هنوز هم دنبال شهداییم
محمد اسماعیل کوثری در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در طول جنگ تحمیلی از فرماندهان سپاه بود. او در ابتدای جنگ، مسئول عملیات سپاه ۱۱ قدر و دورهای نیز جانشین فرمانده تیپ ۲۰ زرهی رمضان و جانشین فرمانده سپاه یکم ثارالله(ع) بود. کوثری در فاصله سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ به مدت ۱۶ سال، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) بوده است که همین عنوان بهانه خوبی است تا با او درباره زمینه و شرایط تفحص پیکرهای مطهر شهدا در سالهای نخست به گفتگو بپردازیم.
چه عواملي باعث به جا ماندن پيكر شهدا در جبهه شد؟
به طور طبیعی در طول عملیات سعي همه فرماندهان جنگ بر اين بوده كه بتوانند پیکر شهدا را به عقب بياورند، اما بعضي وقتها به دليل پاتک عراقيها و اشغال بعضي مناطق ما نتوانستيم همه جنازهها را جمع كرده و به عقب بياوريم، اما تا جايي كه ميشد اين كار را كرديم. مناطقي كه دشمن حضور داشت و ما نميتوانستيم جنازهها را بياوريم مثل عمليات كربلاي 5 و بدر و بعضي مناطق خيبر و والفجر مقدماتی كه جنازهها باقي مانده بود بعد از پذيرفتن قطعنامه و پايان جنگ، مخصوصا در زماني كه ما در خدمت بچههاي لشکر 27 محمد رسولالله(ص) بوديم مورد توجهمان قرار گرفت، بعضي بچههاي خودجوش كه به شهدا علاقهمند بودند وارد عمل شده و كار را شروع كردند. در كردستان از مردم کمک میخواستند تا جنازهها را پس بگيرند. پيدا كردن شهدا را در جنوب هم گسترش داديم، ارگانهاي ديگر هم وارد عمل شدند تا چشم انتظاري خانوادهها را برطرف كنيم و تكليف جنازهها مشخص شود. در آخرين آماري كه داشتم حدود 7 هزار شهید مانده كه هنوز هم به دنبالشان هستيم.
بعضي از شهدا از خدا خواسته بودند كه مثل خانم حضرت فاطمه(س) جنازههايشان پيدا نشود، يكي از همينها كه خودم ديدم برادر بسيجي آقاي ابراهيم هادي بود که در در والفجر مقدماتی شهید شدند. ايشان معلم ورزش بودند و پيكرشان هيچ گاه پيدا نشد. اين نيت خيلي از شهدا بود. در والفجر مقدماتي خيلي شهدا را پيدا كرديم. آقايان محمودوند و پازوكي كه با حساسيت زيادي اين قضيه را دنبال ميكردند و در همان منطقهاي كه آقاي آويني شهيد شده بود نتوانستند جنازهها را پيدا كنند و برگردانند.
در کردستان فرآیند تفحص چگونه صورت میگرفت؟
در عملیاتهای والفجر 4 و 2 و قادر که در آن منطقه انجام شده بود تعداد شهدا قابل توجه نبود و اگر هم بود خود مردم بومي جنازهها را منتقل ميكردند. گاهی که به صورت اندك قرار بود پیکرهایی برگردانده شوند توسط ضد انقلاب به كمين ميخوردند و جنازهها را به گروهكها نشان میدادند که پول بيشتري بگيرند تا جنازه را تحويل دهند.
در مورد مناطق بدر، خيبر و والفجر مقدماتی كه شهداي بيشتري ماندند توضيح دهيد.
در خيبر كه اكثرا پيدا شدند، اما بعد از چند سال كه عمليات شد، بچهها از طريق آب یا شمال و جنوب به طرف دجله ميرفتند، قرار بود در طلايیه هم عمليات شود و این دو به هم متصل شوند و راه خشكي از طريق طلايه جنوبي باز شود، آنجا تعدادي از شهدا در كانال سوئي باقي ماندند. من خودم به آقاي باقرزاده گفتم و آنجا را نشان دادم و 120 تا از شهدا آنجا پيدا شد. در منطقه عمليات بدر كه يك روز بيشتر طول نكشيد، بعضي يگانهای لشکر 31 عاشورا از دجله گذشتند كه در همين حين عراق هم پاتك و هم شيميايي زد. گروه تفحص حتي بعد از جنگ هم نتوانست آنجا برود و اين عمل به عهده بوميها افتاد. در كانال ماهي كه به طرف دجله بود اگر خودمان حضور داشتيم ميتوانستيم شهداي بيشتري پيدا كنيم اما مجبور شديم به نيروهاي عراقي اكتفا و حرفشان را قبول كنيم، بعداً بچهها خودشان دوباره هماهنگي كردند و به آنجا رفتند. زمانی که آمريكاييها وارد عراق شدند ديگر تفحص در آن مناطق امكانپذير نبود، اما تا جايي كه در حدود مرزی خودمان بود شهدا را پيدا كرديم و جايي كه مربوط به آنها ميشد باقي ماند.
آيا در اواسط جنگ يگان تعاون در راستای تفحص پیکرهای مطهر شهدا کاری انجام داد؟
بله، به اتفاق همرزمانشان كه دقيقا ميدانستند كدام منطقه شهيد دارند به آنجا میرفتند. كار ديگرشان خبررساني به خانوادهها بود كه با پلاك رزمندهها شناسايي انجام میشد و وسايل شهدا يا مجروحين به خانوادههايشان تحويل داده ميشد. قبل از عمليات وسايل را از رزمنده تحویل میگرفتند، اگر سالم برميگشتند به خودشان تحويل ميدادند در غير اين صورت به خانوادههايشان داده ميشد. گروه تعاون جايگاه خاصي نداشتند اما كارشان خداپسندانه بود و نميگذاشتند كه جنازهها بمانند و مورد هجوم حيوانات قرار بگيرند و از بين بروند که اين فعالیت مورد پسند خانوادههاي شهدا قرار گرفت.
اولين افراد تفحص چه كساني بودند، در مورد تفحص لشکر 27 هم توضيح دهيد؟
تعدادي از بچههاي اطلاعات و تخريب و بعضي هم از مهندسي بودند. بچه بسيجيهایی هم كه با منطقه آشنا بودند به اينها كمك ميكردند، اما کار اصلی را بچههاي اطلاعات و تخريب شروع كردند و در کنارشان بچههاي تعاون هم خيلي خوب قرار گرفتند. آقاي غلامي، شاهدي، محمدوند و پازوكي و تعدادي از بچههاي بسيجي كه شهيد شدند به صورت مقطعي بودند، اما افراد ذكر شده شاخصها بودند.
علت انتخاب نام تفحص چه بود؟
از قبل ارگان و سازماني تشكيل نشده بود كه نامگذاري صورت بگيرد، اين عمل خودجوش و يك كار دلي بود، احساس مسئوليت و تكليف ميكردند، وقتي اين علاقهمندي را ديديم كمكشان كرديم و كار را توسعه داديم و يك توسعه همه جانبه بين يگانها و در نهايت سپاه و ستاد كل ايجاد شد و اين چنين تكليف جنازهها مشخص شد.
چه زماني به صورت رسمي با ارگان خاص شروع به كار كرد؟
در سال 69- 70 شروع و در 71- 72 رسميت پيدا كرد.
در این باره چه نگرش مثبت يا منفي پيش آمده بود؟
همه نگرشها مثبت بودند چرا كه با تحويل شهدا به خانوادهها باعث خوشحالي آنها ميشدند و تكليفشان معلوم ميشد و آنان كه وابستگان درجه یک خود را از دست داده بودند با اين عمل دعا ميكردند و يك فضاي معنوي ايجاد ميشد.
علت دير انجام شدن تفحص چه بود؟
آن زمان نيروهاي سازمان ملل در مناطق مستقر بودند، بعدش هم كه عراق به كويت حمله کرد شرایط طوري بود كه كار انجام نشد. بعد هم كه ما و عراق كنار هم قرار شد كار كنيم ميدانستيم كه بيشترين شهدا در جنوب عراق است، ما اجازه ورود به خاک عراق و درگيري هم نداشتيم. در مناطق عملیاتی شمال غرب بیشتر کار توسط بوميهای منطقه انجام ميشد.
بعد از سروشکل دادن به این کار معيارهاي انتخاب مسئولان گروه تفحص چه بود؟
اکثرا داوطلب بودند و با خلوص و عشق خود همان روحيه دفاع مقدس را ادامه میدادند. ما در تفحص ميخواستيم يك كار مثبت انجام شود كه آن هم پيدا كردن شهدا بود، به همين علت از بچههای تعاون و اطلاعات و تخريب بيشتر انتخاب ميشدند.
از چه راههايي امكانات اوليه بچههاي تفحص فراهم ميشد؟
بيشتر همان رابطهای كه از زمان جنگ با بچهها داشتيم. لشکر 27 و سپاه آن قدر توان نداشتند كه بخواهند يك گروه تفحص و تحقيق با حمایت سازمانی و بودجه خاص تشكيل دهند. اما روحيه جنگ و دفاع مقدس در بچهها بود، فرودگاه و هواپيمايي هم خيلي كمك كردند و امكاناتي مثل غذا و ماشين ميدادند، دستگاههاي ديگر نيز كمك كردند.
مشكلات داخلي و خارجي و ادامه كار تفحص چگونه بود؟
منافقين خيلي اذيت ميكردند، بعضي افراد كه قاچاقچي بودند و ميخواستند در آن منطقه رفت و آمد داشته باشند ميديدند بچهها مزاحمت برايشان ايجاد ميكنند و كار برايشان ناامن شده بود، عراقيها هم در اين رابطه خيلي مشكل ايجاد ميكردند ولي چون كار خداپسندانه بود بچهها آن را دنبال ميكردند.
در بعضي مناطق به خاطر باد و باران و جابهجايي خاك خيلي جنازهها در زير گل و لاي رفته بود و چند متر روي جنازهها پوشيده شده بود، برای تفحص در این مناطق تجهیزات مهندسي لازم بود که در آن زمان خراب شده و بايد بازسازي ميشد. چون تجهیزات كم بود از دستگاههاي ديگر كمك گرفتند، تشكيلات و ستادي به وجود آمد كه بايد براي هر منطقه اين چنين تجهیزاتي را پيشبيني ميكردند.