و تصنعی میداند.
مینو (۱۳۹۷)
مثلث عشقی در روزهای محاصره
یک سریال آبرومند اما مهجور مانده و مظلوم. «مینو»یی که ابتدا «شهر آشوب» نام داشت و قربانی اختلاف سلیقه مدیران شد. اثری که قرار بود یک پروژه بزرگ باشد در سه فصل، همان یک فصلش هم با سلام و صلوات و اما و اگر ساخته شد. قصه سریال ماجرای سقوط خرمشهر و یک مثلث عشقی را به موازات هم به پیش میبرد و اتفاقاً ترکیبی دلچسب و قابل قبول را در پیش روی مخاطبش قرار میدهد. بازیگران جوان فیلم از عباس غزالی و مهدیه نساج گرفته تا سلمان فرخنده و شیوا ابراهیمی بازیهای قابل قبولی را از خود به یادگار میگذارند. بماند که در طراحی شخصیتها گاهی سهلانگاری شده و کاراکترها به تیپ نزدیک میشوند. از نکات جالب سریال اینکه، لوکیشنهای مربوط به خرمشهر در شرق تهران ساخته شده و تمام تصاویر مربوط به درگیریهای شهری و انفجارها در این دکورها میگذرد. سریال مینو اثر بی ادعایی که قصه ای جذاب از مثلث عشقی میان جوانی خرمشهری، دختر داییاش و یک جاسوس عراقی را در بستر حمله بعثیها به خرمشهر و درگیریها در شهر روایت میکند. سریال همچنین تا حدودی در نمایش استیصال و گرفتار آمدن مردم معمولی در خرمشهر و زیر خمپاره پراکنیهای دشمن موفق است. عباس غزالی به عنوان بازیگر اول سریال (رضا) همه کوشش خود را میکند تا یک نقشآفرینی متمایز را بروز دهد اما همچنان زیر سایه شاهنقش بهروز در سریال «وضعیت سفید» مانده است.