آیین مهر
جناب استاد آیتا جوادی آملی در فصل نخست کتاب «زن در آئینه جلال و جمال» توضیح میدهند که در انسان، اصالت با روح است نه بدن، حال آنکه جنسیت، امری بدنی است و روح و حقیقت انسان، جنسیت ندارد. قرآن نیز معلم روح انسانهاست، بنابراین شأن زن و مرد در قرآن، تفاوتی از این حیث ندارند.
وقتی روح، موجودی مجرد است که مذکر و مؤنث ندارد و در دین نیز سخن از تزکیة روح میباشد و قرآن برای تعلیم و تزکیة جان آدمی نازل شده پس اسلام از حیث کمالات، انسان را تقسیم بر دو نکرده و جنسیت را در عرضِ انسانیت قرار نداده است، حال آنکه در تفکر غربی ابتدا انسان به دو نوع تقسیم میشود گرچه سپس میکوشند این دو را در مسائل تعلیم و تربیت کاملاً شبیه بدانند زیرا در تفکر الحادی، حقیقت انسان، همین بدن است و بدن به دو شکل ساخته شده منتهی هر دو شکل را کاملاً مشابه فرض کرده و حکم واحد در هر دو مورد جاری میکنند حال آنکه در مکتب الهی، تمام حقیقت انسان، روح اوست و البته بدن نیز ضروری بوده و احکامی دارد. اگر جسم، نقشی در انسانیت انسان به عنوان تمام ذات یا جزء ذات میداشت، ممکن بود تفکیک ارزشی میان انسان مذکر و مؤنث، قابل طرح باشد اما قرآن کریم، حقیقت هر انسان را روح او دانسته و بدن را ابزار میداند و آن را که فرع است به طبیعت و خاک و گل، و روح را که اصل است به خدا اسناد میدهد و میفرماید: «قل الروح من أمر من ربی.»
ارزشها تابع جنسیت نیست
استاد جوادی آملی در ذیل این عنوان آوردهاند که قرآن، هیچی ک از ارزشها و ضد ارزشها را نه مذکر میداند و نه مونث، زیرا بدن، موصوف این اوصاف نیست یعنی بدن، مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یا کاذب، محق یا مبطل، فاضل یا رذیل و عزیز یا ذلیل و امین یا خائن نمیشود.
«عقل نظری» که وصفش علم و اندیشه است، «دل» که کارش کشف و شهود است و «جان» که وصفش فجور و تقواست، هیچ یک نه مؤنث و نه مذکرند. همچنین در مسائل اخلاقی که به «عقل عملی» بازمیگردد مانند اراده، خلوص، ایمان، تهذیب، صبر، توکل و... هیچ یک مؤنث یا مذکر یا مخصوص به یکی از آن دو نیستند و اگر «صبر»، جنسیت نداشت در «صابر» نیز مذکر و مؤنث تفاوتی ندارند. بیماریهای روحی و اخلاقی و ضد ارزشها نیز به «دل» نسبت داده میشوند که نه نرینه است و نه مادینه.
مقام خلیفه، مقام انسانیت است نه مقام مردان. محور تعلیم و تعلم نیز جان آدمی است، نه بدن او و نه مجموع جان و بدن. آن که عالمِ میشود، روح است و روح، نه مذکر است و نه مؤنث. آن که عالم به اسمأ الهی است، جان است نه تن. در نتیجه، آن که معلم فرشتههاست، جان آدمی است نه تن، و مسجود ملائکه نیز جان است نه جسم و جنسیت.
زنان الگو در قرآن
نویسنده محترم سپس به زنانی که در قرآن بهعنوان الگو برای همة بشریت معرفی شدهاند، اشاره میکند: اهتمام قرآن به شخصیت زن: در ایام نزول قرآن، زن مورد تکریم و احترام نبود و قرآن کریم بیش از حد توقع و انتظار افکار عمومی بر بزرگداشت و احترام به زن، تکیه نموده و در تمام شئون زندگی برای او سهمی قائل شد و تصریح به یگانگی او با مرد در مقام انسانیت فرمود.
همانگونه که خورشید وجود حضرت امیر - سلامالله علیه - بر عالم انسانی، میتابد حضرت زهرا(ع) نیز میتابد و اگر فاطمه زهرا(ع) معروف شدهاند، نه برای آن است که زن تنها در حضرت زهرا(ع) خلاصه شده بلکه به این دلیل است که ایشان دیگران را تحتالشعاع خود قرار داده است. در بین زنان حضرت فاطمه - صلوات الله علیها- اشتهار یافت وگرنه زنان فراوانی بودند که هم از عصمت برخوردارند و هم از کمال متعارف و فوق متعارف، ولیکن علت درخشش حضرت زهرا(ع) در بین زنان، همان است که حضرت علی(ع) در بین اولیاء الهی میدرخشد.
قرآن کریم در مقام بیان قوة جاذبه و معرفی ملکة «عفاف»، هم از مرد و هم از زن مثال میآورد. اما آیا مرد در این صحنه، عفیفانهتر تجلی نموده یا زن؟ یوسف صدیق(س) و حضرت مریم(س) مزایای ارزشی فراوانی داشتند. قرآن نقل میکند یوسف مبتلا شد و در اثر عفاف، نجات یافت. مریم نیز امتحان شد و در پرتو عفاف، ارتقاء یافت اما توصیف قرآن از این دو معصوم(ع) کمی متفاوت است، هنگامی که یوسف(ع) آزمون میشود، تعبیر میفرماید: «همَّت به وهَم بها لولا أن رأی برهان ربه»، آن زن قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگار را ندیده بود، آهنگ او میکرد.
زن مصری، همت گماشت و تعقیب یوسف(ع) کرد ولی یوسف صدیق(ع)، نه تنها مرتکب حرام نشد و مقدمات حرام را آماده نکرد بلکه اساساً قصد و همت فساد از ناحیة یوسف در میان نبود: «اِلا عبادک منهم المخلصین»
بنابراین، به اعتراف شیطان، یوسف صدیق، منزه از این گزند بود چرا که مفتریان نیز که دامن پاک یوسف را متهم کردنده بودند، سرانجام اعتراف نمودند و گفتند: «الاَّن حصحص الحق أنا راودته عن نفسه»، اکنون حق پایدار گشت، من، از او کام خواستم.
خداوند نیز به نزاهت و قداست یوسف(ع) شهادت داد و فرمود؛ نه تنها یوسف به طرف بدی نرفت بلکه بدی هم به طرف یوسف نرفت: «کذلک لنصرف عنه السوءَ و الفحشأ»، اینگونه بدی و پلیدی را از او برگردانیم.
اما حضرت مریم(ع) از لحاظ ملکة «عفاف»، یا هم سطح یوسف صدیق(ع) - که خدا از او به عنوان عبد مخلَص یاد کرد (من عبادنا المخلَصین) - و یا از او بالاتر است. زیرا وقتی عفاف مریم(ع) مطرح میشود، سخن از «همت به وهمَّ بها لولا أن رأی برهان ربه» نیست و نمیفرماید که اگر مریم(ع)، دلیل الهی را مشاهده نمیکرد، مایل به عمل خلاف عفت میشد: «قالت انی أعوذ بالرحمن منک اًن کنت تقیاً»، مریم گفت: اگر پرهیزکاری، از تو پناه به خدای رحمان میبرم.
یعنی نه تنها میل نکرد بلکه آن فرشته را نیز که به صورت بشر بر او ظاهر شده است نهی از منکر میکند و میگوید: اگر با تقوایی، دست به این عمل نزن. مریم(ع) به فرشتة متمثل میفرماید: من دستم بسته است، تو هم دستت را ببند. آیا این تعبیر، لطیفتر از تعبیر یوسف«ع» نیست؟
زن و دفاع از دین
استاد سپس به نقش فعال زنان صالح در جهاد دینی علیه کفر و ظلم و حضور در عرصة سیاسی اجتماعی اشاره میکنند. قرآن کریم در مبارزه علیه ستم، مردانی را به عنوان الگو ارائه داده اما آنچه در جریان مبارزه با ستم فرعونی مطرح میشود، مبارزات زنان است. قرآن کریم از سه زن که موسی(ع) را از کشته شدن حفظ نموده و تربیت کردند به عنوان نمونه یاد میکند. مادر موسی، خواهر موسی و زن فرعون، این سه زن با حاکمیت سیاسی مبارزه کردند تا این مرد بزرگ پرورش یافت و تاریخ را دگرگون کرد.
قرآن میفرماید: «أوحیناالی أُم موسی» از یکسو وقتی مادر موسی(ع) فرزند را به دستور الهی به دریا انداخت، به خواهر موسی گفت: این جعبه را تعقیب کن «و قالت لاُخته قصیه» از سوی دیگر همسر فرعون گفت: «ولا تقتلوه عسی أن ینفغنا أو نتخذه ولداً»، نکشید او را شاید سودی به ما رساند یا او را به فرزندی بگیریم.
به دنبال جعبه تا قصر فرعون رفتن، کار آسانی نیست. آسان نبود که مادری به دخترش بگوید، این جعبه را در این شرائط خطرناک، تعقیب کن و اگر به خانة فرعون هم رفت با آن برو و پیشنهاد دایه را طرح کن: «هل أدلکم علی أهل بیت یکفلونه لکم و هم له نا صحون»، آیا راهنمایی کنم شما را به خانوادهای که او را برای شما نگه دارند و دلسوزش باشند؟
در آن روز هر زن شیرده را شناسائی میکردند تا اگر نوزاد او پسر باشد، اعدام شود. در چنین وضعیتی، پیشنهاد و معرفی یک زن شیرده، امر عادی نیست بلکه قدم نهادن در عرصه خطر و روبرو شدن با مرگ و اعدام بود. علاوه بر این که مادر شدنِ مادر موسی(ع) نیز مخفیانه بود و به هر حال فرعونیان از نوزاد و جنسیت آن سئوال میکردند. پس کاری عادی نبود که خواهر موسی(ع) به عهده بگیرد و کار کوچکی نبود که مادر موسی(ع) چنان دستوری را بدهد. پیشنهاد زن فرعون نیز پیشنهاد سهلی نبود که با خون آشامترین مرد عصر به سر میبرد. زنان ممتازترین رسالت را برای حفظ ادیان ابراهیمی عهدهدار بودند و در قلمروی علم نیز زنان در حد مردان، جزء کلمات الهی بودند که آدم(ع) را از بُعد الاهی نجات دادند و زمینة قبول توبة او را فراهم آوردند. بنابراین هیچ قوای روحی وجود ندارد که در آن صرفاً مردان پیشتاز بوده و زنان سهمی نداشته باشند. پس اولاً باید زن موقعیت خویش را درک کند و ثانیاً دیگران به این موقعیت، حرمت بنهند و ثالثاً امکانات را فراهم بکنند آنگاه ارزیابی شود که در میدان آزمون چه اندازه، زن میتواند موفق بشود و چه اندازه مرد میتواند پیشرفت کند.
وظایف پرورشی زن
بخش مهمی از مسئولیتهای پرورشی به عهدة مادر است که پدر از آن محروم است. زن حداقل، سیماه بار مسئولیتهایی مهم را میکشد دین، وظایف و راهنماییهایی در ظرف سی ماه برای مادر مقدر نموده و با او سخن گفته است. این سیماه عبارت است از حداقل دوران حمل، شش ماه - و اکثر آن نه ماه - و دو سال دوران شیرخوارگی کودک، که روی هم سی ماه میشود.
«و الوالدات یرضعن أولادهن حولین کاملین»، و مادران شیرمیدهند فرزندانشان رادوسال کامل.
در این سی ماه که مستقیماً کودک از مادر تغذیه میکند، مادر عملاً مسئول حیات دو نفر است و دو تکلیف دارد اما پدر تنها در اصل نطفه، موظف است که حلال بخورد و اگر بعد مبتلا به حرام شد، ارتباط تنگاتنگی با پرورش کودک ندارد زیرا غذای حرام پدر در جهاز گوارشی پدر هضم میشود اما غذای مادر در دستگاه گوارشی او تبدیل به شیر میشود و کودک مستقیماً از آن تغذیه میکند. او موظف است به کودک، شیر حلال دهد و برای همین منظور خود نیز حلال بخورد. این در مورد تغذیه جسمانی است اما در مورد غذای روحانی نیز چنین است. اگر مرد خاطرة بد، خیال و هوس بدی در سر بپروراند خود را میسوزاند. خیال گناه و خاطرة تلخ در درون مرد، علیه خود اوست اما خیال باطل و حرام و اندیشة گناه و خاطرات تلخ برای زن علیه دو نفر خواهد بود. آیا این نشانة عظمت زن نیست؟ خداوند به زن فرمود: مسئولیت تو در حفظ خاطرات و اندیشهها و افکار و عقاید و اخلاقیات بیش از مرد است. مرد، یک نفر را میسوزاند و تو دو نفر را. تو مسئول دو نفر هستی از این روی مراقب افکار و اندیشههایت باش زیرا که بسیاری مسائل از راه اندیشه به فرزند میرسد.
اگر مادری بداند که اندیشههای او در شخصیت کودک اثر میگذارد، اندیشه و بینش خود را تعالی بیشتری میبخشد. وظیفه مادر تنها این نیست که با وضو، کودک را شیر دهد و وقتی پستان در دهان کودک میگذارد «بسمالله» بگوید، این نیز مهم است اما اینها عبادتهای ظاهری است. دین میفرماید اندیشههای خود را نیز مواظب باش، همانگونه که به مرد میگوید: هنگام ارتباط با زن، به فکر نامحرمی که در خیابان دیدی، نباش چون خداوند آگاه میباشد. بنابراین مسئولیت زن در این سیماه به مراتب بیش از مرد است و هر که مسئولیتش بیشتر باشد در صورت عمل به آن، قرب و توجهش به خدا بیشتر و موفقتر است. هرکس مسئولیت بیشتری دارد اگر به تکلیف خود با دید تکریم بنگرد، به خدا نزدیکتر است. چه کسی وارد بهشت شده تا ببیند مقام زن کمتر از مقام مرد است؟ انسان نباید در حوزة اسلامی به سر ببرد و عینک بر چشم غرب داشته باشد. انسان باید در برج بلندی بایستد و گذشته دور و آیندة نامحدود را در نظر داشته باشد آنگاه ببیند در این مسیر نامحدود، زن موفقتر است یا مرد؟ زن اگر موفقتر از مرد نباشد کمتر از مرد نیز نیست.
حجاب، حق الهی
استاد در باب حکم «حجاب» میفرمایند که عدهای گمان میکنند حجاب برای زن، محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستگی شوهر برای او ایجاد نموده است. حال آنکه در بینش قرآن کریم، حجاب زن تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید از حق خود صرفنظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند. بلکه حجاب زن، حق الهی است لذا در جهان غرب و کشورهایی که به قانون غربی مبتلا هستند اگر زن همسرداری آلوده شد و همسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام میکند اما در اسلام چنین نیست. زیرا حرمت زن، نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه حق برادر و فرزندانش میباشد. همه اینها اگر رضایت بدهند قرآن رضایت نخواهد داد چون حرمت و حیثیت زن به عنوان «حقالله» مطرح است یعنی حیثیت زن، حریم خداوند است. خدای سبحان، زن را با سرمایة عاطفه آفرید تا معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد. اگر جامعهای این درس رقت و عاطفه را ترک نمود و به دنبال غریزه و شهوت رفت به همان فسادی مبتلا میشود که در غرب ظهور کرده است. زن به عنوان امین حقالله از نظر قرآن، مطرح است یعنی این مقام و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا به عنوان امانت، حفظ کن.
جامعهای که قرآن در آن حاکم است، جامعة عاطفه و انسانیت است و سرش آن است که نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند که مادران هستند، بخواهیم یا نخواهیم، بدانیم یا ندانیم، در اصول خانواده، درس رأفت و رقت است که کارساز است.
نتیجه
مرد و زن در معیارهای اصلی، همتای یکدیگر هستند و برخی مسئولیتهای اجرایی بر عهدة مرد است که اگر انجام ندهد باید عواقب دنیوی و اخروی آن را تحمل کند:؛
اولاً تهمتهائی که به اسلام زده و میگویند نیمی از جامعه را از بسیاری حقوق محروم نموده، نارواست.
ثانیاً این تعصبات و رسومات جاهلی که از دیر باز در فرهنگ جوامع ما رواج یافته که زن را به عنوان مظهر ضعف و زبونی یاد میکنند، باید زدوده بشود زیرا خلاف اسلام است.
ثالثاً اگر کسی گمان کند که زن نباید از علوم و مسئولیتهای اجتماعی که خدمات قابل عرضهای به جامعه ارائه میدهد استفاده کند، از این دیدگاه صرفنظر کند زیرا در نگاه اسلام، زن در این علوم و معارف، همتای مرد است و باید به جامعه خدمت کند مگر آنجا که بطور استثنأ وظیفه مرد است.
رابعاً جمله (عاشروهن بالمعروف) اختصاصی به مسائل داخل منزل ندارد بلکه در کل جامعه جاری است. رفتار نیکو با زنان، چنانکه شایسته و درست است.
خامساً وضعیت زن در مقابل مرد، غیر از وضعیت زن در مقابل شوهر است، زن در مقابل شوهر تمکین جنسی میکند اما در مقابل جامعه، فردی از افراد جامعه است و وظیفه ندارد از مردان اطاعت کند.