عرفانی که اجتماعی و سیاسی نباشد عرفان اسلامی نیست
حضرت امام خمینی (ره) شخصیت جامعی بود و ابعاد وجودی زیادی را در خود جمع کرده بود که یکی از مهمترین و اساسیترین آنها، وجهه عرفانی ایشان بود. امام خمینی (ره) عرفان نظری را در بالاترین سطح نزد اساتید بنام طی کرده و مهمتر اینکه با تلاش و مجاهدت، آن را در جان خود پیاده کرده بود. توجه به این مسئله از این رو با اهمیت است که برخی اشخاص و جریانات، که از یک سو با معارف عرفانی میانه خوبی ندارند و از سوی دیگر قادر نیستند عظمت شخصیت امام خمینی را مورد انکار و ابهام قرار دهند، این وجه از شخصیت وی را انکار کرده و ایشان را در جنبههای فقاهتی و اخلاقی و سیاسی محدود میکنند.
محدود کردن شخصیت امام خمینی و انکار برخی از ابعاد وجودی ایشان در واقع تحریف حقیقت است و نوعی ظلم به شخصیت ایشان محسوب میشود.
حجتالاسلام والمسلمین محمد باقر تحریری که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیتالله سعادت پرور (پهلوانی) و از اساتید سطوح عالی فلسفه و عرفان در حوزه علمیه است، حضرت امام خمینی(ره) را عارفی میداند که در بحرانیترین فعالیتهای دنیایی و سیاسی، بر مبنای معارف توحیدی و عرفانی عمل میکردند. وی معتقد است عرفانی مورد تأیید اسلام است که جامع بوده و با تمامی فعالیتهای اجتماعی سازگار است و عرفانی که دیدگاه اجتماعی و سیاسی ندارد، عرفان اسلامی نیست.
شخصیت امام خمینی (ره) را در جنبه عرفان نظری و عرفان عملی چگونه ارزیابی می کنید؟
اولاً باید عرض کنم که شخصیت بزرگ امام (ره) به گونهای است که اظهار نظر امثال بنده قطعاً باعث نقص ایشان میشود، منتها عمدتاً بررسی اینگونه مباحث از جهت آن آثاری است که از این شخصیت بزرگ در دسترس است؛ از جمله آثار نوشتاری، گفتاری و همچنین سیره عملی ایشان. سیره عملی ایشان، به نوعی نشان دهنده جایگاه عرفان عملی حضرت امام (ره) است و نشان دهنده این است که ایشان در چه عوالمی سیر میکردند. گرچه ما حقیقت آن عوالم را درک نمیکنیم، اما نموداری از آن را میفهمیم. همچنین آثار نوشتاری امام نشان دهنده دیدگاههای عرفان نظری ایشان است.
ثانیاً آن مقداری که از آثار نوشتاری حضرت امام (ره) استفاده میشود، ایشان در مسئله عرفان نظری از عرفان نظری رایج که از آثار عرفای مسلمان و دارای مقام بالای علمی باقی مانده است، پیروی میکردند و همان خط و مشی را به نوعی در تدریس و تدوین مطالب دنبال میکردند.
در زمینه عرفان اسلامی به صورت مصطلح آن، کتابهای گوناگونی نوشته شده که بعضی از آنها کتاب درسی به شمار میروند و به صورت درسی نوشته شده، بعضی از اینها هم کتاب درسی شده و از سابق در محیطهای قهراً کوچک تدریس میشده است؛ چون معارف عرفان نظری معارف بلندی است که هر سطحی از سطوح دانش و دانشمندان تحمل درک آن را ندارند. از این جهت فراگیری آن مختص به یک عده خاصی است که از جهت بحثهای عقلی باید آن اعتقادات اساسی دین را از طریق برهان دارا باشند، که همان مباحث علم کلام است و سپس از جهت درکهای عقلی در یک سطوح خاصی از مباحث قرار بگیرند، تا یک رشد عقلی پیدا کنند که برای این منظور معمولاً باید یک دوره فلسفه اسلامی را بخوانند.
موضوع عرفان نظری خدای متعال و اسماء و صفات و سپس مرتبه رجوع انسان به حق تعالی است. امام (ره) همین مسیر را نزد استاد بزرگشان حضرت آیتالله شاهآبادی طی کردند؛ این از جهت فراگیری ایشان نسبت به معارف عرفان نظری. در همین راستا ایشان بر دو کتاب از کتابهای درسی عرفان نظری به نامهای «فصوص الحکم» و «مصباح الانس» تعلیقاتی نوشتهاند. منتها آنچه از ایشان باقی است مباحثی از عرفان نظری است که خود این موارد آن شکل و سازمان خاص مباحث عرفان نظری رایج را ندارد، اما محتوایش همان مباحث است.
کتاب «مصباح الهدایه» ایشان قسمتی از مباحث عرفان نظری است که درباره مقام ولایت کبری و خلافت کبرای الهیه نوشتهاند، منتها با یک دیدگاه بسیار عمیق. یکی دیگر از کتابهای عرفانی حضرت امام (ره) که البته همان طور که عرض کردم آن نظام مباحث عرفان نظری را دارا نیست، اما مطالب در سطح معارف عرفان نظری است، کتاب «شرح دعای سحر» است که عمدتاً با دیدگاه عرفان نظری این دعا را شرح کردهاند. از کتابهای دیگر ایشان در مباحث عرفان نظری میتوان از کتاب «اسرار الصلاة» نام برد که مقداری از مباحث عرفان نظری را آورده است، سپس کتاب «آداب الصلاة» یک مقداری کمتر و در کتاب «چهل حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» مباحث عرفان نظری را آوردهاند، منتها در این دو کتاب اخیر غلبه با بحثهای اخلاقی و روایی است.
در ادامه باید توجه داشت وقتی بحث از عرفان یا عرفان نظری میشود، به سبب اینکه این مطالب در قالب اصطلاحات خاصی بحث میشود یا به سبب القائات برخی مبنی بر اینکه عرفان اسلامی ریشه در فلسفه یونان یا فلسفه اشراقیین یا رواقیین دارد یا عرفان اسلامی مخلوطی از اینهاست، ممکن است به غلط تلقی شود شخصی که در این وادی وارد میشود کاری با دین ندارد! علت این تلقی اشتباه این است که این مباحث، مباحث بسیار عمیقی است و قابل درک برای همگان نیست. برای اینکه این توهم پیش نیاید، حضرت امام (ره) در کتابهایشان مقداری به شرح آیات و روایات میپردازند و گاه و بیگاه تذکر میدهند این مباحث، مباحثی است که در متن دین وارد شده است، منتها متن دین دارای ابعاد مختلفی است؛ یعنی هم دارای ابعاد است و هم دارای اعماق. اساساً امام برخی از شبهاتی که نسبت به عرفان اسلامی وارد شده را با عملکرد و سیره خود و همچنین با گفتارشان دفع نمودهاند.
دین در همه شئون زندگی سایه گسترانده، که اساسش ایمان به خدای متعال و بعد عمل صالح در همه شئون زندگی است. شئون عبادی، خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. اما دین دارای عمق نیز هست؛ به این معنا که یک وقت انسان با یک ایمان و باور ساده به شئون دین از قبیل خدا، قیامت و انسان میپردازد؛ این ایمان در حد خود خوب است و مورد پذیرش دین است، منتها دیدگاهها، باورها و معرفت انسان نسبت به خدای متعال دارای حیطه وسیع و عمیقی است. آن دیدگاههای ظریف دین نسبت به خدای متعال و رابطه موجودات با خدای متعال و دیدگاه نسبت به رابطه انسان نسبت به خودش و مراحل کمال حقیقی انسان، نشان دهنده عمق بالای دین است. این عمق بالا را عرفان می گویند. منتها معرفت دو گونه است:
1. معرفت یا عرفان نظری: عمدتاً در بحثهای عرفان نظری با تحلیلهای ظریفی نسبت به خدای متعال، نحوه صدور موجودات از حق تعالی، رابطه موجودات با خدای متعال، مرتبه وجودی انسان و نسبت به کمال واقعی انسان برای شخص، معرفت حاصل میشود.
2. معرفت یا عرفان عملی: جایگاه عرفان عملی این است که انسان، با دیدگاههای اولیه صحیح ایمانیاش، تعبد خاصی نسبت به انجام دستورات شرع مقدس پیدا کند و این تعبد با اخلاص خاص و مراعات انگیزههای الهی همراه باشد. این حرکت تحولات روحی در شخص ایجاد میکند و رابطه قلبی شخص با خدای متعال قویتر میشود. این رابطههای قلبی دائماً لطیف میشوند تا به مرحله شهود قلبی عوالم غیبی برای شخص میرسد. قله عرفان عملی به این است که شخص به درک شهودی عوالم غیبی، اسماء و صفات حق تعالی و رابطه وجودی با حق تعالی برسد که از آن تعبیر میکنند به اینکه حقیقت توحید افعالی، سپس توحید اسماء و صفات و نیز توحید ذات را بیابد و از دانستن بالاتر رود و کمکم به مراحل بالاتری نائل شود. این را میگویند عرفان عملی.
با توجه به نکاتی که گفته شد، آیا ممکن است بفرمایید حضرت امام (ره) چه مراحلی از عرفان عملی را طی کردند؟
ما از سیره امام (ره) اینگونه کشف میکنیم که ایشان قطعاً در مسیر عرفان عملی هم بوده است، اما مقدار آن را نمیدانیم. به هر حال کسی نمیتواند بگوید که ایشان به چه درجهای از درجات عرفان عملی رفته و چگونه رفته؟ آن را هم نمیدانیم. چون کشف قلبی حقایق عالم (که از آن به کشف عوالم توحیدی برای انسان تعبیر میشود و محصول سیر عملی است که مجموعه عرفان عملی را به همین تعبیر میکنند) دو گونه است:
یکی با روش تربیتی که شخص با یک سبک و سیاق خاصی به صورت مرتب و نظاممند دستوراتی را عمل میکند؛ یعنی همراه با یک استاد راهرفته و به مقصد رسیده حرکت میکند و در نتیجه عوالم غیبی و توحیدی برای او ظاهر میشود. این همان روش تربیتی است که عمدتاً مرحوم علامه طباطبایی و اساتیدشان سردمداران آن بودند.
دوم به صورت جذبهای است که خدای متعال به شخص عنایتی میکند و یک مرتبه به اندازه ظرفیت وجودیاش پردههایی از آن حقایق غیبی را برای قلبش ظاهر میکند. منتها اینگونه افراد اول باید یک زمینهای داشته باشند؛ چون هر کسی مشمول این عنایت نمیشود و این نحوه هم خیلی نادر است. در بین عارفانی که به مجذوبین تعبیر میشوند، در زمان معاصر، آن شخصی که از حالات و گفتارش روشن است که اینگونه برای او جلوه کرده، مرحوم انصاری همدانی است.
اینکه حقایق توحیدی با کدام یک از این دو روش برای امام (ره) کشف شده، معلوم نیست.
حضرت امام علاوه بر بعد عرفانی یک سیاستمدار بزرگ نیز بودند. آیا ورود ایشان به عرصه سیاسی در چارچوب همان اندیشه عرفانی ایشان است؟ جمع بین عرفان و سیاست را در شخصیت ایشان چگونه ارزیابی میکنید؟
این نکته را باید دقت کنیم که این مباحث اگر درست روشن نشود خیلی بین مباحث خلط می شود. نباید به صرف ورود امام (ره) به صحنه سیاست بگوییم ایشان از مسایل توحیدی و عرفانی بهرهای نداشته است؛ چون از سبک و سیاق امام و توجهاتش به خدا، این را درک میکنیم که ایشان قطعاً به این عوالم رسیدهاند که در بحرانیترین فعالیتهای دنیایی، آن مقصد اصلی را فراموش نکردند. عرفان ایشان همان عرفان ائمه (ع) است و یک عرفان جامع است که با تمامی فعالیتهای دنیایی که مورد تأیید دین است، جمع میشود. اگر عرفانی باشد که اصلاً دیدگاه اجتماعی و سیاسی نداشته باشد عرفان اسلامی نیست. عرفان امام (ره) حقیقت عرفان اسلامی را نشان داد. منتها این را هم باید دقت داشته باشیم که عرفای سابق ما معمولاً زمینهای پیدا نمیکردند معارف دین را در عرصه اجتماع اظهار کنند.
امام (ره) فقط عارف نبود، بلکه یک شخصیت جامعی بود که هر بُعدش یک وظیفهای را بر عهده ایشان گذاشته بود. ایشان در برههای سیر فلسفه را طی کرد، در برههای همزمان با تحصیل عرفان نظری، فقه را هم تحصیل کرد. به همین دلیل توانست این شخصیت را بسازد که دست به تشکیل حکومت بزند. اساساً عرفان اسلامی دنبال رساندن انسانها به ولایت الهی است و یکی از مشخصات ولایت الهی پیاده شدن دین او است. عارف واقعی باید مشتاق پیاده شدن دین الهی در تمامی ابعادش باشد. این طور نیست که دین از عرفان و سیاست و مسائل خانوادگی جدا باشد. دین مجموعه این مسائل است که توجه ما را به خدا ایجاد میکند.
پس در مرحله اول، از عارفان حقیقی پیاده کردن کامل دین خواسته شده است. عارفان حقیقی خود انبیا و اهل بیت (ع) هستند. امام این حقیقت را به اندازه خودش نشان داد که جایگاه رسالت، امامت و امام معصوم چیست و با داشتن مقام قربش موظف است دین را در حد لازم پیاده کند، منتها ائمه ما موانع زیادی سر راهشان بود. امیرالمؤمنین علی (ع) در یک برههای فرصت پیدا کرد تا دین الهی را پیاده کند؛ آن فرمان نورانی اش به مالک اشتر نشان میدهد که با چه دیدگاهی میخواست دین را پیاده کند، در ابتدا مینویسد «مِن عبدالله امیرالمومنین» (از طرف بنده خدا امیر مؤمنان) همین چند کلمه هدف را بیان میکند.
در کلمات انبیا آمده «اعبدوا الله». این عبودیت اظهار خضوع در برابر یک حقیقت در تمام شئون زندگی است و آن هم با اطاعت از دستورات حق حاصل می شود. در مرحله اول این کار انبیا بوده و علی (ع) در حدی که جامعه ظرفیت و کشش داشت، تشکیل حکومت داد تا دین الهی را پیاده کند. امام (ره) این رسالت را عهده دار شد و عرفان امام (ره) همین بود.
نقش عرفان امام (ره) را در ایجاد انقلاب و در هدایت مردم قبل و بعد از انقلاب و همچنین در اداره کشور، چگونه ارزیابی می کنید؟
همان طور که عرض کردم کسی که میخواهد دنبال پیاده کردن دین باشد باید یک تعبد و دلسوزی خاصی به دین داشته باشد که دین را بر جان و شئون ظاهری خودش ترجیح بدهد و هیچ ترسی نداشته باشد. این حالت جز با آن معرفت خاص برای شخص پیدا نمیشود. به هر حال باید مزه دین را چشیده باشد تا بفهمد دین، انسان را در چه جایگاه رفیعی قرار میدهد. آن وقت است که میتواند برای انسانها دلسوزی داشته باشد. از همین جاست که میبینیم امام (ره) نه تنها برای مملکت خودمان، بلکه برای همه انسانها دلسوزی دارد.
این عملکرد برخاسته از معرفتی است که بر اساس محتوای دین به دست آمده است. قرآن نبی اکرم (ص) را اینگونه معرفی میکند: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسولٌ مِنْ أَنْفسِکمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکمْ بِالْمؤْمِنینَ رَؤفٌ رَحیم» (یعنی پیامبری به سوی شما آمده که از خودتان است و سختیهایی که میبینید برای او سنگین است و به هدایت شما حریص است و با مؤمنین مهربان و دلرحم است.) این محتوای دین است، یعنی نجات همه انسانها از منجلاب بدبختی و نشان دادن جایگاه انسان به خودش که خلیفة الله است. همه اینها را عرفان اسلامی بیان میکند. شخص باید در مرحله اول تعهد و تعبد بالا نسبت به حقانیت دین داشته باشد، سپس باور به امکان پیاده شدن دین داشته باشد تا بتواند حرکت کند و حضرت امام (ره) همه اینها را داشتند.
چه رابطهای میان ولایت عرفانی و ولایت فقهی برقرار است؟
ولایت عرفانی این است که شخص از جهت سیر معنوی به درجهای از شهود عوالم غیبی برسد که ابتدا بیابد خدای متعال در افعال و آثار موجودات ولایت دارد که همان کشف قلبی توحید افعالی است، بعد بیابد که خدای متعال زمامدار و سرپرست همه کمالات و اوصاف کمالی است که همان کشف توحید اسماء و صفات است و در نهایت بیابد که جز یک حقیقت بینهایت در عالم نیست که همه موجودات نمود او هستند.
اگر این حقایق برای شخص کشف قلبی بشود در این صورت است که او به مقام ولایت رسیده است. منتها ولایت عرفانی یک اصطلاح دیگر هم دارد و آن این است که در حد ظرفیت شخص، به او اذن تصرف در عالم داده شود. البته این مرتبه، در مسایل عرفانی متفرع بر مرتبه اول است و یک وادی است که به نوعی بر قوت نفس تکیه می کند و اگر کسانی از غیر مسیر تعبد به دین هم نفس را تقویت کنند، خدای متعال آنها را بیبهره نمیگذارد و تا حدی در امور غیبی و تصرفات در اشیا راه پیدا میکنند و به برخی تصرفات و کارهای خارقالعاده می رسند؛ اما این کسانی که از طریق غیر دینی میروند، همین مسایل برای آنها مانع رسیدن به سعادت حقیقی میشود. آن کسی که از طریق تعبد به دین حق این کرامات را دارا شود، اینها برایش مانع نیست، بلکه کرامات حقه است.
اما ولایت فقه یا ولایت فقیه یک ولایت اعتباری است. شرع مقدس به شخص فقیه جامعالشرایط که آگاه به معارف دین باشد و تابع هوای نفس نباشد یک نحوه ولایتی داده تا تشکیل حکومت بدهد و امورات دیگران را رتق و فتق کند، که از آن به «ولایت فقیه» تعبیر شده است. ولایت فقیه در حیطه ولایت تشریعی است و ولایت عرفانی در واقع ولایت تکوینی است.
پس حضرت امام (ره) چگونه ولایت عرفانی و ولایت فقهی را با هم جمع کردند؟
حیطه ولایت فقهی، دستورات شرع است که ملاحظه میکند شرع مقدس به این فقیه چقدر اختیارات داده است. حضرت امام (ره) بین این دو تفکیک قائل شدند؛ به این معنا که سمت اداره جامعه که یک جنبه اعتباری دارد، اول به عهده پیامبر (ص) و امام (ع) است، سپس از ناحیه خدا به شخص داده میشود. پس در واقع ولایت تشریعی مقامی الهی است که در حیطه اداره جامعه به شخص اعطا میشود. البته ائمه مقام دیگری هم دارند، یعنی مقام هدایت و راهنمایی که به آن مرجعیت علمی گفته می شود. یک مرجعیت علمی دارند و یک مرجعیت سیاسی که به جنبه مرجعیت سیاسی آنها ولایت تشریعی گفته می شود.
حضرت امام (ره) میفرماید فقیه همان مرجعیت سیاسی را که رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) داشتند بعد از مرجعیت علمی و فقهی، داراست. فقیه هم مرجعیت تشریعی و هم مرجعیت سیاسی دارد. البته اگر شخصی مقام ولایت عرفانی را هم دارا باشد خیلی بهتر است، ولی شرط ولایت فقیه و ولایت تشریعی، رسیدن به ولایت عرفانی نیست.