دریافت ایدئولوژی از عاشورا
در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی در ایران، اغلب گروههای مبارز به نوعی از نهضت عاشورا الهام میگرفتند و خود را وامدار حرکت تاریخساز امام حسین (ع) میدانستند. با این حال تمامی این گروهها در مسیری که تناسب کامل به ارزشها و آموزههای قیام سیدالشهدا (ع) داشته باشد حرکت نکردند و بعضاً دچار انحراف و جدایی از این مسیر شدند و برخی از آنها حرکت در مسیری متضاد با آرمانهای حسینی را اتخاذ کردند و در مقابل امام خمینی (ره) و توده انقلابی مردم قرار گرفتند.
به منظور آسیبشناسی برداشتها و قرائتهای سیاسی که در دوران مبارزات با رژیم پهلوی از واقعه عاشورا صورت گرفت گفتگویی را با دکتر علیرضا علوی تبار ترتیب دادیم که هم دوران آغاز جوانی خود را در مقطع مبارزات منتهی به انقلاب اسلامی سپری کرده و از نزدیک شاهد فعالیتهای گروههای مبارز بوده است و هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کانون تحرکات سیاسی و اجتماعی قرار داشته و به عنوان یک اصلاحطلب سفت و سخت و به تعبیر خودش پیشرو و رادیکال فعالیت داشته است. گفتنی است علوی تبار در سال 1339 در شیراز متولد شده است. وی لیسانس خود را در رشته اقتصاد نظری از دانشگاه شیراز، فوق لیسانس برنامهریزی و توسعه را از دانشگاه اصفهان و دکترای خود را در رشته خطمشیگذاری عمومی از دانشگاه تهران دریافت کرده است.
آقای دکتر! با توجه به مطالعاتی که در تاریخ معاصر دارید چقدر میتوانیم مبارزات سده اخیر ملت ایران را برگرفته از عاشورا و نهضت امام حسین (ع) بدانیم؟
هر نظریۀ معرفتشناسانۀ واقعباوری ناگزیر میان «شیئ» و «علم به شیئ» تمایز قایل میشود. از این رو باید «دین» را نیز از «معرفت دینی» متمایز بدانیم. دین عبارت است از مجموعۀ ارکان، اصول و فروعی که بر پیامبری نازل شده است، بهعلاوه تاریخ زندگی و سیره و سنن اولیای دین. اما معرفت دینی به معنای فهم روشمند و مضبوط آدمیان از دین است و مانند سایر معارف بشری، در مقام تحقق، هویتی جمعی و تاریخی دارد. اینکه میگوییم معرفت دینی همچون معارف دیگر در مقام تحقق «هویت جمعی» دارد یعنی منحصراً نزد شخص واحد و فرد خاصی یافت نمیشود، بلکه نزد همگان پخش و روان است؛ در عین حال «هویت تاریخی» هم دارد، یعنی هویت جمعی آن، صرفاً در جمع معاصران منحصر نمیشود، بلکه تمام کسانی را که در طول تاریخ در خصوص این معرفت نکتهیابی و نکتهآموزی کردهاند و فهمی را دریافت یا آموزهای را فراگرفتهاند، شامل میشود.
دین به اعتقاد مؤمنان امری قدسی و کامل است، منشاء الهی دارد، در آن خطا و تناقض راه ندارد، امری ثابت و جاودانه است، از ذهن و معرفت بشری مدد نمیگیرد و جز طاهران به آن دست نمییابند. اما، فهم انسانها از دین در هیچ عصری از اعصار، نه کامل است، نه ثابت، نه پیراسته از خطا و خلل است، نه مستغنی از سایر معارف و دانستههای بشری است و نه جاودانه و ابدی است.
یعنی قبل از اینکه بپرسیم عاشورا چقدر در مبارزات مردم نقش داشته است باید ببینیم برداشت و تعبیر آنها در آن مقطع زمانی از عاشورا چگونه بوده و با مقاطع زمانی قبل چه تفاوتی داشته است.
دقیقاً. به نظر من تعبیر غالب مردم از عاشورا در دهههای منتهی به انقلاب اسلامی یک «تعبیر ایدئولوژیک» بوده است. بنابراین تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا را نباید بحثی در زمینه خود این واقعه تلقی کرد؛ بلکه این تعبیر از نوع خاصی از معرفت و برداشت خاصی (ایدئولوژیک) از این واقعه سخن میگوید. به عبارت دیگر، احکام صادره در مورد این برداشت خاص را نباید به خود واقعه عاشورا تعمیم داد.
به نظر شما از چه زمانی این نگاه غلبه پیدا کرد؟
اگر شاخص توجه روشنفکران مذهبی به واقعه عاشورا را تعداد کتابها، مقالات و سخنرانیهای آنان در باب عاشورا بگیریم، این توجه پس از شهریور 1320 رو به افزایش گذاشته است و پس از 15 خرداد 1342 اوج میگیرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی افول میکند. یعنی موقعی که مبارزات مردم با رژیم پهلوی رو به رشد بوده توجه به مفهوم عاشورا نیز اوج گرفته است و وقتی انقلاب به ثمر رسیده و حکومت تغییر میکند و در حقیقت نیاز به مبارزه سیاسی و اجتماعی زمینه خود را از دست میدهد، توجه به واقعه عاشورا نیز رو به کاهش میگذارد. در توضیح این تحولی که مفهوم عاشورا در این مقطع تاریخی داشته است اصطلاح «تعبیر ایدئولوژیک» از عاشورا مفید و راهگشاست.
منظور شما از تعبیر ایدئولوژیک چیست؟
منظور من این است که در کنار تعابیر سنتی از عاشورا که ریشه در تاریخ گذشته کشور و تشیع داشتند، از شهریور 1320 به بعد تحت تأثیر جریانات مختلف سیاسی و اجتماعی پدید آمده در میان مسلمانان، تعبیرهای جدیدی از عاشورا نیز پا به عرصه وجود گذاشت. تصور و تعبیر سنتی از عاشورا دارای خلأ یا نقصی بود که نمیتوانست جوابگوی نیاز گروههای فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی باشد و نمیتوانست توجیه کننده مبارزه و مقابله با رژیم باشد. بنابراین این تعبیر به نوعی در تقابل با تعابیر مسلمانان مهاجم (مانند فدائیان اسلام) و مسلمانان مبارز (مانند آیتالله کاشانی و یارانش) از یک سو و مسلمانان متجدد و آزادیخواه (نظیر انجمنهای اسلامی مربوط به اصناف و اقشار مختلف) و مسلمانان رادیکال و تندرو (مانند نهضت خداپرستان سوسیالیست) از سوی دیگر قرار گرفت. هرچند تأثیر این جریانات مختلف در پیدایش و گسترش تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا را نمیتوان و نباید یکسان تلقی کرد، اما همگی آنها در ایجاد تردید نسبت به تعبیر سنتی از عاشورا و ترسیم تصوری جدید و مبارزهجویانه از آن مؤثر بودند.
به عقیده شما این تعبیر در گذشته وجود نداشته است؟
برای درک زمینههای اجتماعی تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا باید نگاهی به وضعیت تقاضا و عرضه ایدئولوژِی در سالهای پس از چهل در ایران انداخت. تقاضا برای ایدئولوژی در هر جامعهای تحت تأثیر سه متغیر اصلی قرار دارد: اول میزان اتفاق نظر یا اجماع در جامعه، دوم شدت یا عمق نزاعها و ستیزهای سیاسی در جامعه و سوم وسعت ستیزهای سیاسی در جامعه.
ویژگی جامعه ایران پس از سال 42 این است که وحدت نظر در این جامعه به تدریج زایل شده بود و وسعت ستیزها نیز بسیار زیاد بود. به زحمت میشد حوزهای از زندگی اجتماعی را یافت که از شک و تردید و اعتراض مصون مانده باشد. اما در مقایسه با جامعه سنتی ایران از شدت و عمق ستیزها کاسته شده بود. امکان گفتگو و نقد و بحث (البته با ملاحظه محدودیتهای ناشی از یک حکومت استبدادی) پدید آمده بود و همه ستیزها به نبرد مرگ و زندگی میان طرفین بدل نمیشد. جوانی ساختار جمعیتی جامعه و افزایش میزان سواد و شهرنشینی نیز عوامل دیگر مؤثر بر تقاضا برای ایدئولوژی بودند. مجموعه این عوامل باعث تشدید تقاضای کلی و گروهی برای ایدئولوژی میشد.
پاسخ به این تقاضا توسط کسانی ممکن بود که ضمن آشنایی با ایدئولوژیهای مشهور در سطح جهان، از قدرت خلاقیت و انطباق برخوردار بودند و توانستند صورتهای ایرانی شدهای از ایدئولوژی را در جامعه ما فراهم آورند. در میان مسلمانان پر کردن خلأ ایدئولوژیک توسط روشنفکران مذهبی صورت پذیرفت که هم با فرهنگ و تمدن جدید آشنا بودند و هم میتوانستند به استخراج و تصفیه عناصر فرهنگ خودی اقدام کنند. وجود زمینههای مساعد اجتماعی و فرهنگی به فراگیر شدن تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا در میان روشنفکران مسلمان منجر شد.
این تعبیر ایدئولوژیک چه خصوصیات و وجوه ممیزهای داشت؟
اولین خصوصیت تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا فهم این واقعه به صورت «آرمانی حرکتزا» و «سلاحی برای عمل» است. از این رو، این تعبیر هم با نوع دشمن زمان (یعنی استبدادی خشن و سرکوبگر) و هم با نوع پیکار با این دشمن (یعنی پیکار قهرآمیز و حتیالمقدور مسلحانه) متناسب است.
دومین خصوصیت این تعبیر صراحت و تک بعدی بودن آن و نفی رازآلود بودن و چند بعدی بودن است. منظورم نفی ابعاد متضاد و قابل مناقشه است.
سومین ویژگی آن نیز گزینشی بودن آن است. یعنی فقط وجوهی از واقعه عاشورا را مد نظر قرار داده و در تعبیر خود به کار میگیرد که میتواند به صورت سلاح عمل و ابزار مبارزه به کار آید.
تناسب تام تعبیر ایدئولوژِیک از عاشورا با نیازها و تقاضاهای غالب در جامعه به فراگیر شدن و گسترده شدن این تعبیر در میان اقشار مختلف جامعه به ویژه جوانان پرشور مسلمان منجر شد. استقبالی را که با نوشتن و گفتن از عاشورا در آن سالها مشاهده میکنیم باید در همین رابطه فهمید.
البته در کنار فایده بسیاری که تعبیر ایدئولوژیک در جلب توجه جوانان و روشنفکران به عاشورا داشت، مشکلات و مسایلی را نیز برای ما به دنبال آورد. مهمترین مشکلات و مسایل ناشی از تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا را میتوان در این موارد برشمرد:
یکی فقدان جامعیت؛ به این معنا که واقعه عاشورا به عنوان یک نماد دینی همانند خود دین دارای ابعاد و سطوح و بطون مختلفی است. تعبیر ایدئولوژیک وجوه و سطوح عمقی را از عاشورا میگیرد. ایدئولوژی دعوت به وضوح و دقت و تا حدودی قشریت است و به تبع آن، تعبیر ایدئولوژیک واقعه عاشورا را به اقدامی سیاسی و تک بعدی تقلیل میدهد. بسیاری از مبارزان دوران پهلوی به این تقلیلگرایی مبتلا بودند.
دوم محدود کردن درسهای این واقعه عظیم به مقطع خاصی از دوران آرمانخواهی است؛ به این معنا که تعبیر ایدئولوژیک فقط در خدمت راهنمایی کسانی است که برای تحقق آرمانهای خود در دوران نهضت و تأسیس به سر میبرند. تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا میتواند یک شور و نشاط اساسی برای دوران نهضت و تکوین حرکت اسلامی فراهم آورد؛ اما هیچ رهنمودی برای پس از پیروزی و دوران نهادی شدن و استقرار و جامعهسازی ندارد. به عقیده من تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا در ایران تنها با یک شکل خاص از مبارزه که همان مبارزه قهرآمیز است متناسب است و حتی نمیتواند در خدمت راهنمایی سایر اشکال مبارزه قرار گیرد.
سوم اینکه تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا زمینه را برای پذیرش راهحلهای خشونتآمیز و نظامات توتالیتر در میان پیروان آن، فراهم میآورد. راز این مطلب در این نهفته است که نگرش ایدئولوژیک به عاشورا باعث میشود که نوعی توجه افراطی به هدف و بیتوجهی نسبت به روشها به وجود آید؛ به طوری که فرد ایدئولوژیاندیش با تأکید بر این باور که میتواند عالم و آدم را مطابق الگوی از پیش پذیرفته خود دگرگون سازد به هیچ وجه نگران ابزارها و روشها نباشد. در جامعهشناسی سیاسی بحثی داریم که همین قبیل آرمانشهرگرایی میتواند به بنیانی برای تمایلات توتالیتر و خشونتگرایی تبدیل شود.
سخن خودم را اینگونه جمعبندی میکنم که تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا که زمانی به فراگیر شدن توجه به این واقعه عظیم منجر شد، اکنون با نقدهای نظری از یکسو و پیامدهای غیر مطلوب (حداقل از نظر منتقدین) از سوی دیگر مواجه شده است. شرایط اجتماعی دوران استقرار نظام پس از انقلاب با ویژگیهای تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا تناسب چندانی ندارد. بنابراین اگر خواهان احیای توجهات روشنفکران به عاشورا هستیم باید تعبیر تازهای از آن ارائه کنیم؛ تعبیری که بتواند درسهای عاشورا را برای دوران استقرار نظام مورد تاکید قرار دهد و از چند بعدی بودن آن به سادگی نگذرد.
تهیه و تنظیم: سید ابراهیم آل مصطفایی