امام شاه را با یزید مقایسه کرد
«جواد منصوری» اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از مبارزان مبرز پیش از انقلاب است، او بازمانده انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نیز هست. به بهانهی 26 دی ماه، سالروز فرار شاه از کشور با او به گفتگو نشستهایم، چه اینکه اکنون در مرکز اسناد انقلاب اسلامی فعال است و با تاریخ انقلاب به صورت علمی و تجربی آشنایی دارد.
علل اصلی خروج شاه از ایران را چه میدانید و بهطور خلاصه بفرمائید مهمترین عوامل خروج شاه از ایران علی رغم این که هنوز سلطنت او پابرجا بود، چه بود؟
روند تحولاتی که از سال 1341 شروع شد، به گونه ای بود که ادامه نهضت اسلامی در سال 56 به یک شکل بسیار گسترده و عمیقی ظاهر شد و شاه این تصور را داشت که میتواند انقلاب را با روشهای قبلی سرکوب کند. لذا هرچه در توان داشت را اعم از سرکوب، دستگیری، تبعید، کشتن و ... تا مهر 57 و حتی آبان 57 بکار برد.
در 14 آبان 1357 شاه بیانیهای را از رادیو و تلویزیون خواند و تصور داشت مردم با شنیدن این حرفها قدری آرام میگیرند زیرا در آن بیانیه گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم و من در کنار انقلاب شما هستم. من قبول دارم فساد کردیم و ظلم کردیم و بیقانونی کردیم و قول میدهیم از این به بعد این کارها را نکنیم.
تصور آنها این بود که مردم آرام میگیرند اما عملاً مردم اعتنایی نکردند و گفتند قطعاً شاه باید برود. لذا در روز تاسوعا و عاشورای سال 57 که مصادف با 19 و 20 آذر بود، میلیونها نفر در خیابانهای کشور شعار مرگ بر شاه را دادند. در خود تهران هم شاه با هلیکوپتر در فاصله بین میدان امام حسین (ع) تا میدان آزادی را از بالا مشاهده کرد و تقریباً به این جمعبندی رسیده بود که امکان ماندن او نیست.
سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، در خاطرات خود میگوید در آخرین ملاقات با شاه به او گفتم ما در هر صورت از شما حمایت میکنیم و نگران نباشید. این مسئله اشاره به آن صحبتی داشت که در کنفرانس گوادلوب مطرح شده بود مبنی بر این که در ایران همان اقدامی صورت گیرد که سوکارنو در اندونزی کرد یعنی یک و نیم میلیون انسان را کشت تا بر اوضاع مسلط شود. لذا تصمیم گرفتند هایزر را به ایران بفرستند و او طرح کشتار یک میلیون نفری را با خود آورده بود.
اما شاه به این امر اعتقاد نداشت. این طور که سفیر آمریکا نقل میکند شاه در مخالفت با این ایده میگوید شما با مردمی که از مرگ نمیترسند و مرگ را شهادت میدانند چهکار میخواهید بکنید؟ سفیر امریکا میگوید من معنی این حرف را آن زمان نفهمیدم ولی بعد که به واشنگتن آمدم و درباره شهادت تحقیق کردم دیدم حق با شاه بود. ما سلاحی برای مبارزه با شهادت نداریم. به این دلیل شاه خیلی راحت قانع شد که باید از کشور بیرون برود. سالیوان ادامه میدهد البته ما هم با این تصمیم موافق بودیم چون فکر میکردیم اگر شاه مدتی از ایران بیرون برود فضا آرام میشود و قدری با دولت بختیار و شعارهای ملی دادن خواهیم توانست فضای جدیدی را ایجاد کنیم.
چرا برنامههای شاه برای ایجاد اصلاحات و باز کردن فضا ثمر خاصی نداشت؟
اولا میزان جنایتها و خیانتهایی که شاه و مجموعه حاکمیت پهلوی انجام دادند برای ملت ایران قابل تحمل نبود. ثانیاً این که با توجه به عملکردی که خاندان پهلوی داشتند تبعاً به هیچ یک از وعدههای آنها نمیشد اعتماد کرد. بنابراین این تصور که فرضا اگر وعدههای شاه را برای اصلاحات بپذیریم، مجددا وقایع بعد از کودتای 28 مرداد تکرار خواهد شد و سرکوبها و محدودیتها و خفقانها و سانسورها به راه خواهد افتاد بسیار محتمل بود. به این دلیل بود که مردم حتی به وعدههای بختیار هم اعتماد نکردند چون بختیار یک مهره بود و اگر به حرفهای او اعتماد میکردند، فردا روز او را برمیداشتند و یکی دیگر میآمد و بنابراین تمام حرکت انقلاب از بین میرود.
اگر شاه در کشور میماند، ماندنش تاثیری در سقوط نکردن حکومت او داشت؟
قطعاً ماندن شاه هیچ تاثیری بر پیروزی انقلاب نداشت چون به لحاظ روحی و جسمی وضعیت ضعیفی پیدا کرده بود و همچنین تمامی اشکال مختلفی که میتوانستند قیام را محدود یا سرکوب کنند اجرا کردند و نتیجه نداده بود. یک نکتهی دیگر این است که شاید علت اصلی این که شاه سریعتر از کشور خارج شد این بود که ممکن بود به دست انقلابیون بیفتد و این برای غرب سنگین بود.
زمانی که شاه از کشور خارج میشد واقعا باور به این داشت که روزی برمیگردد؟
قرائن نشان میدهد خود شاه هم قطع امید کرده بود. منتها طبیعی است که چنین وانمود کند که امکان سرنگونی وجود ندارد و به زودی بازخواهد گشت. علت این ادعا هم آن است که او بخش عمدهای از ثروت و اشیاء گرانقیمت را از کشور خارج کرده بود. نکته دیگر این که به نظر میرسد حتی افراد عادی و معمولی قادر به درک این مسئله بودند که امکان برگشت شاه وجود ندارد. برای این که مردم به پشت کاخها برای دستگیری شاه رسیده بودند. لذا تحلیل من این است که خروج شاه به معنای پیروزی انقلاب اسلامی بود و کار همان 26 دی ماه تمام شد و حد فاصل این روز تا 22 بهمن صرفا یک دوره انتقال سلطنت به جمهوری اسلامی بود.
آیا اگر کسی غیر از بختیار نخستوزیر میشد خللی به فرآیند پیروزی انقلاب وارد میشد و مثلا روند پیروزی انقلاب را تحت تاثیر قرار میداد؟
به نظر من خیر، چون رهبری امام (ره) خیلی قاطع سقوط سلطنت را هدف قرار داده بود. با قاطعیت بیش از 80 درصد مردم هم رهبری بیچون و چرای امام را در جریان انقلاب پذیرفته بودند. بنابراین جایی برای شاه در مملکت وجود نداشت. لذا وقتی بختیار به نخستوزیری انتخاب شد به صورت خودجوش مردم در خیابانها راه افتادند و گفتند بختیار، مهره بیاختیار!
اگر شاه فرضا کسی را جای خود را میگذاشت که خیلی هم قلدر بود، حالا هر کسی میخواهد باشد همانند اویسی، خسرو داد، چه میتوانستند انجام دهند؟ نهایتا 20 هزار آدم بیشتر میکشتند. منتهی اراده یک ملت را نمیتوانستند بشکنند.
این که امام میگوید وحدت مردم آگاه، حاضر در صحنه و مومن قدرتی است که هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند آن را شکست دهد، به این معنا است. تاسوعا و عاشورای سال 57 فقط در شهر تهران که آن زمان 5/4 میلیون نفر جمعیت داشت 3 میلیون نفر به خیابان آمدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند.
آمریکاییها در کدام مقطع به طور کامل قطع امید کردند و به این جمعبندی رسیدند که کار تمام است و باید قید حکومت پهلوی را بزنند؟
بعد از عاشورا. البته آنها هیچ وقت قید حضور خود در ایران را نزدند. نهایت این بود که تصور میکردند شاه برود ولی از منظر آنها اگر لازم میشد به جمهوری هم تن میدادند منتها این گزاره قطعی بود که مملکت را همچنان در سلطه خود نگه دارند. به همین دلیل ماموریت هایزر حفظ ارتش ایران بود. مطلوب آنها این بود که در حکومت آینده هم آمریکا فرماندهی کند. در خاطرات هایزر این نوشته شده است که حفظ ارتش و جلوگیری از فروپاشی آن و اعتمادسازی در بین فرماندهان ارتش و متحد نگه داشتن آن ماموریت اصلی وی بود. این سرمایه را باید هایزر برای ادامه سلطه آمریکا نگه میداشت.
اگر این هم محقق میشد حکومت شاه به عنوان جدیترین متحد استراتژیک آمریکا در منطقه از دست رفته بود. آمریکا در صدد آن نبود که بیشتر تقلا کند؟
چرا؛ خیلی زیاد! به همین دلیل کسینجر میگوید شاه نادرترین متحد آمریکا در جهان بود ولی نتوانستند آن را حفظ کنند نه این که نخواستند. حتی نتوانستند در غیاب شاه ارتش را حفظ کنند.
بعد از خروج شاه از کشور شورای سلطنت مستقر شد. عملکرد این شورا به چه نحو بود و چرا در نهایت این شورا هم به شکست منتهی شد؟
وقتی کشور به طور کلی امکان ادامه سلطنت را نداشت بنابراین شورای سلطنت بسیار بیمعنا است. رئیس شورای سلطنت خواست ابتکاری به خرج دهد و گفت من به پاریس میروم و با امام صحبت میکنم و میگویم شاه رفته و هر چه شما بگویید مملکت را همانطور اداره میکنیم. شورای سلطنت هم تشریفاتی باشد.
آقای اردلان به پاریس میرود و امام اصلاً او را نمیپذیرد. نهایتا میگویند اگر میخواهید با من ملاقات داشته باشید باید از شورای سلطنت استعفا دهید، چون ما نظام سلطنت را قبول نداریم.
ایده آنها این بود که نظام سلطنتی بماند و هر اصلاحات و تغییراتی لازم است انجام شود. شاه حتی قبل از صحبتهای آبان ماه خود میگوید من از این به بعد متعهد خواهم شد قانون اساسی اجرا شود. در قانون اساسی برای شاه اختیارات محدودی پیشبینی شده بود. خود شاه اعتراف میکند که خلاف قانون کردم. اردلان هم در حقیقت رفت این را بیان کند که شاه رفته. اما امام میگویند ما نه قانون اساسی شما و نه سلطنت را قبول داریم و طبیعی است شورای سلطنت را هم قبول نداریم.
این شبهه وجود دارد که امام از روز اولی که نهضت را شروع کرد نگفت که شاه باید برود و مشخصا یکسری اصلاحات مدنظر امام بود. چه فرآینی طی شد که در نقطه پایان حضرت امام تصریح داشتند که هر طور هست باید سلطنت سرنگون شود و هیچگونه اصلاحاتی موضوعیت ندارد؟
حرکت امام یک حرکت بسیار هوشمندانه بود. در سال 41 بسیاری از مردم ما نسبت به مسائل مملکت آگاهی نداشتند. در آن مقطع 60 تا 65 درصد مردم بیسواد بودند. امام هنوز آنچنان شناخته شده نبود که مردم با جان و دل از او اطاعت کنند. اگر مثلا امام ابتدا میگفتند من سلطنت را قبول ندارم و مرگ بر شاه، خیلی از اطرافیان امام هم معلوم نبود به ایشان بپیوندند. این کار که در سال 41 و 42 امکان نداشت.
یعنی میفرمایید امام از ابتدای نهضت هم چشم به همان هدف داشت بود اما چون زمینههای اجتماعی وجود نداشت مجبور بود قدری شمردهتر و حسابشدهتر عمل کند.
قطعا این چنین است. شما اگر سخنرانی امام را در روز 13 خرداد 1342 -عصر عاشورا- را مطالعه کنید میبینید امام شاه را با یزید مقایسه میکند. این معنای زیادی دارد. لذا صبح 14 خرداد که سران کشور دور هم مینشینند میگویند این آقا قصد براندازی دارد. به همین دلیل ایشان را دستگیر کردند.
به هر ترتیب شاه از کشور خارج شد. دلیل این همه جابهجایی و نقل مکان در کشورهای مختلف چه بود؟
در عرف دنیا مقامات هر کشوری به گفتهها و سطح یک مقام توجهی ندارند. به این نگاه میکنند که پشت سر این مقام در آن مملکت چه خبر است. وقتی ببینند این فرد در مملکتی است که این مملکت روی هوا است، حتی اگر او زمانی شاه هم بوده باشد به او بهایی نمیدهند. بنابراین نزدیکترین دوستان شاه در دنیا هم حاضر نبودند به عنوان رئیس کشور و دوست و متحد خود از او پذیرایی کنند. شاه وقتی میدید این چنین است مجبور بود از این کشور به کشور دیگری برود.
چرا آمریکا همان ابتدا شاه را نپذیرفت؟ به هر حال او متحد استراتژیک آمریکا بود و همین میتوانست برای دیگر دیکتاتورها حامل این پیام باشد که در هر شرایطی مورد حمایت آمریکا خواهند بود. در واقع میتوانست جنبه های مثبتی هم برای آمریکا داشته باشد.
چون آمریکا میدانست که با جمع شدن بساط سلطنت تبعا دولت آینده به دلیل این که شاه به امریکا آمده روابط تیرهای با ایالات متحده خواهد داشت. آمریکا به دلیل موقعیت ایران خیلی تلاش کرد که روابط خود را با جمهوری اسلامی حداقل عادی کند. بنابراین رفتن شاه به آمریکا تبعا دشمنی مردم با این کشور را عمیق تر میکرد.
به اعتقاد شما خروج شاه از ایران و فرآیندی که در نهایت او را به این نقطه رساند میتواند برای آیندگان نیز عبرتی را در بر داشته باشد؟
هر حادثهای در هر گوشهای از دنیا میتواند برای ما عبرت و درس داشته باشد و به همین دلیل است وقتی قرآن حوادث مختلف را بیان میکند میگوید این قصص برای شما عبرت است. در این باره پاسخ به این سوال حائز اهمیت است که آیا محمدرضا پهلوی صرفا به دلیل این که شاه بود از مملکت فرار کرد؟ یا این موضوع اساسا ریشه در بیقانونی و بی عدالتی و فاصله طبقاتی شدید موجود در جامعه و استثمار و چپاول اموال مردم و ... داشت؟ اینها مجموعا یک نیروی متراکمی را ایجاد کرد که در نهایت به یک انفجار منتهی شد و رژیم شاه و کل آمریکا قادر به کنترل این انفجار نشدند.
این تجربهای است که ما باید از این واقعه تاریخی بیاموزیم. از آنجایی که سنتهای الهی ثابت است قطعا چنین اتفاقی در هر جایی ممکن است رخ دهد. به عنوان نمونه در روزهای اخیر شاهد این هستیم که یک تصمیمگیری باعث فشار اقتصادی به قشری از مردم در فرانسه شد اما این قشر نتوانست تحمل کند و به یک انفجار اجتماعی تبدیل شد. انفجاری که بالاخره دولت را وادار کرد از تصمیم خود عقب نشینی کند.
بنابراین به نظر من فرار شاه درسهای خیلی بزرگی برای ما دارد به شرطی که بخواهیم از درسها عبرت بگیریم. در غیر اینصورت تاریخ فقط و فقط یک قصه است. فرار شاه یک مسئله بسیار مهمی را نشان میدهد که این مردم مسلمان هستند و فرهنگ شیعی دارند. این مردم ادامه راه عاشورا هستند و شهادت را در مقاطعی که هیچ راهحلی وجود ندارد به عنوان آخرین راهحل استفاده میکنند و پیروز میشوند.
شهید مطهری در اسفند 57 یعنی تنها یک ماه بعد از پیروزی انقلاب چند سخنرانی مهم تحت عنوان آینده انقلاب اسلامی میکند. مجموعه این چند سخنرانی در کتابی با عنوان «آینده انقلاب اسلامی» گردآوری شده. ایشان در فرازی از این سخنرانیها میگویند تمام ارزشهای عالی را جامعهی ما در سایه و ذیل اسلام توام با معنویت اسلامی خواسته است. آینده این انقلاب آن وقت محفوظ خواهد بود و این انقلاب آن وقت تداوم پیدا خواهد کرد که اولا مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه دهد یعنی دولتهای آینده واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند و برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان ببرند. جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی ایجاد کنند.
شهدی مطهری تصریح می کنند: «اگر عدالت فراموش شود انقلاب شکست میخورد چون اصلاً ماهیت انقلاب ماهیت عدالتخواهانه بوده است. آینده ما آن وقت محفوظ خواهد ماند که عدالت را حفظ کند، آزادی را حفظ کند، استقلال را حفظ کند. واقعاً نباید در دولت اسلامی ظلمی واقع شود. واقعاً نباید اجحافی در حق کسی شود ... آینده ما جز این که بر پایه همان عدالت اسلامی و ارزشهای اسلامی باشد قابل بقا نیست.»
به گفته ایشان همیشه یک نهضت بعد از آن که پیروز شد و یا قبل از آن که پیروز شود در وقتی که آثار و علائم پیروزی پیدا میشود و دوران سختیهای محض منقضی میگردد فورا افراد فرصتطلب که از هر فرصتی استفاده میکنند خود را میاندازند در نهضت و آنچنان تندتر از دیگران شعار میدهند و داد و فریاد میکنند که صدای انقلابیون اول را تقریبا تحت شعاع قرار میدهند و اگر مراقبت نشود و جلوی این فرصتطلبان گرفته نشود قهرا نهضت به خطر خواهد افتاد.
شهید مطهری همان مقطع تأکید میکنند که یک نهضت خدایی یعنی یک نهضت مذهبی ضرورتا باید در آن خلوص باشد. اگر نوعی ناخالصی، هوا و هوس، طمع، ثروت و ریاستطلبی در رهبران نفوذ کند نهضت مذهبی زود از بین خواهد رفت. از نظر رخنه کردن هوا و هوسها و مطامع نهضت مذهبی عجیب آسیبپذیر است.