مبناپژوهی، ضرورت تمدن نوین اسلامی
تاریخ صحنه تمایز جوامع قدرتمند و پیشرفته از جوامع ضعیف و عقب مانده است. این تمایز از جمله مواردی است که بدون هیچ استثنایی در تمام طول تاریخ برقرار بوده است.
اگر علل قدرت جوامع پیشرفته مختلف را در طول تاریخ بررسی کنیم، در می¬یابیم علاوه بر مظاهر مادی و ملموس قدرت هم¬چون تکنولوژی، ثروت و امثالهم امور غیر مادی و ناملموسی چون فرهنگ، علم، اندیشه و تفکر در پیدایش و تداوم قدرت آن جوامع نقشی مهم و به باور صاحب این قلم، مهم¬ترین نقش را داشته¬اند. از این منظر، تاریخِ عقب ماندگی و پیشرفت جوامع بشری را باید از رهگذر تاریخِ اندیشه و تفکر حاکم بر چنان جوامعی بررسی کرد. این نکته به معنای آن نیست که عوامل مادی بر سیر تاریخی جوامع موثر نبوده¬اند؛ بسا جوامعی که عوامل مادی، مانعی بر سر راه پیشرفت آن پدید آورده¬اند در حالی که آن جامعه مترصد یک جهش در سیر تاریخی خود بوده است.
جوامع قدرتمند و پیشرفته در اعصار مختلف تاریخ در عرصه¬های گوناگون حیات بشری جزء سرآمدان به شمار می¬آمده¬اند و به اصطلاح تمدن خاص خود را داشته¬اند. آن¬چه امروز به عنوان تمدن¬های مختلف بشری از آغاز تا به امروز ( هم¬چون تمدن عیلامیان، آشوریان، مصریان، یونانیان، ایرانیان و ...) می¬شناسیم در واقع شامل جوامعی پیشرو در عرصه¬های مختلف حیات بشری بوده¬ است. به باور صاحب این قلم و به تأسی از کلام امیر المؤمنین، شالوده و قوام این تمدن¬ها بر اندیشه و تفکر استوار است و آن¬چه منبع قدرت تمدن¬ها را در ژرف¬ترین لایه¬ی آن تأمین نموده، در واقع جنبه¬ی اندیشه¬ای و فکری بوده است.
این چارچوب تحلیلی-توصیفی از تاریخ جوامع و تمدن¬های بشری، واجد تجویز و توصیه نیز است: اگر جامعه¬ای سودای پیشرفت و قدرتمند شدن و در یک کلام، ایجاد و ساخت تمدن منحصر به فرد خود را دارد، هیچ راهی ندارد جز آن¬که به لایه اندیشه¬ای و فکری چنان سامان دهد که از اسارت علمی خارج و به مرجعیت علمی دست یابد.
در دوران معاصر، جوامع مسلمان به نحو عام و جامعه اسلامی ایران به طور خاص با این مسئله مواجه بوده¬ است که در دوران استیلای تمدن غربی که مظهر تمدن غیراسلامی و مادی¬انگار است، چه نوع مواجهه¬ای باید با آن داشت. این مسئله را می¬توان مواجهه تمدنی با غرب نامید.
انقلاب اسلامی ایران تحت زعامت امام خمینی (ره) به تأسی از سیره ائمه اطهار با الگویی ترکیبی به مواجهه با تمدن مادی¬انگار غربی پرداخت به نحوی که بر تقویت هر دو بعد نرم و سخت جوامع اسلامی استوار تأکید داشته و دارد. از این رو ضروری است که جوامع اسلامی هم بر بعد تعلیم و تربیت (جنبه¬ی نرم) و هم موازنه¬ی قوا در عرصه¬ی سیاسی، اقتصادی و نظامی (جنبه¬ی سخت) اهتمام بورزند و از وسایل نامشروعی که تمدن غربی در مسیر تثبیت استیلای خود بهره گرفت، پرهیز نمایند. باید در نظر داشت تمدن¬سازی مرحله¬ای است که به ترتیب پس از انسان¬سازی، دولت¬سازی و جامعه¬سازی میسر می¬شود و این مسیر بدون بهره¬گیری از ابزارهای نرم و سخت به طور توأمان ممکن نیست. تمدن نوین اسلامی اگرچه از حیث مظاهر مادی تفاوت چندانی با تمدن غربی ندارد و حتی از علم و فناوری آن نیز استفاده می¬نماید با این حال از حیث ماهیت و غایت تفاوتی عمیق با آن پیدا می¬کند. در این راستا، مقام معظم رهبری چنین می¬فرمایند:
دنیای اسلام امروز وظیفه دارد مثل خود اسلام و مثل خود پیغمبر، روحی در این دنیا بدمد، فضای جدیدی ایجاد کند، راه تازهای را باز کند. ما به این پدیدهای که در انتظار آن هستیم می¬گوییم «تمدّن نوین اسلامی». ما باید دنبال تمدّن نوین اسلامی باشیم برای بشریّت؛ این تفاوت اساسی دارد با آنچه قدرت¬ها دربارهی بشریّت فکر می¬کنند و عمل می¬کنند؛ این بهمعنای تصرّف سرزمینها نیست؛ این بهمعنای تجاوز به حقوق ملّت¬ها نیست؛ این بهمعنای تحمیل اخلاق و فرهنگ خود بر دیگر ملّت¬ها نیست؛ این بهمعنای عرضه کردن هدیّهی الهی به ملّت¬ها است، تا ملّت¬ها با اختیار خود، با انتخاب خود، با تشخیص خود راه درست را انتخاب کنند... یک روزی مردم اروپا با استفاده از دانش مسلمین و فلسفهی مسلمین توانستند از این دانش و فلسفه استفاده کنند و یک تمدّنی را برای خودشان شالودهریزی کنند. این تمدّن البتّه تمدّن مادّی بود. از قرن شانزدهم و هفدهم میلادی اروپاییها شروع کردند به شالودهریزی یک تمدّن جدید، و چون مادّی بود از ابزارهای گوناگون بیمحابا استفاده کردند؛ [از طرفی] به سمت استعمار رفتند، به سمت مغلوب کردن ملّت¬ها رفتند، به سمت غارت کردن ثروت ملّت¬ها رفتند؛ از یک طرف هم خودشان را در درون تقویت کردند با علم و با فنّاوری و با تجربه، و این تمدّن را بر عالم بشریّت حاکم کردند. این کاری بوده است که اروپاییها در طول چهار پنج قرن انجام دادند. این تمدّنی که آنها به دنیا عرضه کردند، جلوههای زیبایی از فنّاوری و سرعت و سهولت و ابزارهای زندگی را در اختیار مردم گذاشت امّا خوشبختی انسان¬ها را تأمین نکرد، عدالت را برقرار نکرد؛ بعکس، بر فرق عدالت کوبید، ملّت¬هایی را اسیر کرد، ملّت¬هایی را فقیر کرد، ملّت¬هایی را تحقیر کرد... امروز نوبت ما است، امروز نوبت اسلام است. وَ تِلکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاس امروز نوبت مسلمین است که با همّت خود، تمدّن نوین اسلامی را شالودهریزی کنند. همچنانکه اروپاییها آنروز از دانش مسلمین استفاده کردند، از تجربهی مسلمین استفاده کردند، از فلسفهی مسلمین استفاده کردند، ما [هم] امروز از دانش جهان استفاده می¬کنیم، از ابزارهای موجود جهانی استفاده می¬کنیم برای برپا کردن تمدّن اسلامی، منتها با روح اسلامی و با روح معنویّت. این وظیفهی امروز ما است. (بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى 1394/10/08)
از ارکان تمدن نوین اسلامی مرجعیت¬یابی در عرصه علم است. مرجعیت علمی خود مشتمل بر ارکانی است که از جمله آن¬ها نظریه¬پردازی در عرصه¬های مختلف دانش بشری است. نظریه¬پردازی از جمله مسائلی است که در چند دهه اخیر مورد توجه اندیشمندان حوزه¬های مختلف هم¬چون فلسفه علم، علوم اجتماعی و مدیریت قرار گرفته است. نظریه¬پردازی در پیوند با مقوله نظریه بایست فهم شود. نظریه قلب فعالیت علمی است (جاکوبی و جاکارد 1395, 25). بنابراین توسعه¬ی دانش بشری به توسعه¬ی نظریه¬هایی وابسته است که مورد پذیرش جامعه¬ی علمی قرار می¬گیرند. نظریه و نظریه¬پردازی را می¬توان مهم¬ترین رکن مرجعیت علمی دانست چه این¬که هر¬گونه فعالیت علمی مسبوق به نظریه و نظریه¬پردازی است و بدون آن¬ها اساساً دانش و علم بشری دچار رکود و تشویش می¬شود.
هر گونه نظریه و نظریه پردازی مسبوق به مبانی هستی¬شناختی و معرفت¬شناختی خاصی است. مبانی نظری و اعتقادی شامل وجوه انسان¬شناختی، جامعه¬شناختی، اخلاقی و روش¬شناختی نیز می¬شود. اما از آن¬جا که وجوه هستی¬شناحتی و معرفت¬شناختی نسبت به وجوه دیگر مبنایی¬تر است. هر گونه نظریه¬پردازی خود بر مبانی خاصی مبتنی است که فهم و شناخت آن مبانی، یک ضرورت اجتناب¬ناپذیر به شمار می¬رود. رویکرد حاکم بر نظام علمی-آموزشی پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی، در رویکردهای تعلیمی، ترویجی و تقلیدی خلاصه می-شده، ضوابط نهادینه شده در نظام علمی-آموزشی ایران نیز متناسب با رویکردهای سه گانه¬ی فوق بوده است. ویژگی اصلی آن ساختار مصرف¬گرایی و ترجمه¬زدگی در حوزه دانش و علم است که به روشنی در تضاد با هدف کسب مرجعیت علمی است. مقام معظم رهبری در بیانات مختلفی بر اهمیت «مبنا»ی علم تأکید داشته-اند. ایشان در فرازی از سخنان خود در خصوص اهمیت این مسئله چنین می¬فرمایند:
«بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههایی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آن¬چه را که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست.» بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها 08/06/1388
طبیعت¬گرایی (که با جوهره¬ای واحد به اشکال و اسامی مختلف در تاریخ ظهور و بروز داشته است) نماینده اصلی جریان غیراسلامی نظریه¬پردازی است و در مقابل واقع¬گرایی رویکرد منبعث از آموزه¬های اسلامی است. چنانچه مبانی طبیعت¬گرایانه و غیرالهی بر نظریه¬پردازی مسلط شوند مانعی برای تحقق تمدن نوین اسلامی خواهند بود. محل نزاع اصلی این دو دیدگاه ، حدود و ثغور واقعیت است. طبیعت¬گرایی بر دو آموزه دارند: نخست این¬که هیچ هویت یا مؤلفه¬ای که فوق¬طبیعی باشد وجود ندارد. دوم این¬که علم تجربی متکفل شناخت جهان خارجی است که طبیعت آن را پر کرده است ولو هویاتی چون نفس انسان که در بادالنظر اموری غیرطبیعی شناخته می¬شوند اما در واقع طبیعی هستند. طبیعت¬گرایی مستلزم این است که نظم عالم طبیعت خودبسنده است: آن¬چه در طبیعت اتفاق می¬افتد صرفاً به عوامل طبیعی نیازمند است و عوامل طبیعی هم نهایتاً عوامل فیزیکی هستند اما واقع¬گرایی برخلاف طبیعت¬گرایی مستلزم این است که نظم عالم طبیعت خودبسنده نیست و عوامل غیرطبیعی در نظم عالم موثرند.
برای نظریه¬پردازی و به تبع تمدن¬سازی بایست از مبانی نظری آغاز کرد و آن را تدقیق و تدوین کرد. بر این اساس، تحقق تمدن نوین اسلامی اگرچه نیازمند مرجعیت¬یابی علمی است و مرجعیت¬یابی علمی خود نیازمند نظریه¬پردازی، با این همه نظریه¬پردازیِ طراز تمدن نوین اسلامی بایست بر اساس مبانی اسلامی صورت گیرد و این مهم جز با یک نظریه¬شناسی دقیق و ریشه¬ای میسر نمی¬شود.
جاکوبی, جاکوب, و جیمز جاکارد. 1395. مهارت هاي نظريه پردازي و مدل سازي: راهنماي علمي براي پژوهشگران علوم اجتماعي. تهران: بهمن برنا.