اسرائیل برنده جنگ ایران و عراق بود
واکاوی نقش رژیم صهیونیستی در جنگ ایران و عراق نیازمند اشراف اطلاعاتی به برنامهها و اقدامات اسرائیل در آن دوره است. رژیم اشغالگر قدس، دشمن ایران و عراق به حساب میآمد و نمیتوانست نسبت به وقوع جنگ بین دشمنانش بیتفاوت باشد. برای بررسی مواضع و اقدامات آن رژیم با «علی عبدی» کارشناس مسائل غرب آسیا و پژوهشگر تاریخ رژیم صهیونیستی به گفتگو پرداختیم که در ادامه میخوانید:
ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنم. سوال نخست این است که جنگ ایران و عراق چه تاثیری بر وضعیت رژیم صهیونیستی داشت؟ آیا وقوع این جنگ به نفع اسرائیل بود یا اینکه برای آنها فرق نمیکرد؟
عبدی: جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق و حامیان شرقی و غربیاش علیه انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و کشورمان ایران اگر برندگانی داشته باشد، رژیم صهیونیستی در صدر لیست برندگان است. به این دلیل که ایران و عراق که در حوزههای نظامی و ایدئولوژیک جزو قدرتمندترین کشورهای منطقه بودند، هرکدام از زاویه دید خودشان اسرائیل را خطر و تهدید میدانستند. هر دو نیز به شکل متفاوتی تهدیدی برای اسرائیل بودند.
«نه شرقی و نه غربی» شعار انقلاب اسلامی بوده و ایران برمبنای این شعار، آمریکا را شیطان بزرگ و اسرائیل را زاییده شیطان بزرگ میداند. رژیم بعث عراق نیز براساس ایدئولوژی که داشت، اسرائیل را همچون ایران برای خود تهدید میدانست.
پس از توافق کمپ دیوید که کشور مصر از پیشقراولی جهان عرب در منازعه با اسرائیل خارج و به متحد رژیم صهیونیستی تبدیل شد، کشورهای عراق و سوریه در صدر مخالفان با رژیم صهیونیستی قرار گرفتند. اما چون حزب بعث عراق با حزب بعث سوریه اختلافاتی داشت و صدام از ارتش مجهزتری برخوردار بود، کشور عراق مورد توجه کشورهای عربی قرار گرفت. صدام توانسته بود ماشین جنگی برای خودش فراهم کند که سوریه چنین ماشینی در اختیار نداشت.
در چنین شرایطی بهترین استراتژی برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه، به جان هم انداختن دو قدرت ایران و عراق بود که هرکدام از زاویه دید خودشان ضد اسرائیل تعریف میشدند. جنگ عراق با ایران از این جهت بیشترین سود برای اسرائیل داشت. دو قدرت نوظهور منطقهای که هرکدام به صورت جداگانه میتوانستند رقیب ژئوپلیتیکی جدی برای اسرائیل باشند، به جان هم انداخته شدند و به مدت هشت سال دو کشور تحلیل رفتند.
رژیم صهیونیستی از فرصت جنگ ایران و عراق چگونه بهرهبرداری کرد و چه اقداماتی علیه کشورهای اسلامی و مسلمانان انجام داد؟
عبدی: اسرائیل از فرصت جنگ ایران و عراق به خوبی استفاده کرد که یکی از اقدامات آن رژیم، تهاجم به کشور لبنان در سال 1982 میلادی (1361 شمسی) بود.
اما مهمترین فرصتی که برای اسرائیل فراهم آمد، مهار قدرت ایران اسلامی در برابر رژیم صهیونیستی بود. رژیم بعث عراق و صدام حسین بهترین مهرهها برای ایستادگی در برابر انقلاب اسلامی و موج تازهای که در منطقه به وجود آمده بود، بودند. هیچ فرد دیگری مانند صدام نمیتوانست مانند سد مقابل انقلاب اسلامی بایستد. متاسفانه صدام براساس تفکرات غلط سیاسی و ایدئولوژیک در پازلی بازی کرد که قدرتهای مداخلهگر ایجاد کرده بودند و میپسندیدند.
در کتاب «راه نیرنگ» خاطرات آقای ویکتور استروفسکی افسر سابق موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی) آمده است که در زمان جنگ ایران و عراق یکی از کارهای ما رصد میزان ریسک خطوط کشتیرانی در خلیج فارس بود. هر وقت میزان ریسک کشتیهای نفتکش در خطوط کشتیرانی خلیج فارس به زیر 60 درصد میرسید، ما وظیفه داشتیم به یکی از سفارتخانههای ایران و عراق در لندن تماس بگیریم و اطلاعات خطوط کشتیرانی کشور مقابل را منتقل کنیم تا آنها با استفاده از آن اطلاعات، کشتیهای کشور مقابل را هدف قرار دهند، تنش تشدید شود و دوباره امنیت خطوط کشتیرانی به خطر بیافتد. استروفسکی در آن کتاب به صراحت عنوان میکند که هرچه این تخاصم و درگیری بیشتر میشد، امنیت اسرائیل بیشتر تامین میشد.
رژیم صهیونیستی زمانی به جنوب لبنان حمله کرد که ایران توانسته بود، خرمشهر و بخش وسیعی از سرزمینهای اشغال شدهاش را آزاد کند و مسئولان سیاسی و نظامی کشور در حال تصمیمگیری درباره تداوم جنگ بودند. واکنش صدام و عراق به حمله اسرائیل چه بود و آیا همزمانی این دو اتفاق، هماهنگ شده بود؟
عبدی: طرح حمله به لبنان و اشغال آن کشور بنا بر اسنادی که بعدها منتشر شد، براساس یک نقشه راه منطقهای بود که سازمان جهانی صهیونیسم (WZO) آماده کرد. طبق آن طرح کشورهای خاورمیانه و غرب آسیا باید تجزیه میشدند که نخستین کشور لبنان بود و پس از آن، کشورهای سوریه، عراق، عربستان سعودی و... باید تجزیه میشدند. البته چون رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان موفق نبود و در آن کشور زمینگیر شد، آن طرح پیش نرفت و مسکوت ماند تا اینکه در دوره جورج بوش پسر در قالب طرح خاورمیانه بزرگ و سپس در قالب طرح خاورمیانه جدید توسط برنارد لوئیس بازنویسی شد.
حمله رژیم صهیونیستی به کشور لبنان در دوران نخست وزیری مناخم بگین صورت گرفت، اما گرداننده اصلی جنگ آریل شارون قدرتمندترین فرد در کابینه رژیم صهیونیستی پس از نخستوزیر بود. بگین و شارون ارتباط نزدیکی با هم داشتند. شارون برای انجام این حمله نظامی تلاشها و طراحیهای بسیاری انجام داد، اما نیازمند یک بهانه برای آغاز جنگ بود. این بهانه را حزب بعث عراق و گروه ابونضال وابسته به آن حزب به وجود آورد. ابونضال که نام اصلیاش صبری خلیل البنّا بود یک گروه افراطی فلسطینی به وجود آورد که با یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و تمامی گروههای فلسطینی مشکل و درگیری داشتند. ابونضال در بغداد زندگی میکرد و ارتباط نزدیکی با حزب بعث عراق داشت. او با حمایت استخبارات عراق که بعدها اسنادش فاش شد، سفیر رژیم اشغالگر قدس در لندن را ترور کرد. اگرچه آن ترور ناموفق بود و سفیر جان سالم به در برد، اما شارون و بگین به بهانهای دست یافتند تا به کشور لبنان حمله کنند.
ایران در عملیات الی بیت المقدس در سال 1361 توانست خرمشهر را آزاد کند. ماشین نظامی صدام با اجرای عملیاتهای ثامن الائمه (ع)، طریق القدس، فتح المبین و الی بیت المقدس توسط رزمندگان ایرانی که منجر به آزادسازی بخش وسیعی از سرزمینهای اشغالی شد، به دیوار سختی برخورد کرد و متلاشی گردید. صدام حاضر نبود از اهداف خودش کوتاه بیاید و به دنبال فرصتی بود تا ماشین جنگیاش را با کمک کشورهای شوروی، آمریکا و فرانسه و دیگر کشورهایی که حامیاش بودند، بازسازی کند.
حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان این فرصت را برای صدام فراهم کرد. از این رو صدام در یک اقدام تبلیغاتی به ایران پیغام داد تا جنگ متوقف شود و دست در دست یکدیگر به جنگ با اسرائیل برویم، اما امام خمینی (ره) این پیشنهاد را نپذیرفتند و نسبت به آن هشدار دادند؛ چرا که صدام صداقتی در پیامش نداشت و به دنبال این بود تا به بهانه جنگ با اسرائیل به بازسازی اساسی ارتشش بپردازد و مجدد به ایران حمله کند.
به هر ترتیب حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در آن بازه زمانی به سود عراق تمام شد و صدام فرصت یافت تا به بازسازی ارتش و خطوط دفاعیاش بپردازد. ایران برای مقابله با اسرائیل، قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی جاوید نشان احمد متوسلیان به سوریه و لبنان اعزام کرد که به اسارت ایشان و سه نفر از همراهانش منجر شد. البته ایران موفق به پایهگذاری جنبش مقاومت و حزبالله لبنان شد که آنها اسرائیل را در لبنان زمینگیر و سپس اخراج کردند.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، ایران را دچار یک سردرگمی و بلاتکلیفی کرد که صدام از این فرصت استفاده کرد و نتیجه آن را در عملیات رمضان در تابستان سال 61 دیدیم. ایران در عملیات رمضان موفق نشد و نتوانست پیروزیهایی را که در چهار عملیات قبلی به دست آورده بود، تکرار کند. رژیم صهیونیستی و رژیم بعث عراق در این مقطع به شکل غیرمستقیم همکاریهایی داشتند.
پس از اینکه ایران در سال 60 و بهار سال 61 توانست پیروزیهایی به دست آورد و عراق در موضع ضعف قرار گرفت، نگرانیهایی در بین حامیان صدام به وجود آمد. از این رو از بهار سال 61 به تدریج حمایتهای آمریکا و غرب از عراق بیشتر شد. از سوی دیگر آمریکا حامی رژیم صهیونیستی نیز بود. آمریکا در ایجاد هماهنگی بین رژیم بعث عراق و رژیم صهیونیستی چه نقشی داشت؟
عبدی: حامی اصلی صدام در آن مقطع به لحاظ نظامی، شوروی بود. آمریکاییها در گام اول به عراق برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دادند. در دیداری که صدام پیش از آغاز جنگ با برژینسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر در مرز اردن داشت، آمریکاییها تاییدیه حمله به ایران را به عراق دادند. بعد از فتح خرمشهر و شکست بزرگی که صدام متحمل شد، آمریکاییها به طور مستقیم ورود پیدا کردند و به حمایت از صدام پرداختند، چراکه از قدرت گرفتن ایران اسلامی هراس داشتند.
آمریکاییها وقتی که دیدند، ایران در حال برتری یافتن است و دست ایران بالاتر میباشد، برای کنترل این وضعیت و برای اینکه توازن ایجاد کنند، به سمت صدام رفتند. دونالد رامسفلد سیاستمدار آمریکایی بدین منظور به عراق رفت و با صدام دیدار کرد. در پی آن دیدار و حضور رامسفلد در عراق، توافقاتی حاصل شد که یکی از آنها راهاندازی ایستگاه CIA در بغداد بود تا آمریکاییها به طور مستقیم تصاویر ماهوارهای در اختیار ارتش عراق قرار دهند. مسئولیت آن ایستگاه برعهده رابرت گیتس گذاشته شد که بعدها رئیس سازمان سیا و وزیر دفاع آمریکا شد.
منافع ابرقدرتها و اسرائیل در فرسایشی شدن جنگ بود و آنها به دنبال این بودند تا جنگ ایران و عراق پیروز نداشته باشد. چراکه به دلیل فروش تسلیحات به عراق، سود کلان اقتصادی میبردند. خیلی از شرکتهای تولید سلاح فرانسوی و همچنین آلمانی سود سرشاری از جنگ ایران و عراق دریافت کردند. همچنین فرسایشی شدن جنگ ایران و عراق، نخستین دستاوردش در بُعد نظامی و سیاسی، مهار انقلاب اسلامیِ مردم ایران بود. دومین دستاوردش نیز تحلیل رفتن قدرت صدام بود. صدام به دلیل شخصیت ناآرام و پیشبینی ناپذیری که داشت، مورد هراس دیگران بود. این وضعیت موجب شد تا دو قدرت ایران و عراق، همدیگر را دچار فرسایش و اضمحلال کنند.
بنابراین اینگونه میتوان تحلیل کرد که آمریکاییها و غربیها بیشتر به دنبال ایجاد توازن قوا، فرسایشی شدن جنگ ایران و عراق و فرسوده شدن ماشین نظامی دو ارتش بودند. تضعیف ایران با هدف تضعیف ایدئولوژی و تفکر انقلابی و نیروی جدیدی بود که میتوانست به منطقه منتقل بشود. تضعیف عراق نیز به منظور کنترل شخصیت ناآرامِ صدام و رفع نگرانیهایی بود که نسبت به وی داشتند. درگیری بین ایران و عراق، یک بازی دو سر بُرد برای غربیها و اسرائیل بود. با این جنگ هم ایران و هم عراق مهار میشدند و هم سود سرشاری نصیب شرکتهای نظامی و تسلیحاتی غرب میشد.
رژیم بعث عراق و رژیم صهیونیستی در دوران جنگ تحمیلی برای تخریب چهره ایران، اقدام به انجام تبلیغات سیاسی و برچسبزنی علیه ایران مبنی بر همکاری کشورمان با رژیم صهیونیستی کردند که به طور نمونه میتوان به ماجرای مک فارلین و حمله اسرائیل به نیروگاه اتمی اوسیراک عراق اشاره کرد. این برچسبزنیها چگونه انجام گرفت و بیشتر از سوی کدام رژیم بود؟
عبدی: صهیونیستها بیش از بعثیها به این موضوع دامن زدند و به نظرم پشت پرده این تبلیغاتها، اسرائیل بود. رژیم صهیونیستی برای خنثی کردن قدرت ضدصهیونیستی انقلاب اسلامی یک جنگ تبلیغاتی سنگین راهاندازی کرد که متاسفانه هنوز عوارض آن جنگ تبلیغاتی را مشاهده میکنیم.
ماجرای مک فارلین که شما به آن اشاره کردید، پیچیدگیهای خاصی دارد و صحبت در خصوص آن مفصل است. ما چون در دوران جنگ تحمیلی تحریم تسلیحاتی بودیم، تامین سلاح برای ما بسیار دشوار بود و مجبور بودیم با واسطهها و دلالها کار کنیم. بسیاری از واسطهها با اسرائیل هم کار میکردند و برخی از آنها صهیونیست نیز بودند. احتمال دارد که ما از آن افراد نیز سلاح تهیه کرده باشیم، اما بر اساس یک طرح از پیش تعیینشده و برنامهریزی عامدانه از سوی جمهوری اسلامی ایران نبود. در نتیجه این سخن که ایران با خرید سلاح از صهیونیستها به دنبال برقراری ارتباط با آن رژیم بود، مضحک و بیریشه است. این ادعا هیچ سند و اعتباری ندارد.
در رابطه با حمله اسرائیل به نیروگاه اتمی اوسیراک عراق نیز باید گفت که ایران پیش از اسرائیل در عملیاتی هوایی با عنوان «شمشیر سوزان» در هشتم مهر ماه سال 59 به آن نیروگاه اتمی حمله کرد و با هواپیماهای شناسایی F4، تصاویری از آن نیروگاه برداشت کرد. حمله ایران موفق بود، اما چون بمبهای سنگرشکن و بتنشکن نداشتیم، نتوانستیم نیروگاه را از بین ببریم. اسرائیلیها شش ماه بعد از ایرانیها حمله کردند و چون بمبهای بتنشکن از آمریکا دریافت کرده بودند، توانستند قلب راکتور هستهای اوسیراک را از کار بیاندازند.
جک استراو وزیر اسبق خارجه انگلیس در کتاب خاطراتش مدعی شده که نیروی هوایی ایران و نیروی هوایی رژیم صهیونیستی در این ماجرا با یکدیگر همکاری و تبادل اطلاعات داشتند؛ یعنی اسرائیل در ازای ارائه اطلاعاتی در خصوص پایگاه هوایی اچ 3 عراق به ایران، اطلاعاتی درباره نیروگاه اتمی اوسیراک عراق از ایران دریافت کرد. این ادعا یک دروغ شاخدار است.
پیتر شوایتزر در کتابی با عنوان «پیروزی؛ راهبرد پنهانی دولت ریگان برای تسریع در فروپاشی شوروی» که به زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است، به سفر ویلیام جوزف کیسی رئیس وقت CIA آمریکا در سال 1981 قبل از حمله اسرائیل به اوسیراک به کشورهای اسرائیل و عربستان سعودی و دیدار با ترکی فیصل رئیس وقت استخبارات سعودی و سرلشکر اسحاق خوفی رئیس وقت موساد اشاره میکند و عنوان میکند که در آن دیدارها توافق شد تا CIA تصاویر ماهوارهای از نیروگاه اتمی در دست ساخت اوسیراکِ عراق به رژیم صهیونیستی بدهد. بنابراین حمله اسرائیل به اوسیراک براساس اطلاعاتی بود که تصاویر ماهوارهای CIA داده بود و هیچگونه تبادل اطلاعات بین نیروی هوایی ارتش ایران و نیروی هوایی رژیم صهیونیستی صورت نگرفت.
آیا اسرائیل برای مقابله با ایران آن هم در دورهای که کشورمان در جنگ تحمیلی دست برتر داشت، پشتیبانی تسلیحاتی از رژیم بعث عراق کرد؟
عبدی: بنده در بررسیها و مطالعاتم چیز خاصی در این رابطه ندیدم و بعید میدانم که رژیم صهیونیستی حمایت مستقیمی از صدام در جنگ کرده باشد. البته آمریکاییها همواره کانال ارتباطی را بین متحدانش حفظ میکنند، اما بعید میدانم که بین اسرائیل و صدام ارتباطی بوده و آن رژیم حمایتهایی از عراق کرده باشد.
پس از اینکه ایران عملیاتهای پیروز والفجر هشت و کربلای پنج را انجام داد، آمریکا و شوروی توافق کردند که جنگ ایران و عراق بدون برنده به پایان برسد. نظر اسرائیل در این رابطه چه بود و چه واکنشی به این تصمیم نشان داد؟
عبدی: اسرائیلیها در آن مقطع همچنان درگیر بحران لبنان بودند. لبنان به باتلاقی برای صهیونیستها تبدیل شده بود و اولویت نخست آنها حل این موضوع بود. اسرائیل از سال 1986 میلادی (1365 شمسی) مجبور شد از بیشتر مناطق لبنان و بیروت عقبنشینی کند و خود را در یک کمربندی امنیتی 40 کیلومتری محصور سازد. بنابراین دغدغه اصلی رژیم صهیونیستی در آن برهه، لبنان و مقابله با جریان مقاومتی بود که در آن کشور شکل گرفته بود.
جنگ ایران و عراق، پروژه ابرقدرتها یعنی شوروی و آمریکا بود. من مورد خاصی ندیدم که اسرائیلیها بخواهند در این رابطه نقشآفرینی کنند. قطعنامه 598 بیشتر یک پروژه آمریکایی بود که روسها در آن نقش درجه دو را بازی کردند و در واقع تحمیلی بود که غرب به رهبری آمریکاییها به وجود آورد. آنها احساس میکردند که ادامه یافتن جنگ به نفعشان نیست و به همین دلیل به جنگ پایان دادند.
در پایان اگر نکتهای دارید، بفرمایید.
عبدی: صهیونیستها در دهه 1980 به دنبال نفوذ در ایران انقلابی بودند. آنها تصور میکردند که حکومت انقلابی در ایران دوام نخواهد آورد. از این رو به دنبال یارگیری در تهران بودند و برای دوران پس از انقلاب برنامهریزی میکردند. اسرائیلیها نفوذ در بین نظامیها و جناح میانهرو را مدنظر داشتند. تلاش اسرائیلیها در ماجرای مک فارلین نیز برای ارتباط با میانهروهای داخل ایران بود تا ریل انقلاب را از جناح انقلابی به جناح میانهرو منتقل سازند که آن مذاکرات متوقف شد و به نتیجه نرسیدند.
سرو: ممنونم.