بازخوانی سخنرانی سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان در افتتاحیه همایش یکصدمین سالگرد میلاد امام خمینی (ره) -آذر 1378؛ بیروت
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. موجب افتخار من است که این همایش پرخیر و پربرکت را افتتاح میکنم. همایشی که بعد بسیار مهم و حساسی از افکار امام خمینی (س)، یعنی «عرفان» را مورد بررسی قرار میدهد که در عرصه فکر و اندیشه، یکی از ویژگیهای مهم فکری امام، و از لحاظ عملی و رفتاری، یک بعد مهم شخصیت ایشان را تشکیل میدهد. به عقیده من این جنبه از افکار و شخصیت امام، تأثیر مهم و تعیین کنندهای در همه دستاوردهای مراحل مختلف نهضت و انقلاب پربرکت ایشان برجای گذاشت.
در ابتدا بر خود لازم میدانم از همه برپا کنندگان و دستاندرکاران و همچنین تمامی شرکتکنندگان در این همایش تشکر کنم که دعوت رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای (دام ظله العالی) را مبنی بر بزرگداشت یکصدمین سال میلاد امام خمینی (س) و آشنا نمودن جهانیان با افکار، شخصیت و سیره امام لبیک گفتند و این همایش را با هدف شناساندن یکی از ابعاد مهم فکری و شخصیتی ایشان برپا کردند.
برادران و خواهران گرامی! حضرت امام در طول حیات خود با جدیت تلاش کردند تا چهره تابناک اسلام اصیل را نمایانده، زنگارها و انحرافات چند صد ساله را از آن بزدایند. ایشان سعی داشتند تا اسلام ناب و خالص را از سرچشمه پاک و زلال آن برگرفته و پیاده کنند و در راه رسیدن به این هدف، رنجها و مشقتهای بسیاری را از جانب خشک مقدسها و متحجران و دوستان مقدسنمای نادان متحمل شدند که از دشواریهای ایجاد شده از سوی طاغوتیان و مستکبران نیز بیشتر بود. ایشان این درد و رنج را در پیام مشهوری در سیزده رجب خطاب به علما و حوزههای علمیه بیان داشتند.
این وظیفه سنگین و خطیر، نیازمند شخصیتی چون امام خمینی (س) بود تا بتواند از عهده آن برآید؛ بهخصوص آنکه ایشان از جایگاه فکری، عرفانی، فلسفی و فقهی برخوردار بوده، نقش مؤثری در رهبری امت داشتند و از شجاعت لازم برای انجام این مهم بهرهمند بودند.
یکی از مفاهیمی که دستخوش تحریف واقع شده و تغییر یافته بود، مفهوم عرفان است؛ خصوصاً زمانی که برخی، عرفان را به مفهوم گوشهگیری از جامعه و نشستن در کنج عزلت و بیتوجهی به مسئولیتها و سرنوشت ملت میدانستند، در حالی که طاغوتیان و ظالمان، زمام امور را در دست داشتند. حضرت امام خمینی (س)، پیشوای عارفان، به منظور اصلاح مفهوم عرفان و ارائه معنای درست آن، در مناسبتهای بسیاری سخن گفتهاند و در یکی از آنها فرمودند:
«خیال کردند یک دسته زیادی که معنای عرفان عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها. این معنی عرفان است؟! مرتبه اعلای عرفان را امام علی (سلامالله علیه) داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال میکردند که کسی که عارف است باید دیگر بهکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمومنین در عین حالی که اعرف خلق الله بعد از رسولالله در این امت، اعرف خلق الله به حق تعالی بود، مع ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. ... موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی مع ذلک، رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد، ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه میدانیم؛ رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه عدالت ایجاد بشود.»
امام در مناسبتها و سخنرانیها و تألیفات خود، آن نوع عرفانی را که گوشهگیری و انزوا و بیتوجهی به اجرای احکام الهی را توصیه میکند، برگرفته از اسلام امریکایی میدانستند و آن را مرتبط با اسلام ناب محمدی (ص) محسوب نمیکردند؛ خواه پیروان این روش، این واقعیت را درک کنند یا نه. امام خمینی (س) همواره بر پیوند عمیق و محکم میان عرفان و جهاد و شهادت تأکید میورزیدند و جهاد و شهادت را از نتایج عرفان واقعی میدانستند. مگر نه اینکه «جهاد» دری از درهای بهشت است و خداوند آن را به روی بندگان خاص خود میگشاید؟ همین اولیای خدا هستند که این در را میکوبند و از در جهاد به درجه رفیع شهادت میرسند و از نعمت بزرگ لقای پروردگار و جوار او بهرهمند میشوند.
تصور ما باید بر این اساس باشد که نیروی عرفان، باید بتواند انسان را به مجاهدی بزرگ تبدیل کند، او را به سوی مسئولیتپذیری و فداکاریهای بزرگ سوق دهد و قدرت رویارویی با طاغوت را در وی ایجاد کند؛ هرچند دستخالی و بیسلاح باشد. عرفان واقعی، باید بتواند قدرت بیان سخن حق را در انسان بهوجود آورد و در عرصه مبارزه، به او نیرویی دهد که جز از خداوند از کسی نهراسد. عرفان، باید تجلی آگاهی، عزم و اراده انسان و وارستگی او از هرچه غیر خدا باشد. عرفان حضرت ابراهیم (ع) به او شجاعتی عطا کرد که بتها را بشکند و با نمرود به مبارزه برخیزد و در برابر آتش قهر او، هراسی به خود راه ندهد. عرفان حضرت موسی (ع) موجب شد با قدرت در برابر فرعون بایستد و سخن حق را بگوید؛ در حالی که جز عصای خود و برادرش، کسی را به همراه نداشت. عرفان حضرت عیسی (ع) توان رویارویی با ظلم و عوامفریبی کاهنان معابد و راهزنان طریق وصول الیالله را بهوجود آورد؛ و عرفان حضرت محمد ص) اراده آن حضرت را تقویت کرد تا در برابر جاهلیت خوفناک و تبهکاران و طاغوتیان بهپا خیزد و در مقابل اذیت و آزار آنان، صبر و تحمل پیشه کند؛ چنانکه از ایشان نقل شده است: «هیچ پیامبری به اندازه من اذیت و آزار ندید.»
از میان نمونههای دوران معاصر نیز امام خمینی (س) یکی از کسانی بودند که عده کثیری از شهدا و مبارزان راه خدا را مثال روشنی از عرفان واقعی برشمردند. در یکی از دیدارها، یک برادر لبنانی تصاویر و وصیتنامههای برخی از شهدای عملیات استشهادی مقاومت اسلامی را تقدیم امام کرد. ایشان وقتی وصیتنامهها را خواندند و تصاویر را دیدند، فرمودند: عارفان حقیقی اینها هستند. این جمله، گواه روشنی از سوی امام و پیشوای عارفان و مجاهدان است.
امام خمینی (س) در سخنان خود درباره جبهههای حق علیه باطل چنین میفرمایند: «شما بروید ببینید این سنگرها را، ببینید مساجد است این سنگرها. این سنگرها مراکز عرفان است، مراکز توحید است و در این مراکز که شب آنطور مشغول هستند، روز هم آنطور فداکاری میکنند.»
در جای دیگر، امام در وصف فداکاریهای مجاهدان و عشق آنان به شهادت و وارستگی آنان از قیدوبندها میفرمایند: «شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجشهای بشری و انگیزههای عادی ارزیابی کرد و شهید در راه حق و هدف الهی را نتوان با دیدگاه امکانی به مقام والای آن پی برد ... زنان و مردان و کودکان نمونهای که در زیر بمبارانها و از بستر بیمارستانها سرود شهادت سر میدهند و با دست و پای قطع شده بازگشت به جبهههای انسانساز را آرزو میکنند، فوق آنچه ما تصور میکنیم و فلاسفه و عرفا به رشته تحریر در میآورند و هنرمندان و نقاشان عرضه میکنند، میباشند. آنچه آنان با قدمهای علمی و استدلالی و عرفانی یافتهاند، اینان با قدم عینی به آن رسیدهاند و آنچه آنان در لابهلای کتابها و صحیفهها جستجو کردهاند اینان در میدان خون و شهادت در راه حق یافتهاند.»
همچنین امام بر تأثیر متقابل میان عرفان و جهاد تأکید دارند، تا جایی که عارف و سالک مجاهد میتواند در زمان کوتاه، به برکت جهاد و صبر و شهادت و خون، راهی طولانی را طی کند. امام میفرمایند: «این جوانان ... یکشبه ره صدساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارفپیشه در سالیان دراز آرزوی آن را میکردند، اینان ناگهان بهدست آوردند و عشق به لقاءالله را از حد شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهههای دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند.»
در همین رابطه رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای (دام ظله) در یکی از سخنرانیهای خود میفرمایند: «برخی از جوانان سیزده تا بیست ساله توانستند به مقام و درجاتی در نزد خداوند برسند که بسیاری از اهل سیر و سلوک در طول دهها سال به آن مرحله نرسیدند.»
ما باید همواره بر این برداشت صحیح از مفهوم عرفان تأکید کنیم تا از افتادن جوانان در دام انحرافات جلوگیری کنیم. جوانان، تشنه معنویات هستند و باید آنان را به راه درست که به هدف منتهی میشود راهنمایی کنیم؛ زیرا شاهد بودهایم که برداشت و درک نادرست از عرفان، بسیاری از جوانان فعال و فداکار را به انزوا و گوشهگیری کشانده و با تضعیف نیروی آنان، موجب قرارگرفتن آنها در کنج فراموشی شده است. در نتیجه، آنها از تلاش در راه خدمت به امت اسلام و بشریت بهدور ماندهاند و این در واقع، سدی بر سر راه نزدیکی به خدا و مانعی در مسیر رسیدن به پروردگار است.
نکته دیگر آنکه حضرت امام بر اهمیت تهذیب نفس، تأکید فراوان داشتند و آن را تنها راه رهایی از علت اصلی مفاسد و انحرافات، یعنی «حب نفس» و «خودپرستی» دانستهاند. عرفان بهتنهایی نمیتواند موجب نجات انسان شود؛ بلکه حتی این حالت - با وجودی که از حالات والا و شریف محسوب میشود - اگر با تزکیه و تهذیب نفس همراه نشود، ممکن است انسان را به جهنم وارد کند. حضرت امام در یکی از سخنان خود خطاب به مسئولان جمهوری اسلامی فرمودند: «تمام مفسدههایی که در عالم پیدا میشود از این بیماری خودبینی است. ... هر فسادی واقع شده از این خصیصه است. دردها دوا نمیشود، الا با اینکه این خصیصه شیطانی از بین برود.»
ایشان در ادامه میفرمایند: «کسی بخواهد درد خودش [خودبینی] را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم، چنانکه ملائکه میگفتند؛ نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم. در هریک از اینها، ولو آن علم اعلایی که علم فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصه شیطانی باشد، حجاب است؛ «اَلعِلمُ حِجابُ الاَکبَر». و اگر کسی بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمیشود؛ علم انسان را تهذیب نمی کند. گاهی علم، انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم عرفان انسان را به جهنم میرساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم میفرستد. با علم درست نمیشود؛ تزکیه میخواهد؛ «یُزَکّیهِم»، تزکیه مقدم است بر همه چیز.»
برادران و خواهران! تنها به این دو نکته خواستم اشاره کنم: یکی رابطه میان عرفان با جهاد و مبارزه، تا مبادا عرفان موجب شود کسی از ما به گوشهگیری و انزوا رو آورد؛ بهخصوص در دنیایی که تهدیدات و خطرهای زیادی امت اسلام را هدف قرار داده است، و دیگری اهمیت و لزوم تهذیب و تزکیه نفس، تا مبادا نفسمان گرفتار اصطلاحات و مباحث فکری شود و خود را در حجاب اکبر زندانی کنیم و خدای ناکرده عمرمان را بگذرانیم و گمان کنیم در راه خدا گام برمیداریم و زمانی از خواب غفلت بیدار شویم که فرصت از دست رفته باشد.
ان شاء الله خداوند رهبر عظیمالشان ما، حضرت امام خمینی (س) را غریق رحمت فرماید و شرکت کنندگان عزیز را موفق گرداند تا بخشی از حق بزرگی را که آن حضرت بر گردن ما دارند، ادا کنیم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته