آدم هاي بزرگ بر فراز قلههاي كوچك رمضان
حسن شريعت : صحبت از عملياتهاي برون مرزي به ميان آمد و قرار شد درباره آن پروندهاي ويژه تهيه كنيم. چند روزي بود كه نميدانستم از كجا بايد شروع كنم تا به خواست خدا يكي از رزمندگان را ديدم كه از مسوولان اطلاعاتي امنيتي جبهه غرب و قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) در دوران دفاع مقدس بود.
هنگامي كه از او سوال كردم كه از كجا بايد شروع كرد، گفت عملياتهاي برونمرزي با نام قرارگاه كوچك و گمنام رمضان از همان سالهاي جنگ عجين شده است و شما بايد سراغ اين قرارگاه و چريكهاي گمنامش برويد. اين شد كه يكي از مسوولان و نيروهاي قرارگاه رمضان را به بنده معرفي كرد. هنگامي كه تماس گرفتم در اين فكر بودم كه كه نيروهاي اين قرارگاه مانند بقيه بچههاي جنگ همان خلق و خو خاكي و صميمي را دارند يا به خاطر شرايط خاص كارشان متفاوتند. بالاخره آدرس منزلش را گرفتم. آدرس روي كاغذ يكي از جنوبيترين محلههاي تهران را نشان ميداد «شهرك شهيد بروجردي در اتوبان آزادگان» وقتي كه به درب منزل رسيدم براي لحظاتي حال و هواي اوايل انقلاب از نظر عبور كرد.
شخصي با پيراهن و شلواري ساده در چارچوب درب حاضر شد. از من دعوت ميكند كه به داخل منزل برويم. كت شلوار گران قيمت و كتابخانه شخصي يا ويلاي مجلل يا ماشينهاي آخرين مدل ديده نميشد. رزمندهاي كه هنوز با همان گويش و لبخندهاي زيباي بچههاي جنگ من را برادر صدا ميزد. آقاي شيرازي در سن 21 سالگي مسئول محور پيران شهر قرارگاه رمضان شد و تا سال 73 در سمتهاي مختلف در اين قرارگاه تكليف خود را به انقلاب ادا كرد. خواندن گوشهاي از اين دوران، خالي از لطف نيست كه با هم از نظر ميگذرانيم.
* هدف از تشكيل قرارگاه رمضان و فعاليتهاي برون مرزي در جبهه غرب و شمال غرب چه بود؟
اين قرارگاه نسبت به قرارگاههاي ديگري كه ما در تاريخ جنگ چه در جنوب و چه در غرب مشاهده ميكنيم از لحاظ مكاني خيلي كوچكتر و شايد به اندازه يك مدرسه دو طبقه بود. اما برخلاف ساختمان كوچك آن وسعت عمليات بسيار وسيعي از غرب تا شمال غرب و عمق خاك عراق داشته است به طوري كه در سال 66 اين قرارگاه يكي از اهرمها و محورهاي سرنوشتساز جنگ به حساب ميآمد و اين به خاطر وظيفه خاصش بود. هنگامي كه در سال 65 و عمليات كربلاي پنج جنگ در جنوب به يك بنبست تاكتيكي رسيد كساني كه در آن برهه مسؤول برنامهريزي عمليات¬ها و اداره جنگ بودند بعد از مشورت و نشستهاي متعدد به اين نتيجه رسيدند كه بايد جنگ را به غرب و شمال غرب و عمق خاك عراق كشاند. در ضمن قرارگاه رمضان به جز عمليات در خاك عراق و حمله به پايگاههاي رژيم بعث كه وظيفه ذاتي آن بود، شناسايي گروهها و تشكيلاتهاي معارض و مخالف رژيم بعث و ارتباطگيري و تغذيه آنها از ديگر وظايفش به شمار ميرفت. عبد الحكيم ابو غزاله وزير دفاع مصر ميگويد: هنگامي كه ايران جنگ را به غرب و شمال غرب كشاند دست روي شاهرگ حياتي عراق گذاشت.
* هنگامي كه جبهههاي غرب و شمال غرب و خاك عراق به عنوان راهبرد در جنگ مطرح شد، شما به عنوان يكي از مسؤولان اين قرارگاه جهت حصول به اين امر مهم چه تدبيري كردهايد؟
در ابتدا خود را آماده عملياتي بزرگ به نام والفجر 10كرديم. هدف اين عمليات تصرف شهرهاي حلبچه، اربيل و سليمانيه بود كه شامل وسعت زيادي از شمال خاك عراق ميشود. اما بعد از پيادهسازي مراحل اوليه يعني شناسايي و بردن مهمات و تداركات به عمق خاك عراق تعدادي از فرماندهان و مسؤولان با انجام عمليات با اين وسعت مخالفت كردند و دليل مخالفت آنان عدم اعتماد به طرح و نوع عمليات بود.
* عدم اعتماد به طرح و نوع عمليات يعني چه؟
قرارگاه رمضان همانطور كه اشاره كردم قرارگاهي كوچك بود و شايد اصلا نيروهاي آن و حتي خود قرارگاه به چشم نميآمد. به همين خاطر مسؤولان باور نداشتند كه اين قرارگاه چنين عملياتي را طراحي كرده و انجام دهد. ما با تمامي گروهها و تشكيلاتي كه در خاك عراق عليه رژيم بعث كار ميكردند ارتباط تنگاتنگي برقرار كرديم. اين مساله خود به تنهايي براي تعدادي از فرماندهان و مسؤولان ترديد ايجاد كرده بود. عدهاي بر اين باور بودند كه اين گروهها عوامل سازمانهاي جاسوسياند. بعضيها هم ميگفتند كه اصلا نميشود به آنها اعتماد كرد چون عراقي هستند و بقيه هم معتقد بودند عمليات با اين وسعت امكانپذير نيست. همه اين عوامل باعث شد كه تاريخ شروع عمليات چندين بار به تعويق بافتد . حتي دو مرتبه آقاي هاشمي به منطقه آمدند و علت آن را پيگيري كردند. به هر حال آنقدر معطل كرديم كه عراق از فعاليتها و عبور و مرور نيروها با خبر شده و شروع به بمباران مناطق كرد. همه نيروها به صورت ناهماهنگي پخش شدند و شيرازه گردان كاملا از هم گسست. در نهايت هم عمليات با وسعت خيلي كمتري انجام شد كه پيروزي قابل چشمگيري هم نداشت.
* جالبترين خلاقيتي كه در عمليات از آن بهره برديد، چه بود؟
ما براي عملياتي بايد مهمات را به عمق خاك عراق ميبرديم. بردن كاتيوشا براي ما سخت بود كه قرار شد از هوانيروز كمك بگيريم. بردن مواد منفجره حتي اسلحه به داخل هليكوپتر ممنوع بود اما با اصرار زياد ما دو در هليكوپتر را درآورديم و ميخواستيم موشكهاي كاتيوشا را پنج تا پنج تا با كمربند محكم بسته و در داخل جا بدهيم كه نشدني بود. به سرمان زد كه موشك كاتيوشا را سه تيكه كنيم كه شايد براي اولين بار در طول جنگهاي نامنظم دنيا از اين راهكار استفاده ميشد.
* علت موفقيت قرارگاه در منطقه و ارتباطگيري آنان با گروهها و تشكيلات ياد شده در عمق خاك عراق چه چيزي بود؟
به علت موضع روشن و شفاف نيروهاي قرارگاه، هنگامي كه گروهها و نيروهاي مخالف رژيم بعث صداقت بچههاي ما را مشاهده ميكردند ناخودآگاه يك صميميت و دوستي بين آنها و ما به وجود ميآمد كه درنهايت منجر به همكاري دو طرفه ميشد. زماني كه آنها مشاهده ميكردند كه تعدادي نيرويي كه خود را سرباز امام خميني (ره) ميداند براي آزادي آنان از ظلم از همه چيز خود ميگذرد متقابلا آنها هم سعي ميكردند جبران كنند.
هرچند آنها مليتي عراقي داشتند و عراق هم دشمن ما بود اما بچهها درك كرده بودند كه هر عراقي، دشمن اسلام نيست. اين تشخيص در حرف آسان است ولي در عمل اعتماد و كار در چنين شرايطي بسيار سخت است. زماني هم كه صدام بمباران خاك عراق را شروع كرد و به تبع آن مردم از شهرهاي خود به سوي مرزها فرار كردند، برخلاف كشور تركيه كه عراقيها را راه نميداد و گاهي در مرز رگبار گلوله بروي آنها ميبست، ما مرزهاي خود را باز گذاشته و با آغوشي باز و گرم از آنان استقبال كرديم و همين عوامل باعث شده است كه امروز عراقيهايي كه از چنگال ظلم رها شدهاند خود را مديون ايران بدانند.
* به طور مصداقي ميتوانيد خاطرهاي از اين رفتار دو طرفه بيان كنيد.
بله؛ در حال عبور از روستاي بسيار دورافتادهاي در عراق بوديم كه به علت نداشتن برق از فانوس استفاده ميكرديم. در همين حين متوجه در و پنجره باز منزلي شدم كه از كوچه داخل آن ديده ميشد. يكي از بچهها فانوس در دستش را روي تاقچه خانه گذاشت ناگهان نور فانوس عكسي را روشن كرد كه خيلي آشنا به نظرم آمد. جلوتر كه رفتم عكس امام(ره) نمايان شد. پيرمرد و پيرزن صاحب خانه عكس را از روي روزنامه بريده و روي تاقچه خانه گذاشته بودند. در واقع عشق به امام(ره) موضوعي مختص به ايرانيها نبود بلكه خيلي از سربازهاي عراقي هم امام(ره) را دوست داشتند.