معرفتی از جنس دردها و غمها
اواخر خرداد سالگرد آسمانی شدن یکی از شخصیتهای تاثیرگذار در انقلاب اسلامی ایران، مرحوم دکتر علی شریعتی است که ۲۹خرداد ۱۳۵۶ در انگلستان رحلت یافت و در زینبیه دمشق آرمید.
علی شریعتی از تاریخ و جامعهشناسی و فضای علوم انسانی شروع کرد. بهاقتضای آن حوزهها نقدهایی به جامعه دینی و فرهنگی ایران ارائه کرد، اما آن حوزهها و پز روشنفکری دهه سی و چهل او را هرگز اقناع نکرد و روحیه تشنه و تلاشگر، او را به معرفتهایی بعضا متفاوت و متضاد رهنمون ساخت. چهاینکه خود متوجه اشتباهات خویش شد و بهضرورت اصلاح آثارش اشاره کرد. شریعتی متأخر و «کویر» و «شهادت» و «تعلیم و تربیت در اسلام» به نسبت با «حسین وارث آدم» و «اسلامشناسی» و... تغییر بسیار کرد اما در همان دوران ابتدایی نیز، دغدغههای درست فطری، عدالتخواهانه و حقطلبانه در آثار شریعتی قابل نقد است، او در «یک جلوش تا بینهایت صفرها» و «تشیع علوی و تشیع صفوی» شاید نقدهایی به عملکرد بخشی از روحانیت وارد کرده، اما «شریعتی برخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او میگفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود، اینها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزء معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد بطور کامل عمل نمیکنند»
او شاید جامعه دینی را نقد کرده، اما نقد او از عمل نکردن به دین و رویکردهای عافیتطلبانه و گزینشی به دین و اسلام سلطنتی است. او در انتها نیز به تأیید آشکار و پنهان امام(ره) و انقلاب و روحانیت پرداخت و طبقه جوان دانشگاهی را جذب دین، روحانیت و انقلاب کرد.
«شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور میکنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت...که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگیهای او را نبینیم.»2
دکتر شریعتی متفکری در حال شدن بود ودغدغه اصلیاش، اسلام اجتماعی. اسلامی که منحصر به مسجد و محراب نماند و اهل جهاد و مبارزه و انقلاب باشد. او برای تبیین چنین اسلامی از قیام امام علی(ع)، امام حسین(ع) و زینب کبری (س) بهره برد. شریعتی منتقد «روحانیتی» بود که دغدغه اسلام اجتماعی و انقلابی و درد مظلومین و محرومین را ندارد؛ همانگونه که منتقد «روشنفکری» بود که «لیبرالیسم»، «سکولاریسم» و «کاپیتالیسم» را همراهی و درد جامعه دینی و اسلامی را درک نمیکند.
هرچند بهترین میزان سنجش جنس این دردها و غمها، وادی بیانتهای معرفت است، اما در لابلای این کلمات نقش شده در صفحات خاک، به نظر میآید صورت دیگری هم، این درد دارد. صورتی ازمعانی ملموستر. درد اجتماع، درد مردم، درد ستمی که ازجولان استعمار و استثمار، به شلاق پر نفس زر و زور و تزویر، بر گرده انسانهای مظلوم فرود آمده بود. این شلاق از فرود آمدن باز نمیایستاد و این شانههای ستم کشیده از فریاد کشیدن چاره نداشت.
درد او فریاد دردآلود مردمانی است که ارابه سهمگین سلطنت سلطه و ستم از روی دوشهای زخم خوردهشان میگذرد. و قرنها بود که میگذشت. و کسانی چون شریعتی به التیام این همه درد و اندوه مینشینند. و برای درمان کهنه زخمهای جامعه خویش به مداوا میایستند. درد او، درد بشریت مظلوم و ستم کشیده است.
درد تودههای انسانی که قرنهای متمادی، سنگهای سنگین قبور فراعنه را از فرسنگها به دوش کشیده و در زیرتحمل بار گران بیعدالتی و تبعیض و ستم سلاطین ستم سفره، جان خود را از دست میداده و به دنبال روزگار نجات و رهایی از چنگال چنگ زنندگان بر جان و مال و حیات خویش بودند.
و همچنین فریاد بلند شریعتی، فریاد پنهانی ۱۴۰۰ سال رنجمویههای فروخفته تشیع است در روزگاری که همهمه استثمار و هیمنه سیاه استعمار، سایه بر سطح زمین و سر مستضعف پراکنده و هیچ حلقومی چون امام خمینی (ره) و مبارزینی چون شریعتی، مطهری، بهشتی، رجایی، چمران و... یارای فریاد کشیدنش را نداشت.
قرنها سلطه سلاطین در سرزمینی که به نور دانش و دین آراسته بود، شانههای این کهن وطن را خستهتر از همیشه کرده بود و مردمان وادی ایمان و عقیده، در پی فریاد رسانانی که تاراج وطن را و ایمان را و سترگی تاریخ این دیار را با زبانی رسا و شیوا و کوبنده فریاد کنند بودند.
از سوی دیگر، غم خفتگانی چند، خواب را درچشمان بیدارشان میشکند و آرامش و سکوت را از زندگیشان میگیرد و دکتر علی شریعتی چقدر مسئولانه، لایههای گوناگون جامعه خویش را در میکاود و متعهدانه به بیداریشان میخواند و اندوه عمیق خویش را در آیینه بلند آسمان ورانداز میکند. و با خدای خویش وخدای مردمان خویش، اینچنین فریاد میزندکه: «خدایا! به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیروان ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظهکاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی و به فرقههای ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحّاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش»