تنباکویی که تخت سلطنت را سوزاند
برای تحلیل نهضت تنباکو باید نگاهی به اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دوران ناصرالدین شاه قاجار داشته باشیم و ببینیم استعمار انگلیس و بعضاً روسیه تزاری چه طمعی به کشور ما داشتند و چه اقداماتی انجام میدادند. غربیها از اواخر دوره صفویه با تأسیس مراکز اسلامشناسی و شرقشناسی بخصوص ایرانشناسی، ترکشناسی، هندشناسی و غیره به دنبال سلطه بر این منطقه و بر جهان اسلام بودهاند و بهتدریج در کشور ما هم نفوذ و سلطه پیدا کردند.
در کنار این، باید به دیکتاتوری، خودمحوری و حاکمیت استبدادی درباریان اشاره کنیم که از یک طرف پیوند با استعمار داشتند و از طرف دیگر اسراف و عیش و نوش و مخارج سنگین آنان است که بعضاً منجر به دریافت قرضهای بدون پشتوانه از غربیها هم میشد.
نکته سوم فقر اقتصادی و نیز فقر فرهنگی و اجتماعی در کشور بود که روزبهروز واردات و وابستگی ما به غرب را افزایش میداد؛ خصوصاً غرب برای ایجاد بازار مصرف، کالاهای خود را تبلیغ و ترویج میکرد. چهارم فرقهها و جریانهای استعماری است که در کشور اغتشاش و انحراف ایجاد میکردند از قبیل فراماسونری، بابیت، بهائیت، اسماعیلیه و فرقههای انحرافی که قارچگونه سربرآورده بودند مانند شیخیه و دراویش و نیز در درون جامعه ما هم جریان اخباری و تحجرگرایی وجود داشت که به تشتت و مشکلات جامعه دامن میزدند. پنجم جریان روشنفکری غربگرا بود که بخشی مستقیم وابسته به غرب و استعمار بودند و بخشی غیرمستقیم و از سر شیفتگی و شیدایی نسبت به غرب، استعمار را تبلیغ و ترویج میکردند و استعمار هم از طریق همین جریانات اقدامات رسانهای و تبلیغاتی نظیر مطبوعات، مدارس و بیمارستانهای خارجی و ورود میسیونرها اهداف خود را دنبال و پشتیبانی تبلیغاتی و فرهنگی میکرد.
ششم وجود جریانات اسلامی است که از یک طرف در تقابل با جریانات غربگرا و استعمارگران قرار داشت و از طرف دیگر در تقابل با استبداد و شیوه حکومتداری شاه بود. این تقابل از زمان فتحعلی شاه آغاز میشود و منجر به محدودیتهای زیادی برای علما در دوره ناصرالدین شاه میشود مانند تبعید علمای بزرگ و مراجع تقلید از پایتخت به شهرهای دیگر یا بالعکس و یا از ایران به عتبات عالیات و خودکامگی حکام ولایات در برخورد با علما و ممانعت از فعالیت آنها؛ به گونهای که کوچکترین فعالیت علما بر ضد جریانات استعماری و بهائیت و بابیت و غیره و یا اعتراض به ظلم و ستم حاکمان با برخورد حکومت مواجه میشد.
در این میان، دو جریان اسلامی و روشنفکری غربگرا نقش اصلی را در کشور ایفا میکردند و از همان ابتدا نیز در تقابل با یکدیگر بودند؛ زیرا روشنفکری غربگرا ریشه در دینستیزی و سکولاریسم و اومانیسم و ماتریالیسم برخاسته از رنسانس اروپایی داشت و روشنفکران آن دوره را تحت تأثیر قرار داده بود تا صراحتاً با دین به مبارزه برخیزند؛ مانند آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و خصوصاً چهره برجسته آن دوره که هم از روشنفکران مطرح بود و هم فراماسون بود و مروج اندیشههای غربی بود و هم عامل مستقیم ارتباطات استعماری در داخل بود یعنی میرزا ملکم خان.
در مقابل این جریان، علما و اسلامگرایان بودند که نقش برجسته و مهمی ایفا کردند. در این دوره مبانی فکری و اعتقادی دینی در جامعه ریشه عمیق داشت، اما استعمار و استبداد داخلی مانع از رشد و بالندگی و حضور اجتماعی آن میشدند. گواه این سخن حوزههای علمیه بسیار قوی و پویا در اصفهان و تهران و نیز حوزه علمیه نجف و سامرا است که علما و فلاسفه بزرگی را تربیت کرده بودند و در جامعه به ترویج و تبیین اندیشه اسلامی میپرداختند؛ نظیر میرزا ابوالحسن جلوه، شیخ انصاری، میرزای شیرازی، ملاحسینقلی همدانی، میرزا جهانگیرخان قشقایی، سید احمد کربلایی و بسیاری دیگر که فقط در مکتب درسی میرزای شیرازی طبق نقل مرحوم آقابزرگ تهرانی در کتاب زندگی میرزای شیرازی، 366 فقیه و مفسر و محدث بزرگ و نامدار کسب علم میکردند، مانند سید جمالالدین اسدآبادی، آیتالله مدرس، آیتالله کاشانی، آخوند خراسانی، میرزای نایینی، آیتالله خوانساری، شیخ فضلالله نوری و غیره. اما مثلاً در اصفهان با اینکه حوزه علمیه بسیار قوی و محکمی بود، شخصیت دیکاتوری مانند ظلالسلطان اجازه فعالیت به علما نمیداد و آنان را به تهران و شهرهای دیگر تبعید میکرد. یا در تهران افرادی مانند ملاعلی کنی، میرزا ابوالحسن آشتیانی و شیخ فضلالله نوری هستند که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام به اینها اشاره کرده است، استاد منوچهر صدوقی سها در کتاب حکمای بعد از ملاصدرا بسیاری از متفکران و حکمای این دوره را برشمرده و استاد محمد حسن رجبی در کتاب مکتوبات و بیانات سیاسی اجتماعی علمای شیعه در دوره قاجار که 9 جلد از این مجموعه 14 جلدی تاکنون به چاپ رسیده به طور مفصل به نقش و فعالیت شمار زیادی از علمای آن دوران پرداخته است.
در واقع علمای آن دوران رسماً به استبداد حکومت اعتراض میکردند و در روند امور سیاسی کشور مشارکت داشتند...
بله. علما با نامهنگاری و نصیحت یا اعتراض، مشکلات را بیان میکردند و به گوش حاکمان میرساندند. در زمان فتحعلی شاه، میرزای قمی به او نامه نوشته و نصیحتنامه برای او دارد. یا آیتالله برغانی که در مقابل ظلم و ستم فتحعلی شاه اعتراض میکند و به عتبات تبعید میشود و پس از پایان تبعید و بازگشت به تهران مجدداً به قزوین تبعید میشود. یا شیخ محمدعلی کرمانشاهی نواده وحید بهبهانی سفری به هند دارد و در آنجا جنایات انگلیسیها را مشاهده میکند و نامهای به علمای ایران مینویسد و راجه به اقدامات انگلیس برضد اسلام و شرق هشدار میدهد. یا آیتالله شفتی یا آیتالله سید عبدالحسین لاری که مبارزه با ابلیس انگلیس را بر مردان و زنان و حتی کودکان واجب اعلام میکند و ...
ما ابتدا باید نقش استعمار انگلیس را که به صورت مستقیم و غیر مستقیم از طریق کنسولگریها و سفارتخانهها و گروههای تبشیری و جریانها و گروههای فکری و اجتماعی که از زمان فتحعلی شاه شروع شد و هدف آن تغییر در فرهنگ و هویت ملی و تغییر اندیشه و عمل مردم و استیلا بر منابع مادی و معنوی این سرزمین بود بشناسیم تا بتوانیم فعالیت علما را تحلیل کنیم. در زمان ناصرالدین شاه اولین سیاستمداری که متوجه نفوذ استعمار شد و واکنش جدی به این مسئله نشان داد، پس از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر بود که در عمر سیاسی کوتاه خود با جواسیس و دستنشاندههای انگلیس درافتاد و دست نفوذیها را کوتاه کرد و با جریانات فکری انحرافی مثل بابیگری که شبکه اجتماعی و فکری و سیاسی انگلیسیها در کشور بود برخورد کرد و باعث شد مورد غضب انگلیسیها قرار گیرد و سرانجام با توطئه انگلیس به شهادت برسد.
از آن زمان به بعد شاهد انواع قراردادهای استعماری هستیم که ابتدا با قرارداد لاتاری شروع شد و مورد انتقاد شدید ملاعلی کنی قرار گرفت و ایشان قرارداد را به هم زد و با تشکیلات فراماسونری نیز که شبکه سیاسی اجتماعی علنی انگلیسیها در ایران بود برخورد کرد. سپس قرارداد رژی یا تنباکو پیش آمد که ایران را رسماً مستعمره کامل انگلیس میکرد. در این هنگام شیخ فضلالله نوری که بعد از مرحوم میرزا محمدحسن آشتیانی مجتهد دوم تهران بود بیانیهای صادر کرد و گفت وقتی انگلیس در هند با یک ساختمان تحت عنوان کمپانی هند شرقی تمام منابع هند را غارت و هند را مستعمره خود کرده، در ایران هم میتواند چنین کند و همه باید مراقب این خطر باشند.
در ادامه قراردادهای استعماری دیگر شکل گرفت و فضاحتبارترین آنها قرارداد 1919 بود که با مقاومت شهید مدرس و شیخ محمد خیابانی و تعدادی دیگر از علما به شکست انجامید و سپس ایستادگی مدرس در برابر رضاخان و در ادامه مبارزات آیتالله کاشانی و سپس امام خمینی (ره)، نشاندهنده یک روند مبارزه و اعتراض عالمان دینی به استعمار انگلیس و سپس آمریکاست.
قبل از امتیاز تنباکو یا همزمان با آن برخی امتیازات دیگری هم به انگلیس و هم به روسیه داده شده مانند قرارداد تالبوت یا امتیاز بانک شاهنشاهی و غیره که مورد اعتراض علما هم واقع میشد، اما هیچکدام به یک جنبش و نهضت عمومی نینجامید که عامه مردم را به صحنه بیاورد. دلیل آن چه بود؟
دو دلیل دارد. یکی خود قرارداد و عملکرد استعمار انگلیس است که با این قرارداد عملاً شریان اقتصادی کشور را به دست میگرفت و ایران را مستعمره رسمی انگلیس میکرد. یعنی تولیدکنندگان و تجار و بازار همه باید در خدمت انگلیس و تابع سیاستهای آن کشور قرار میگرفتند و دولت هم همه امکانات را در اختیار انگلیسیها قرار میداد. قرار بود حدود 50 هزار انگلیسی از مستعمره هند و از خود انگلستان به ایران بیایند و در راستای منافع انگلیس فعالیت سیاسی و اقتصادی کنند. این عدد خیلی زیاد است! در زمان محمدرضا شاه که امام خمینی (ره) به حضور مستشاری آمریکا اعتراض کردند ما حدود 60 هزار آمریکایی در ایران داشتیم. این دو را در نسبت با جمعیت و منابع و میزان توسعهیافتگی کشور، مقایسه کنید تا بزرگی عدد را دریابید. وقتی این مقدار عمال و جاسوسان انگلیسی در کشور پراکنده شوند و اختیار تام هم داشته باشند و کسی هم اجازه تعرض و اعتراض به آنان را نداشته باشد و دولت هم موظف به سرویسدهی و خدماترسانی به آنها باشد، کشور عملاً در اختیار انگلیسیها قرار میگیرد.
یعنی ماهیت قرارداد به قدری استعماری بوده که واکنش شدیدی را به دنبال داشته است...
بله. در اسناد و مکاتبات و نامهنگاریها همین مسئله منعکس شده است. این قرارداد باعث سلطه کفار و اجنبی بر مسلمانان میشد که طبق فقه و اعتقادات اسلامی ممنوع و حرام است و درنتیجه علما واکنش نشان دادند. سلطه پیدا نکردن کفار و یهود و نصارا بر جامعه اسلامی بسیار مهم است که یک نمونه آن را عرض میکنم تا اهمیت مسئله روشن شود. زمانی که انگلیسیها در عراق حاکم انگلیسی قرار دادند آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی حکم جهاد داد و انگلیسیها را کفار حربی و دشمن اسلام معرفی کرد. بلافاصله همه علما و حتی مراجع تقلید لباس رزم پوشیدند و به میدان جنگ رفتند!
نکته دوم جایگاه و شخصیت میرزای شیرازی در مسئله جنبش تنباکو است. ایشان مرجعیت مطلق بر جامعه اسلامی داشت و بعد از شیخ انصاری تمامی علما و حتی مراجع به ایشان ارجاع میدادند و حکم ایشان را غالب و برتر از همه مراجع میدانستند. شاگردان ایشان به لحاظ کمی و کیفی که تعدادی را مورد اشاره قرار دادم و هرکدام وزانت و عظمت خاص خود را داشتند و برخی مرجع تقلید شدند، حوزه درسی و معنوی ایشان در سامرا، نفوذ کلام و اعتبار شخصیت ایشان و بصیرت و دوراندیشی ایشان نسبت به مسائل جامعه و استعمار و استبداد جایگاه خاص و ممتازی را در جوامع شیعی به ایشان داده بود. وقتی ایشان نهضت را شروع کردند تمامی علما و مراجع در سراسر ایران اطاعت محض و کامل از ایشان کردند. در فقه شیعه اگر فقیهی حکم شرعی صادر کند همه مردم و علما حتی سایر مجتهدین و مراجع تقلید موظف به عمل به آن حکم هستند و این اتفاق درباره حکم تحریم تنباکو افتاد. بنابراین جایگاه ویژه میرزای شیرازی را در این نهضت باید مورد توجه قرار داد.
در تهران میرزا حسن مجتهد آشتیانی نماینده تامالاختیار ایشان بود و وقتی ایشان وارد صحنه شد و فتوای میرزای شیرازی را مطرح کرد سراسر ایران به آقای آشتیانی ارجاع دادند و اعلام آمادگی کردند. به همین دلیل ناصرالدین شاه هرچه تلاش کرد آقای آشتیانی را ساکت کند یا مرعوب و تهدید به تبعید کند با ایستادگی ایشان و حمایت سراسری از ایشان موفق نشد. لذا شاه با مکر انگلیسیها ترفندی اجرا کرد و گفت ما قرارداد را ملغی کردیم؛ اما آقای آشتیانی قبول نمیکند و درخواست اعلام رسمی و عمومی میکند. میرزای شیرازی هم به آقای آشتیانس تلگراف میفرستد که هر موقع قرارداد به شکل رسمی و علنی لغو شد به من اطلاع دهید.
یعنی ایشان هم فرد زیرک و هوشیاری بودند و فریب نمیخوردند...
بله. تا جایی که ایشان را مجبور به ترک تهران و تبعید میکنند که با اغتشاش سراسری و دفاع عمومی مردم و علما مواجه میشوند و ناچار به عقبنشینی میشوند. از زیرکی و فراست ایشان و میرزای شیرازی این را هم بگویم که وقتی حکومت رسماً قرارداد را لغو میکند آقای آشتیانی به میرزای شیرازی تلگراف میفرستد و خبر را اعلام میکند؛ ولی میرزا نمیپذیرد و به آقای آشتیانی نامه مینویسد که این مسئله را با نامه دستنویس به من اطلاع بدهید، چون شاید در تلگراف دست برده باشند و قصد فریب داشته باشند! ببینید چقدر ظرافت و دقت در استعمارشناسی و بصیرت سیاسی داشتهاند که نمونه عینی آن را ما در سیره امام خمینی (ره) مشاهده کردهایم.
البته در اینجا نباید نقش سایر علمای بلاد مثل شیراز و تبریز و اصفهان را نادیده بگیریم که هر کدام یک رکن در منطقه خود و در نهضت هستند.
این بزرگواران ظاهراً قبل از فتوای میرزا هم اعتراض کرده بودند...
بله. اینها در کشور اعتراض کرده بودند، ولی موضوع هنوز برای عموم کاملاً روشن نشده بود و وقتی گزارش به میرزا رسید و ایشان ورود کرد مسئله همگانی شد. میرزا ابتدائاً و بدون روشن شدن صورت مسئله ورود نمیکنند، اما وقتی نامهنگاری میشود و اهمیت مسئله برای ایشان روشن میشود یک فتوای یک سطری صادر میکنند مبنی بر این که از امروز استعمال توتون و تنباکو به هر شکلی در حکم جنگ و محاربه با امام زمان (عج) است. همین فتوای کوتاه جامعه را به جنبش درآورد و در سراسر کشور قلیانها شکسته شد و توتون و تنباکو به آتش کسیده شد و حتی در حرم و اندرونی شاه هم همسران او قلیان خود را شکستند و در مقابل اعتراض او که چه کسی قلیان را حرام کرده، گفتند همان کسی که ما را بر شما حلال کرده است!
این جایگاه دین و نفوذ اعتقادات دینی در میان مردم و اعتماد آنان به مرجعیت و علمای دین را نشان میدهد و این را هم باید مورد توجه ویژه قرار داد.
در ماجرای مکاتبه و ارائه گزارش به میرزای شیرازی که ایشان را به اطمینان رساند و فتوای خود را صادر کردند، ظاهراً سید جمالالدین اسدآبادی نقش مهمی داشتند. در این خصوص هم بفرمایید.
بله سید جمال نقش مهمی داشت. او از شاگردان شیخ انصاری در فقه و از شاگردان ملا حسینقلی همدانی در عرفان و فلسفه بود و در حوزه علمیه نجف دارای جایگاه والایی بود و مثلاً میرزا محمد حسین نایینی از دوستان نزدیک ایشان بود. او با شناخت عمیق و دقیقی که از استعمار داشت به بررسی مشکلات کلی و عمومی جوامع اسلامی از جمله ایران پرداخت. او پنج معضل را در ایران متذکر میشد. یکی استبداد حاکمان از شاه تا سایر درباریان و حکام ولایات و فلانالسلطنهها که نه به قانون و نه به اسلام و نه به حقوق مردم اهتمامی نداشتند. دوم بیخبری و ناآگاهی مردم و عقب نگه داشتن جامعه اسلامی از حرکت علمی و تمدن اسلامی که تا دوره صفویه ادامه داشته است. سوم نفوذ عقاید خرافی و تفکرات انحرافی که قبلاً نام بردیم. چهارم اختلاف و تفرقه در جامعه اسلامی و پنجم استعمار غربی.
لذا او به مبارزه با این مشکلات که بخش زیادی از آن ناشی از استعمار غرب بود اقدام کرد و در هشت محور فعالیت میکرد. اول مبارزه با خودکامگی حاکمان مستبد با استفاده از معیارهای دینی و متخذ از سیره اسلامی، دوم رشد علمی و مجهز شدن به علوم و فنون جدید، سوم بازگشت به اسلام و احیای فرهنگ و اندیشه اسلامی، چهارم اعتماد و ایمان به ایدئولوژی اسلامی در تقابل با اندیشههای غربی مانند نیهیلیسم و ناسیونالیسم که عمدتاً قومگرایی و ملیگرایی توسط استعمارگران ترویج میشد و دامن زده میشد، پنجم مبارزه با استعمار خارجی اعم از استعمار سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی، ششم اتحاد و انسجام در جامعه اسلامی چه در سطح جهان اسلام و چه در سطح ملی و چه میان علما و متفکران و چه میان مبارزان سیاسی و عامه مردم، هفتم روحیه جهاد و روح حماسی علیه استعمار و استبداد و احیای جهاد چه در شکل قتال و مبارزه و چه در شکل امر به معروف و نهی از منکر و هشتم مبارزه با خودباختگی که شیوه رایج استعمارگران بود که ملتها را تحقیر میکردند و کوچک میشمردند و اروپا را بزرگ و توانمند جلوه میدادند. این جنایت و خیانت توسط روزنامهنگاران و روشنفکران و رجال سیاسی در کشور ما به شدت دامن زده میشد و به گونهای تثبیت شد و جاافتاد که هنوز هم عده زیادی خصوصاً روشنفکران در رسانههای خود غرب را بالاتر از دیگر ملتها میدانند.
مرحوم سید هادی خسروشاهی در 38 جلد کتابی که درباره زندگی سید جمال از سال 1336 تا 1397 منشر کرده است یک دوره کامل سید جمال شناسی را ارائه کرده و به خدمات و مبارزات و مکاتبات ایشان به تفصیل پرداخته است. سید جمال را به تعبیر شهید مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر باید سلسلهجنبان مبارزات و نهضتهای سیاسی اسلامی دانست.
سید جمال نامههای زیادی به رجال و علما و روحانیون آن دوره نوشته است، از جمله نامه مهمی که درباره قرارداد تنباکو به میرزای شیرازی نوشته است و علاوه بر آن نامه دیگری هم در همین موضوع به عموم علما و مراجع بزرگ از جمله میرزای شیرازی نوشته است. او در این نامهها عملکرد ناصرالدین شاه و امینالسلطان را در این قرارداد استعماری تشریح میکند و خطری را که در آینده برای جامعه و امت اسلامی به دنبال دارد گوشزد میکند. این نامهها تأثیر زیادی در روشنگری علما و خصوصاً دریافت میرزای شیرازی از وضعیت ایران و این قرارداد داشت. او نامه را در بصره به سید علی اکبر فال اسیری که از علمای بزرگ شیراز بود و خود از معترضان به قرارداد تنباکو بود و توسط ناصرالدین شاه به عراق تبعید شده بود، داد تا به میرزا برساند.
در این نامه سید جمال به بزرگی و عظمت بسیار از میرزا در جایگاه مرجعیت مطلق شیعه و زبان گویای دیانت و نیابت امام عصر (عج) یاد میکند که نشاندهنده عمق اعتقاد و بینش سید جمال است هم نسبت به جایگاه دینی مرجعیت و هم نسبت به جایگاه سیاسی و اجتماعی آن یعنی مبارزه با دشمنان اسلام و روشنگری در میان مردم. سید جمال یک نظریهپرداز اسلامگرا و ضد استعمار و یک مصلح بزرگ جهان اسلام است و نامه ایشان بسیار قابل تأمل و قابل تفسیر و توضیح است. این نامه سرگشاده به دست سایر علما هم رسید و تأثیرگذار شد. سپس در سراسر کشور همه علما به حکم میرزا بهپا خاستند و ناصرالدین شاه ناچار به عقبنشینی و لغو قرارداد شد.
شهید مدرس بعد از ماجرای تنباکو و شکست استعمار در این قضیه سفری به سامرا میکند و به دیدار میرزای شیرازی میرود و میگوید من دو تبریک به شما میگویم. یکی اینکه خداوند به واسطه شما قدرت و جایگاه دین را به همه نشان داد و در سطح جهان این مسئله برای همه آشکار شد و خبر آن پیچید. دوم جایگاه و محبوبیت شما را در بین عام و خاص و علما نشان داد که چگونه همه حتی مراجع از شما تبعیت کردند. میرزای شیرازی فرمودند من از شما ممنونم؛ ولی نگرانم که تازه امروز اجنبی فهمیده که قدرت اسلام در کجاست و از امروز شروع به مبارزه با آن خواهد کرد و باید همه مراقب و هوشیار باشیم.
بنابراین از این مقطع، دشمنی و مبارزه استعمار با دین و روحانیت خیلی شدت میگیرد و جدیتر میشود و آغاز این فشار را در مشروطه میبینیم که چگونه با علما رفتار کردند؛ هم اختلافافکنی کردند، هم ترور شخصیتی کردند، هم ترور و حذف فیزیکی کردند، هم بعد از پیروزی مشروطه جریان روشنفکر غربگرا را مسلط و روحانیت را منزوی و محاکمه و اعدام کردند و درنهایت با روی کار آوردن رضاخان، دیکتاتوری را به کشور برگرداندند و او هم حداکثر مبارزه و مقابله با دین و ارزشهای دینی و روحانیت را به کار بست و حکومت رسماً و با تمام امکانات و توان خود به سرکوب دین و روحانیت پرداخت و روشنفکران غربگرا هم با حمایت مستقیم و غیر مستقیم استعمار از کمک به رضاخان دریغ نکردند.
علمای این دوره در چهار محور فعالیت میکردند. یکی احیای اسلام و تربیت شاگردان و پربار کردن فضای علمی در حوزهها و مدارس علمی. دوم ترویج فلسفه و حکمت یعنی حقیقت مستدل و منطقی دین در مقابل اخباریگری و قشریگری و افکار انحرافی و اندیشههای غربی. سوم در عرصه سیاسی که در کتاب آقای رجبی که ذکر کردم و یا کتاب شهدای فضیلت نوشته علامه امینی مفصل پرداخته شده است. چهارم وعظ و تربیت مردم و ترویج دین در میان آنان. در مقابل این جریان هم پیوند حکومت و روشنفکران مثل میرزا آقاخان کرمانی، مراغهای، آخوندزاده، جلالالدوله، تقیزاده و علی اصغر حکمت و غیره قرار دارد که خیانت بزرگی در خدمت به استعمار کردند و مرحوم جلال آل احمد در کتاب غربزدگی و کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران به آن پرداخته است.
نتایج و دستاوردهای فتوای تحریم تنباکو برای کشور چه بوده است؟
نهضت تنباکو یک نقطه عطف در مبارزات ملت مسلمان ایران است که من مختصراً ثمرات آن را عرض میکنم. اول قدرت اسلام در درون خود و در جامعه نشان داده شد. دوم قدرت مرجعیت و روحانیت که میتواند سد محکمی در برابر استبداد و استعمار باشد اثبات شد. سوم وحدت ملی را به دنبال داشت و همه مردم در مقابل قرارداد ایستادند. چهارم ضربه بزرگی به استعمار خصوصاً انگلیس وارد کرد و او را در هویت و اهداف و روشها رسوا کرد که به دنبال خیانت و حیله و تزویر است و دشمن اسلام و دین است و این به عنوان یک جریان ضدانگلیسی در کشور ما جاری شد. البته انگلستان در دورههای بعد هم مدام با ما دشمنی کرده و هنوز هم بعد از 150 سال به دنبال دشمنی با ماست و شیطنت و فریبکاری میکند و حداقل به عنوان همکار آمریکا در جنایات او مشارکت میکند.
پنجم بصیرت و بینش سیاسی و استعمارشناسی و دشمنشناسی را در عموم علما و روحانیون و عامه مردم ایجاد و تقویت کرد. ششم بیداری ملت را در پی داشت که میتوانند با تکیه بر دین و مرجعیت برای استقلال و حقوق خود بهپا خیزند. هفتم انقلاب مشروطه است که حاصل و دستاورد نهضت تنباکو بود و تجربهای مشابه و درخشان را در میان مردم و علما رقم زد، اگرچه انگلیسیها با تجربه قبلی، این انقلاب را به انحراف بردند و بهتدریج از فایده انداختند و از درون آن رضاخان قزاق را در اوج دیکتانوری قرار دادند. هشتم استمرار مبارزات ضد استعمار که به عنوان یک سنت و روش سیاسی در کشور ما جاافتاد و با فراز و نشیب تا به انقلاب اسلامی ادامه داشته است. نهم رسوایی، خیانت، واماندگی، جاماندگی، وابستگی و تهی بودن جریان روشنفکری و تقابل و تمایز آن از جریان اسلامی را برملا کرد.
دهم شکستپذیری و تزلزل استبداد و سلطنت را نشان داد که علیرغم ابهت و اقتدار ناصرالدین شاه، ثابت کرد که میتوان با مبارزه استبداد را در هم شکست و این هم سرمنشأ مبارزات بعدی در مشروطه و بعد از آن و در نهایت منجر به انقلاب اسلامی شد. این نهضت ترس را در دل استبداد و استعمار انداخت و فهمیدند که شکستخوردنی هستند. قانونپذیری حاکمیت دستاورد دیگری است که ثمرات عملی آن بیشتر در مشروطه خود را نشان داد و به نوعی تعدیل استبداد و محدود کردن آن به برخی قوانین را در پی داشت. در عرصه علمی و فکری هم آغاز یک حرکت فرهنگی و اصلاحگری مبتنی بر اسلام و با توجه به درک مقتضیات زمان بود که هم به ایدئولوژیها و اندیشههای غربی پاسخ گوید و هم مدل جدیدی از فعالیت سیاسی و اجتماعی مبتنی بر اسلام ارائه دهد. و در آخر، بارقه تشکیل حکومتی مبتنی بر اسلام را در اذهان زنده کرد که برخی مانند میرزای نایینی معتقد بودند حداقل حکومتی بر سر کار بیاید که تعارض با دین نداشته باشد و برخی دیگر مانند شیخ فضلالله اعتقاد به حکومت اسلامی و مبتنی بر دین داشتند که حضرت امام هم همین ایده را مطرح کردند و به ثمر رساندند.