ارتش با تمام توان ایستاد
سرهنگ بازنشسته «محمدعلی شریف النسب» از اعضای هستههای مقاومت ارتش پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است. او پیش از آغاز جنگ تحمیلی به خوزستان رفت و در شکلگیری ستاد جنگهای نامنظم و مقاومت 34 روزه خرمشهر نقشآفرین شد. سرهنگ شریفالنسب به دستور آیتالله خامنهای نماینده وقت امام در شورای عالی دفاع و برای دفاع از خرمشهر به آن شهر رفت و پس از آشنایی با حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن شریف قنوتی (شیخ شریف) به فرماندهی و سازماندهی نیروهای مردمی خرمشهر پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید یادداشت او است.
جمعی از ارتشیها پیش از انقلاب اسلامی با ایجاد هستههای مقاومت در کنار امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی مردم ایران قرار گرفتند. در روزهایی هم که انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود و تمامی اقشار مردم به خیابانها آمده بودند، ارتشیان به مردم و انقلاب پیوستند. پس از پیروزی انقلاب و با آغاز ناآرامیها و درگیریها در کردستان، گنبد، بلوچستان، خوزستان و... نیز ارتشیها به مقابله با ضدانقلاب و دفاع از ایران اسلامی پرداختند. ارتش در سال نخست جنگ نیز با تمام توان در مقابل دشمن ایستاد و از کشور دفاع کرد. اگرچه این روزها نقش ارتش در دفاع از انقلاب اسلامی و سرزمین ایران به فراموشی سپرده شده است، اما این ارتش بود که در مقابل ضدانقلاب و دشمن بعثی ایستاد و از کیان ایران اسلامی دفاع کرد. اگر مقاومتهای جانانه ارتش در سال نخست جنگ نبود، شاید عراق به اهداف خود دست پیدا میکرد و انقلاب اسلامی مردم ایران که برای به ثمر نشستن آن خونهای بسیاری بر زمین ریخته شده است، با تهدید جدی و سقوط روبرو میشد.
در یادداشت زیر به تفصیل به نقش ارتش در سال نخست جنگ پرداختهام و در خصوص نقش این سازمان انقلابی و نظامی در دفاع از انقلاب و مقابله با غائلهها و ناآرامیها اشاراتی داشتهام.
** ارتشیان مانع اجرای کودتا شدند
ژنرال هایزرِ آمریکایی با هدف حفظ رژیم شاهنشاهی و کودتا به ایران آمد، اما فرماندهان ارتش با او همراهی نکردند. دلیل مخالفت فرماندهان ارتش، عدم تبعیت افسران جوان از آنان بود. هایزر در جلسات مختلف از فرماندهان میخواست تا کودتا کنند، اما آنان میگفتند نظامیان جوان از ما تبعیت نمیکنند و به سربازان هم اعتماد نداریم.
ارتشیان با انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) همراه شده بودند. من به همراه اقاربپرست و سرهنگ فروزان شبها به خیابان ستارخانِ تهران میرفتیم و به مردم آموزش نظامی میدادیم. آن روزها ارتشیها و مردم به یکدیگر نزدیک شده بودند. مردم به ما محبت بسیاری داشتند و به ما گُل هدیه میدادند. این اتفاق در هیچ انقلابی در تاریخ جهان قابل مشاهده نیست و تنها مختص انقلاب اسلامی مردم ایران است. ارتشیها نیز در کنار مردم و مدافع آنان بودند. سرهنگ فروزان در منزلش غذا میپخت و از انقلابیون پذیرایی میکرد.
در چنین شرایطی که مردم و نظامیان در کنار یکدیگر و همدل بودند، برخی گروههای سیاسی همچون سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق و تودهایها از دیوار پادگانها بالا رفتند و تجهیزات ارتش را به غارت بردند. بعد هم فریاد انحلال ارتش سر دادند و گفتند: «ارتش ضدخلقی نابود باید گردد!». از امام خمینی (ره) خواستیم تا مانع از انحلال ارتش شود و ایشان با درایت و تیزبینی خاصی که داشتند، بارها و بارها بر حفظ ارتش تاکید فرمودند.
** ارتش در برابر ضدانقلاب ایستاد
تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب، اولین توطئه و غائله دشمنان آغاز شد. گروهکهای ضدانقلاب با حمله به پادگان ارتش در مهاباد، علیه مردم و نظامیان آتش گشودند. ما افسران انقلابیِ هستههای مقاومت ارتش از سوی شورای عالی انقلاب به ریاست ستاد مشترک ارتش معرفی شدیم تا با غائلههای ضدانقلاب مقابله کنیم.
به دفتر سرلشکر قرنی رئیس ستاد ارتش رفتیم. تلفنها مدام زنگ میخوردند. قرنی چند کلمهای صحبت میکرد و گوشی را میگذاشت. یه یکباره با نگرانی گفت: «خانمی از سنندج تماس گرفت و خبر داد که پادگان سنندج در محاصره است. اگر تا دو ساعت دیگر فرمانده تعیین نشود، کردستان از دست خواهد رفت.»
خودم را به تیمسار قرنی رساندم. خودم را معرفی کردم و گفتم: «تا چند دقیقه دیگر فرمانده لشکر سنندج را خدمت شما معرفی خواهیم کرد.» موضوع را به اطلاع دوستانم که در ستاد مستقر بودند، رساندم و قرار شد سرگرد «محمدمهدی کتیبه» که آن روزها سنندج بود، به عنوان فرمانده لشکر معرفی شود. حکم انتصاب را نوشتیم و سرلشکر قرنی امضا کرد. تیمسار قرنی پرسید: «چگونه ابلاغ میکنید؟» گفتم: «از طریق رادیو اعلام میکنیم.» کتیبه خبر را شنید و با تیمسار قرنی تماس گرفت و گفت: «قول میدهم یک تفنگ و یک فشنگ از پادگان سنندج خارج نشود.»
سرلشکر قرنی با قدرت در مقابل گروهکهای ضدانقلاب ایستاد و به آنان هشدار داد که اگر از پادگانها دور نشوند، به شدت برخورد خواهد کرد. دولت موقت تلاش داشت با اعزام هیات حُسن نیات و با مذاکره و اعطای امتیازاتی به ضدانقلاب، مساله را به نوعی حل و فصل کند، اما قرنی معتقد بود گروهکهایی که اسلحه به دست گرفتهاند و میخواهند انقلاب را در هم بشکنند، مذاکره نمیفهمند. از این رو قاطعیت به خرج داد و در برابر ضدانقلاب ایستاد. البته در نهایت و با فشار دولت موقت، مجبور به استعفا شد، اما کردستان با سیاست دولت موقت همچنان در اشغال ضدانقلاب بود.
در شهریور سال 58، سه گردان پیادهِ مجهز ارتش توانستند وارد مهاباد شوند و پادگان این شهر را از اشغال گروهکهای ضدانقلاب خارج کنند. سربازان اشک میریختند و بر زمین پادگان بوسه میزدند. مردم وطندوست مهاباد نیز از ارتشیان استقبال کردند.
پس از آن لشکر 64 ارومیه به فرماندهی تیمسار ظهیرنژاد توانست جاده استراتژیک و تجاری بازرگان را از تسلط ضدانقلاب خارج سازد و با پاکسازی اطراف آن جاده، منطقه را به طور نسبی امن کند. بنابراین ارتش نقش مهمی در مقابله با غائلهها و برقراری امنیت در کردستان و... داشت.
** صدام در دستیابی به اهدافش ناکام ماند
تیمسار ظهیرنژاد فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش چند ماه پیش از آغاز جنگ به ساماندهی یگانهای این نیرو پرداخت و آنان را آماده مقابله با اقدامات مرزی ارتش عراق کرد، اما هر بار با مداخلات همان گروههای سیاسی که به دنبال انحلال ارتش بودند، روبرو میشد. ظهیرنژاد حتی به پیشنهاد رجایی نخستوزیر وقت به مجلس شورای اسلامی رفت و خطر بزرگ جنگ را به مسئولان کشور گوشزد کرد. او وقتی که خواست لشکرهای 77 خراسان، 16 قزوین و 21 حمزه را به جنوب اعزام کند، همان گروههای سیاسی عنوان کردند که ارتش و ظهیرنژاد به دنبال کودتا هستند. تمام تلاش آنان این بود تا ارتش را نزد امام خمینی (ره) و مردم بیاعتبار کنند که البته به هدف خود دست پیدا نکردند.
روزی که جنگ آغاز شد و جنگندههای عراقی به فرودگاههای کشور حمله کردند و مرزهای زمینی ایران مورد هجوم یگانهای زرهی، مکانیزه و پیاده ارتش عراق قرار گرفت، شهید موسی نامجوی فرمانده دانشکده افسری ارتش خطاب به دانشجویان آن دانشکده گفت: «جنگ آغاز شده است. من آماده رفتن به خوزستان هستم. شما دانشجویان نیز آماده شوید. فردا عازم خواهیم شد.» فردای آن روز 400 نفر دانشجو همراه با سرهنگ نامجوی و سرهنگ حسنیسعدی به اهواز رفتند و در خطوط مقدم نبرد با دشمن حضور پیدا کردند.
حضور دانشجویان به دیگر نیروهای ارتش نیز قوت قلب داد. صدام که تصور میکرد بر اثر کودتای نافرجام نقاب، لشکر 92 زرهی و نیروهای ارتش آسیب دیدهاند و با مقاومت آنچنانی روبرو نخواهد شد، در روز ششم جنگ درخواست آتشبس داد، اما این درخواست مورد پذیرش نظام جمهوری اسلامی ایران قرار نگرفت؛ چراکه عراقیها همچنان در خاک ایران حضور داشتند.
بنده یک هفته پس از آغاز جنگ تحمیلی با دکتر چمران وزیر وقت دفاع و سرهنگ کتیبه رئیس اداره دوم ارتش برای تشکیل ستاد جنگهای نامنظم و سازماندهی و مسلح کردن عشایر همراه شدم. خوزستان روزهای سختی را میگذراند و وضعیت آشفتهای داشت. فرمانده لشکر 92 زرهی به اتهام مشارکت در کودتای نقاب در زندان بود، اما نیروهای آن لشکر در سرتاسر مرز خوزستان مشغول دفاع از کشور بودند و دشمن بعثی را تا حدودی زمینگیر کرده بودند.
حملات نیروی هوایی ارتش که مهمترین آن عملیات 140 فروندی بود، حضور موثر تیمهای شکارِ تانک هوانیروز و کلاهسبزها، مقاومت جانانه نیروهای لشکر 92 زرهی در خوزستان و دفاع گردان تکاوران نیروی دریایی و دانشجویان دانشکده افسری استراتژی صدام را شکست داد و رژیم بعث عراق را از دستیابی به اهدافش باز داشت.
نقش خلبان شهید «منصور وطنپور» را نیز نباید از یاد برد که در روزهای نخست جنگ با انهدام ستونهای زرهی دشمن، از سقوط اهواز جلوگیری کرد. او فرمانده تیمهای شکار تانکِ هوانیروز ارتش بود. بالگرد وی در روز نهم مهر ماه سال 59 در نزدیکی اهواز دچار سانحه شد و سقوط کرد و به شهادت رسید.
بدون شک فرماندهان ارتش نقش مهمی در متوقفسازی ماشین جنگی دشمن داشتند. تیمسار فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش و تیمسار ظهیرنژاد فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در مدیریت بحران و دانش نظامی سرآمد بودند. آنان هنر و فنون جنگ را به خوبی میشناختند. در یکی از جلسات، بنیصدر میگوید: «به نظر من...» ظهیرنژاد اجازه نمیدهد که بنیصدر حرفش را ادامه بدهد و میگوید: «آقای رئیسجمهور! جنابعالی در کدام مدرسه نظامی تحصیل کردهاید که به خودتان اجازه میدهید اظهارنظر تخصصی بکنید؟» بنیصدر به شدت عصبانی میشود و عنوان میکند: «اگر فرد دیگری را داشتم که جایگزین تو کنم، همین الان برکنارت میکردم» و سپس جلسه را ترک میکند.
در روزهای پایانی مهر ماه سال 59 با تدبیر سرهنگ نامجوی، ستاد جنگی در منطقه اروند و ماهشهر تشکیل شد. سرهنگ حسنیسعدی، سرهنگ شکرریز، سرهنگ شاهین راد، سرگرد کهتری و سروان اقاربپرست از فرماندهان آن ستاد و یگانهای تحت امرش بودند. وظیفه آن ستاد ایجاد هماهنگی و هدایت نیروهای ارتشی، سپاهی و مردمی آن منطقه برای مقابله با پیشروی دشمن بعثی بود. نظامیان و نیروهای مردمی توانستند با هدایت آن ستاد مانع از سقوط آبادان بشوند.
در روز دوم آبان 59 همزمان با خروج رزمندگان ایرانی از شهر خرمشهر، یک گردان پیاده از لشکر 21 حمزه به فرماندهی سرگرد شاهین راد مامور به اجرای عملیات در جاده آبادان – ماهشهر برای جلوگیری از اشغال آبادان شد. شاهین راد میگوید: «وقتی حکم ماموریت به من ابلاغ شد، از فرماندهان پرسیدم: من را با یک گردان به جنگ با یک لشکر قدرتمند میفرستید؟ فرماندهان گفتند: ناچاریم؛ همچون حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که تمامی هستی خود را برای بقای اسلام فدا کرد، با این نیروی کم و اندکی که در اختیار داریم باید به قلب دشمن بزنیم و به آنان بفهمانیم که مقاومت زنده است و از سقوط آبادان جلوگیری کنیم.» فداکاری آن گردان موجب شد تا ارتش عراق مسافتی را که طی چند ساعت میتوانست بپیماید و به بهمنشیر برسد، ظرف مدت 19 روز و با احتیاط کامل سپری کند.
آن روزی هم که محاصره آبادان کامل شد و دشمن در آستانه اشغال آن شهر بود، سرگرد کهتری از فرماندهان لشکر 77 خراسان به همراه نیروهایش و با کمک نیروهای مردمی و سپاهی، در یک نبرد مهم و سهمگین، دشمن را به پشت رودخانه بهمنشیر راندند. دشمن پس از این حمله در اطراف آبادان خط پدافندی تشکیل داد و پیرامون خود دژی از مین و استحکامات به وجود آورد. بنابراین آبادان از اشغال در امان ماند، اما به مدت 11 ماه در محاصره دشمن بعثی باقی ماند تا اینکه در عملیات ثامن الائمه از محاصره خارج شد.
عملیات ثامن الائمه که در روزهای نخست سال دوم جنگ اجرا و منجر به شکست محاصره آبادان شد را میتوان برآیند نقشآفرینیهای ارتش در سال نخست جنگ دانست. این عملیات که توسط ارتش و سپاه اجرا شد و نیروهای مردمی نیز در آن نقش مهم و موثری داشتند، باور عراقیها مبنی بر اینکه در سنگرهای بتنی و استحکاماتی که به وجود آوردهاند، ایمن خواهند بود را فرو ریخت.
در آن عملیات حدود یک هزار و 800 عراقی به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. سخنرانی پرشور سرهنگ سید شهابالدین جوادی فرمانده لشکر 77 خراسان برای اسرای عراقی و رژه آنان در مقابل وزیر دفاع، رئیس ستاد و فرمانده نیروی زمینی ارتش، اقتدار نیروهای نظامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران را به همه نشان داد.