تلاقی تعارضات با مناقشات
تعارض هویتی نظام استکباری با انقلاب اسلامی یقیناً در وقوع جنگ موثر بود. وقوع انقلاب در ایران که جزیره ثبات نظام جهانی تعریف شده بود، مناسبات را به هم زد و منافع آمریکا و نظام استکبار را مورد تهدید قرار داد.
یک. تعارض هویتی نظام استکبار با انقلاب اسلامی (جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در کشورهای عربی و مهار آن) و مناقشات مرزی ایران و عراق هر کدام به چه میزان در آغاز جنگ نقش داشتند؟
اگر بخواهیم عوامل و زمینههای وقوع جنگ را بررسی کنیم، به فهرستی از دلایل برمیخوریم که هرکدام از اینها به اندازهای نقش داشتند. هم تعارض منافع قدرتهای جهانی با انقلاب اسلامی و هم موضوعات فیمابین دو همسایه موضوعیت داشت.
تعارض هویتی نظام استکباری با انقلاب اسلامی یقیناً در وقوع جنگ موثر بود. وقوع انقلاب در ایران که جزیره ثبات نظام جهانی تعریف شده بود، مناسبات را به هم زد و منافع آمریکا و نظام استکبار را مورد تهدید قرار داد. دولتمردان غربی به ویژه آمریکاییها و حتی رژیم بعث عراق در ماههای قبل از انقلاب شرایطی فراهم کردند تا مانع از وقوع انقلاب اسلامی شوند. نقشی هم که ارتش شاهنشاهی در مقابل انقلاب ایفا کرد، برای مهار انقلاب و عدم تحقق آن بود. آنها تمام تلاششان را انجام دادند، اما موفق نشدند. حضور ژنرال هایزر در ماههای قبل از انقلاب در ارتش ایران برای ممانعت از وقوع انقلاب بود.
وقتی که انقلاب رخ داد و مهار و کنترل از دستشان خارج شد، حوادث و اتفاقاتی رخ داد که رودرویی نظام استکبار با نظام جمهوری اسلامی ایران بود. پناه دادن به شاه، تسخیر لانه جاسوسی، حادثه طبس و بحرانهایی که در کشور حادث شد نتیجه این رودرویی بود. در نهایت آنها وقتی نتوانستند اراده خودشان را در مهار انقلاب به ثمر و نتیجه برسانند، جنگ را رقم زدند. جنگ آخرین گامی بود که آنها برداشتند.
اسنادی که از لانه جاسوسی بیرون آمد، نشان میدهد که آمریکاییها در ایجاد برخی از بحرانها در داخل ایران به صورت مستقیم و غیرمستقیم نقش داشتند. برخی از اخبار نیز نشاندهنده این است که تعدادی از مسئولان آمریکایی در روزها و ماههای قبل از جنگ، ملاقاتهای مستقیم با بعضی از سران رژیم بعث عراق داشتند. آنها چراغ سبز به عراق نشان دادند؛ بدین معنا که در صورت حمله عراق به ایران، قدرتهای بزرگ در حمایت از ایران حرکتی نخواهند کرد.
اما در پاسخ به این سوال که آیا عراق در چارچوب استراتژی و راهبرد منطقهای آمریکا به ایران حمله کرد یا اینکه در چارچوب منافع ملی خودش این کار را انجام داد، باید گفت که در اینجا یک تلاقی منافع صورت گرفت؛ یعنی این جنگ هم در چارچوب راهبرد منطقهای آمریکا و هم در چارچوب مسائل و منافع ملی عراق بود.
بنابراین نظام جهانی و شرایط ملی عراق به گونهای همدیگر را پوشش مناسب دادند. تعارض هویتی استکبار جهانی با منافع انقلاب اسلامی بروز و ظهورش در این گام با پیشینه اختلافات مرزی ایران و عراق پیوند خورد و جنگ پدید آمد.
دو. آیا اسنادی از نقش آمریکا و شوروی در تحریک صدام برای حمله به ایران وجود دارد؟
بخشی از این اسناد در تسخیر لانه جاسوسی به دست آمد. اما باید توجه داشت که آمریکاییها سالها در ایران به عنوان جزیره ثبات نفوذ داشتند و در ساختار سیاسی کشورمان مداخله میکردند. همچنین قدرت نیروهای مسلح را به طور کامل در اختیار گرفته و مستشاران نظامی بسیاری در ایران بودند. بنابراین آمریکا تلاش داشت منافع خودش را در ایران حفظ کند، اما وقوع انقلاب اسلامی این منافع را به شدت تحت تاثیر قرار داد و بدون شک آمریکا درصدد تامین مجدد آن منافع برمیآمد.
از این رو آمریکاییها تدبیری اندیشیدند. آن تدبیر انتقال شاه به آمریکا بود که موجب افزایش تنش بین ایران و آمریکا شد. اشغال سفارت آمریکا، قطع روابط سیاسی و اقتصادی و حادثه طبس حوادث و به عبارتی دیگر اسناد آشکاری هستند که در وقوع جنگ اثرگذار بودند. بنابراین صرفاً نباید در کاغذها دنبال اسناد بود. حمله آمریکا به طبس خود سندی برای تحریک عراق به منظور حمله به ایران است و نیاز به اثبات ندارد.
همچنین در آن دوره مسئولان آمریکا در سطح رسانههایشان مواضعی گرفتند که در حمایت از نیات عراق بود. هرچند ممکن است آن مواضع برای مصارف داخلی بوده باشد، اما برای ما سندی آشکار در جهت تحریک همسایه به حساب میآید. مرور مواضع مسئولان آمریکایی که در روزشمارهای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه و سایر مراکز و آثار پژوهشی آمده، نشان میدهد که آمریکا در وقوع جنگ از عراق حمایت کرد.
علاوه بر اینها حمایت لجستیکی، اقتصادی و مالی کشورهای عرب منطقه که ارتباط نزدیکی با آمریکا داشتند، به روشنی مشخص میکند که آمریکاییها در جنگ طرف عراق بودند.
در رابطه با شوروی نیز باید گفت که عمده توان نظامی و تجهیزات عراق از سوی آن کشور تامین میشد. بهکارگیری آن همه تجهیزات و نقشی که مستشاران روسی در عراق داشتند، بدون هماهنگی و اجازه سران شوروی نبود. رژیم بعث عراق با تجهیزات روسی به ایران حمله کرد. توان رزمی عراق در آغاز جنگ با تکیه بر بلوک شرق بود و شوروی در این مقطع نقش تعیینکنندهای داشت.
اگر پشتیبانی لجستیکی از سوی شوروی صورت نمیگرفت، امکان وقوع جنگ تا حدودی غیرممکن بود، اما این اتفاق به راحتی رخ داد. بنابراین در فضای سیاسی - نظامی نقش هر دو قدرت در حمله رژیم بعث عراق به مرزهای ایران روشن، شفاف و واضح است.
سه. اهداف حداقلی و حداکثری رژیم بعث عراق از حمله به ایران چه بود؟
برخی از اهداف در رفتار نظامی آشکار میشود. وقتی به یک سپاه یا لشکر ماموریتی داده میشود و او مطابق آن ماموریت عمل میکند و به سوی هدفش هجوم میبرد، برخی از اهداف آشکار میشود و دیگر نیاز به شرح و پیوست سیاسی نیست. بنابراین در رابطه با حمله عراق به مرزهای ایران وقتی به رفتار نظامی متجاوز توجه کنیم، اهداف را خواهیم فهمید.
اما موضعگیری مسئولان سیاسی رژیم متجاوز اهداف را مشخصتر میکند. ایران و عراق اختلافات دیرینه مرزی داشتند. برخی از این اختلافات به مناقشه کشیده شده بود. در نهایت نیز با حضور شاه و صدام معاهده 1975 امضا شد، اما لایه پنهان اختلافات دو کشور کماکان بر روابط دو رژیم شاه و عراق سایه انداخته بود.
با وجود این وضعیت وقتی فضای انقلاب علیه شاه در ایران شکل گرفت، رژیم بعث به جای اینکه از این فضا خرسند باشد، برای امام خمینی (ره) در عراق مضیقه ایجاد کرد. ملاقاتهای ایشان را محدود و سپس اقدام به اخراجش کرد. بنابراین عراق جانب انقلاب را نگرفت و به نوعی از رژیم شاه حمایت کرد؛ چراکه باتوجه به فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مردم عراق که اکثریت شیعه بودند، از نفوذ انقلاب اسلامی به آن کشور هراس داشت.
از منظر دولتمردان رژیم بعث عراق، امکان وقوع انقلاب در عراق متصور بود. از این رو زمینههای جنگ را پدید آوردند. با مراجعه به مواضع دولتمردان عراق متوجه اهدافشان خواهیم شد. البته آنها از ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران سخن میگفتند که جنگی روانی، تبلیغاتی و رسانهای بود. سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران آرمانی دستنیافتنی برای عراق بود.
رفتار نظامی ارتش عراق نشان میدهد که آنها توان براندازی نظام جمهوری اسلامی را نداشتند. عراق اگرچه فرودگاه تهران و سایر شهرها را در روز نخست بمباران کرد، اما به سمت تهران لشکرکشی نکرد. تمرکز عراق عمدتاً در خوزستان بود.
اما این اجماع وجود دارد که تصرف یا جدا کردن خوزستان سقف رفتار نظامی عراق بود. این موضوع هم در رفتار ارتش عراق و هم در مواضع دولتمردانش متجلی بود. خوزستان به دلیل بافت جمعیتی و منابع سرشار نفت و گازش مهم بود. حداقل هدف نظامی عراق هم ساحل شرقی اروند تا بهمنشیر بود.
بدون شک عراق اگر قدرت داشت که خوزستان را اشغال کند، این کار را میکرد. اما چرا موفق نشد؟ دلایل مختلفی وجود دارد. آن توانی که ارتش عراق برای تصرف و اشغال خوزستان به کار برد، ناکافی بود. آن تاکتیکهایی که اجرا کرد، نتوانست اهدافش را محقق سازد. توان نظامی ارتش عراق برای اشغال خوزستان مناسب نبود. در نتیجه اهداف ناقص تصرف شد و مجبور شد آرایش نامناسب و غلط بگیرد که منجر به ضربهپذیریاش شود.
بنابراین حداقل خواسته عراق سرزمین ساحلی شرق اروند و حداکثر آن اشغال خوزستان بود. البته همانطور که گفتم آنها حرف از سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران هم میزدند، اما جنگ روانی، تبلیغاتی و رسانهای برای تخریب روحیه طرف مقابل بود.
چهار. آیا صدام به دنبال جدایی خوزستان و الحاق آن به کشور خودش بود یا اینکه میخواست جمهوری خودخوانده و... شکل دهد؟
خوزستان لقمه گلوگیری برای رژیم بعث عراق بود. درباره اینکه اگر عراق موفق میشد خوزستان را تصرف و اشغال کند، آنجا را چگونه اداره میکرد؟ به روشنی نمیتوان صحبت کرد.
اما این را میدانیم که عراق در بعضی از مناطق اشغالی مانند سوسنگرد، بستان، خرمشهر و... فرماندار عربزبان منصوب کرد. به نظر میرسد صدام این کار را در ابعاد بزرگتر هم انجام میداد. به هرحال عراق برای نحوه اداره خوزستان باید فکری میکرد و تنها اشغال نظامی پاسخگو نبود.
اما باید توجه داشت که عراق در حمله به مرزهای ایران به ویژه خوزستان روی اعراب منطقه و عشایر مانور تبلیغاتی بسیاری انجام میداد. او حتی در کتابهای درسی، برخی از مناطق جغرافیایی ایران را متعلق به اعراب دانست و مدعی شد ایران آنها را اشغال کرده است. عراق میخواست القا کند به دعوت عربهای خوزستان حمله کرده است.
اما صدام شرایط فرهنگی و جمعیتی ایران را به درستی محاسبه نکرده بود. صدام تصور میکرد با استقبال اعراب مواجه خواهد شد. در حالی که یکی از مقاومتهای جدی که نهایتاً منجر به آرایش غلط و تصرف ناقص مناطق توسط ارتش عراق شد، مقاومت عشایر عرب و اهالی منطقه بود. عراق روی اینها خیلی مانور میداد و از مدتها قبل عواملش به منطقه تردد داشتند.
مردم عرب خوزستان یکی از مولفههای اصلی ایستادگی و مقاومت در برابر تجاوز عراق بودند. آنها محاسبات رژیم بعث عراق را برهم زدند و صدام را با واقعیتها مواجه ساختند!
پنج. آیا با جدایی خوزستان، زمینه براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران برای عراق فراهم میشد؟
این موضوع محل اختلافنظر است. برخی معتقدند که نقش ایران در معادلات منطقهای در زمان وقوع جنگ به گونهای بود که آمریکاییها میفهمیدند امکان ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران تقریباً غیرممکن است. آنها معتقدند آمریکاییها به دنبال ساقط کردن نظام نبودند. اما به دلیل اینکه نتوانستند انقلاب را مهار کنند و یا به تعبیری نتوانستند با نظام جمهوری اسلامی ایران کنار بیایند، جنگ اتفاق افتاد.
و اینکه اگر خوزستان اشغال میشد، آیا ممکن بود طمعورزی کنند و جلوتر بیایند، نیز مورد اختلافنظر است. ممکن است یکی بگوید آری و دیگری بگوید خیر و هر فرد دلایلی داشته باشد. ولی من این را بیشتر خواب و رویا میدانم که رژیم عراق قادر به براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بود.
اما نباید این حقیقت را کتمان کرد که عراق به دلیل وضعیت ژئوپلیتیک و محدودیت دسترسی به آبهای آزاد دنیا و خلیج فارس همیشه مستعد آغاز جنگ است. تاریخ روابط ایران و عثمانی و تاریخ روابط ایران و عراق ریشه درگیریها را به خوبی نشان میدهد. هرگاه محیط ملی عراق و ایران و منطقه غرب آسیا و بینالملل برای بدخواهان فراهم باشد، امکان وقوع جنگ وجود دارد. بنابراین باید در نظر داشت که نباید به سمتی حرکت کرد تا به اختلافات دامن زده شود. مشکلات را باید با گفتگو حل کرد.
لذا به روشنی نمیتوان به این سوال پاسخ داد که اگر عراق خوزستان را میگرفت، اقدام بعدیاش چه بود؟ اما اگر به واقعیتها مراجعه بکنیم، خواهیم دید که عراق قادر به براندازی نظام جمهوری اسلامی نبود و اساساً این کار از توان رژیم بعث عراق خارج بود. عراق به جایی رسید که در ماههای آخر جنگ به شدت تلاش میکرد تا با کمک حامیانش، خودش را از باتلاق جنگ نجات دهد.