مداخله برای حفظ قدرت
شوروی یکی از حامیان اصلی عراق در جنگ با ایران بود. البته این حمایت و ارتباط آن کشور با ایران فراز و نشیبهایی داشت که در گفتگو با دکتر جهانگیر کرمی عضو هیات علمی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «شوروی و جنگ ایران و عراق» به بررسی آن پرداختهایم، اما به طور کلی میتوان گفت در زمان آغاز جنگ، شوروی گستردهترین روابط سیاسی و نظامی را با دولت بعثی عراق داشت و عراق را یکی از کشورهای بلوک شرق به حساب میآورد.
اگرچه روابط سیاسی شوروی با ایران نیز برقرار بود و سفارتخانههای دو کشور فعال بودند، اما روابط بینابین در وضعیت شکنندهای قرار داشت. با آغاز جنگ، شوروی ضمن اعلام بیطرفی به مدت هشت ماه ارسال سلاحهای خود به عراق را متوقف کرد، اما به دولتهای اروپای شرقی دستور داد تا سلاحهای ساخت شوروی خود را در اختیار عراق بگذارند. پس از آن شوروی بدون سر و صدا مهمات و برخی از قطعات یدکی مورد نیاز ارتش عراق را در اختیار آن رژیم قرار داد.
شوروی در اثنای جنگ همکاریهای محدودی را نیز با ایران آغاز کرد. از جمله در اوایل اردیبهشت 1361 موافقت خود را برای آموزش چگونگی استفاده از موشکهای ضدهوایی سام 6 به کارآموزان ایرانی اعلام کرد. اما شوروی از اواخر خرداد سال 61 (پس از فتح خرمشهر) در سیاست بیطرفی خود در جنگ تجدیدنظر کرد و تسلیحات پیشرفتهتری در اختیار کشور عراق قرار داد، اما ایران کوشید تا روابط با این کشور همسایه (شوروی) را حفظ کند و از هر فرصتی برای بهبود مناسبات با آن کشور بهره ببرد. ایران تلاش کرد تا ضمن حفظ روابط خود با شوروی، از فروش تسلیحات و جنگافزارهای بیشتر به عراق جلوگیری کند.
در آذر ماه سال 64 صدام به صورت غیرمنتظره به مسکو کرد تا بتواند حمایت بیشتر شوروی را از عراق در جنگ جلب کند. در این سفر معامله تسلیحاتی جدیدی بین عراق و شوروی امضا شد. پس از این سفر، شوروی کارشناسان خود را به عراق اعزام کرد و هواپیما و موشکهای بیشتری در اختیار عراق گذاشت. البته در بهمن ماه همان سال و پیش از اجرای عملیات والفجر هشت که منجر به فتح فاو شد، قائم مقام وزیر خارجه شوروی به ایران آمد و به رئیس مجلس شورای اسلامی کشورمان اعلام کرد که شوروی موشک دوربُرد به عراق نخواهد داد تا بتواند تهران را بزند. او بالاترین مقام شوروی بود که پس از پیروزی انقلاب به ایران آمده بود.
پس از اجرای موفق عملیات والفجر هشت، آمریکا و شوروی با هم توافق کردند تا اجازه ندهند عراق در جنگ شکست بخورد. آنها به رغم نگرشهای متفاوت و اختلاف و رقابت بر سر مسائل بینالمللی، گرایش زیادی از خود به نفع عراق نشان دادند. ایران معتقد بود که آمریکا و شوروی خواهان پایان جنگ به نفع عراق هستند، زیرا این دو ابرقدرت به دلیل اختلافنظرهایی که با هم داشتند، به آسانی با هم متحد نمیشدند. این همگرایی پس از اجرای موفق عملیات کربلای پنج توسط رزمندگان ایرانی، شدت یافت و در نهایت منجر به تصویب قطعنامه 598 در تابستان سال 66 شد. آمریکا و شوروی برای اینکه ایران را تحت فشار قرار بدهند و مجبور به پذیرش قطعنامه کنند، اقداماتی انجام دادند. آمریکا به طور مستقیم وارد نبرد با ایران در خلیج فارس شد. شوروی نیز تسلیحات و تجهیزات بسیاری به عراق فروخت. البته شوروی با تحریم تسلیحاتی ایران از سوی آمریکا نیز مخالفت کرد.
** اشغال افغانستان و پیوند آن با جنگ ایران و عراق
عوامل مهم و برجستهای در بازیگری شوروی در جنگ ایران و عراق نقش داشت که در گفتگو با جهانگیر کرمی به بسیاری از آنها اشاره شد، اما در این بین «اشغال افغانستان توسط شوروی» و «دستگیری سران و اعضای حزب توده (وابسته به شوروی)» نقش مهم و اثرگذاری در بازیگری سیاسی شوروی در جنگ ایران و عراق داشت. شوروی به دنبال این بود تا موقعیت خود را در افغانستان تثبیت کند و از آنجا که ایران مخالف اشغال افغانستان بود، تلاش داشت با مداخله در جنگ تحمیلی، مخالفتهای ایران را کاهش دهد و یا تعدیل کند. از این رو موضوع افغانستان در معادلات جنگ ایران و عراق نقش مهمی داشت. به نظر میرسد پایان یافتن جنگ ایران و عراق نیز بدون ارتباط با این موضوع نبود.
حدود دو ماه پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام، شوروی در ششم دی ماه سال 58 با بهکارگیری 45 هزار نیروی نظامی به افغانستان حمله کرد و آن کشور را به اشغال خود درآورد. اشغال افغانستان موجب نگرانی بیشتر آمریکا شد. روسها از سالیان دور به دنبال دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس بودند. تضعیف آمریکا پس از انقلاب اسلامی و نیز نگرانی روسها در مورد از دست دادن کنترل افغانستان با پدیدهای همچون انقلاب اسلامی، باعث شد تا ارتش سرخ به این کشور هجوم ببرد. در این هنگام شوروی از ایران انتظار داشت که در برابر این اقدام نظامی و اشغال کشور همسایه و مسلمان سکوت کند، ولی امام خمینی (ره) دخالت شوروی در افغانستان را محکوم کردند و در اعتراض به این اقدام شوروی خطاب به سفیر آن کشور در ایران گفتند: «البته دولت شوروی میتواند افغانستان را قبضه کند، ولی نمیتواند در آنجا مستقر شود. اگر شما خیال کردید بتوانید افغانستان را بگیرید و آن را آرام کنید، این خیالی باطل است. ملت افغانستان مسلم است. در مقابل حکومت افغانستان ایستادهاند. شما هم اگر بروید و هر قدرت دیگری هم برود، آنجا را میگیرد، اما نمیتواند آنجا را آرام کند و بالاخره شکست میخورد.» امام خمینی (ره) در بیانات 14 دی 1358 خطاب به استادان دانشگاه تهران نیز در اینباره فرمود: «قوای شوروی مجهز توی شهرها ریختند و دارند چه میکنند. البته آنها دارند مقاومت میکنند و بالاخره هم پیروزی با ملت است انشاالله.»
مخالفت ایران با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی و حمایت از مجاهدان افغانستانی سبب شد تا شوروی از عراق حمایت کند که بتواند به ایران فشار وارد سازد و از مخالفتهای خود با شوروی و حمایت از مجاهدان افغانستانی دست بکشد. با آغاز جنگ، سفیر شوروی در ایران تلاش زیادی کرد تا با مقامات جمهوری اسلامی دیدار و مذاکره کند و اشغال افغانستان را موجه جلوه دهد. همچنین از دولت ایران بخواهد تا با دولت دستنشانده افغانستان مذاکره و گفتگو کند، اما موفق نشد.
سفیر شوروی مدتی پس از اشغال افغانستان در قم با امام خمینی (ره) دیدار کرد. امام در رابطه با آن دیدار فرمود: «آن (سفیر شوروی) گفت: ... اشخاص خارجی آمده بودند و در افغانستان مشغول به اخلال بودند و مخالف با ملت بودند. دولت افغانستان از شوروی خواست که بیاید این کار را بکند. من از او پرسیدم که آن خارجی که شما میگویید کی هست؟ کدام خارجیها آمدند؟ البته با تمجمج گفت: مثلاً پاکستان. بعد من به او قصهای را گفتم که اساس مسائل ما هم همان قصه است. گفتم اگر شما خیال کنید که با سرنیزه بتوانید یک ملتی را خاضع کنید و استقرار هم پیدا بشود، این اشتباه است. سرنیزه میتواند یک مردمی را سرکوب کند، بکشد، چه بکند، لکن نمیتواند مستقر باشد. ملت اگر یک چیزی خواستند، نمیشود به خلاف میل ملت همیشه یک کاری را انجام داد. و اگر حکومت رژیمش دو رژیم باشد، ملت مسلم باشد، حکومت کمونیست باشد، این نخواهد درست شد و شما همچو امیدی نداشته باشید. با بودن یک ملتی به حال نظام اسلامی و آمدن یک حکومتی برای این ملت به نظام دیگری مثل کمونیست، این میشود اول شماها بریزید و بکشید – و چنانچه دارند همین کار را میکنند – و مردم را سرکوب کنید. لکن این استقرار نمیتواند پیدا کند.»
اشغال افغانستان موجب فرار میلیونها آوارهی افغانستانی به خاک ایران و پاکستان شد. حضور بیش از یک میلیون آوارهی افغانستانی در زمان جنگ موجب افزایش نیازهای مصرفی کشور و هزینهای گزاف برای ایران شد. از سوی دیگر حضور افغانستانیهای بیکار و نیازمند به مساعدت و همچنین تظاهرات این افراد علیه شوروی که گاهی تا اشغال نمایندگیهای شوروی در ایران هم پیش میرفت، چالشهایی سیاسی، امنیتی و اجتماعی را برای ایران به همراه میآورد. حمایت ایران از مجاهدین افغانستانی و مخالفت با اشغال افغانستان، موجب تقویت همکاری شوروی با دولت عراق و تحریک عوامل کمونیست در داخل ایران برای مقابله با دولت شد. همچنین عدم مخالفت شوروی با کشورهای غربی را در مجامع بینالمللی درباره مسائل مربوط به ایران در پی داشت. اشغال افغانستان 8 سال و 5 ماه طول کشید و تا دو ماه قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، ادامه یافت. ارتش سرخ شوروی با خروج یک هزار و 200 نظامی خود از افغانستان در روز 26 اردیبهشت سال 1367 کار انتقال 115 هزار سرباز خود را از افغانستان شروع کرد که 9 ماه به طول انجامید.
در نتیجه مقاومت مردم افغانستان سیاست خاورمیانهای شوروی را با بنبست و شکست مواجه کرد، زیرا روسها با فرورفتن در باتلاق افغانستان از هرنوع امکان بهرهبرداری از خلا به وجود آمده در توازن قدرت در منطقه که به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه پدید آمده بود، محروم و سرانجام شکست زیانباری را متحمل شد.
** دستگیری سران حزب توده؛ پایان امید شوروی به نفوذ در ایران
یکی از دلایل اعلام بیطرفی شوروی در ابتدای جنگ تحمیلی، تمایل این کشور به برقراری ارتباط با ایران و فعال شدن نیروهای چپ در کشورمان بود. اگرچه با فتح خرمشهر توسط رزمندگان ایرانی، عراق تحت فشار قرار گرفت و شوروی مجبور شد از آن کشور حمایت کند و تسلیحات و تجهیزاتی در اختیار صدام قرار دهد، اما با دستگیری سران و اعضای حزب توده در ایران که اقدام به فعالیتهای جاسوسی میکردند، امید شوروی برای نفوذ در ساختار سیاسی کشورمان از بین رفت و حمایتهای آن کشور از رژیم بعث عراق گستردهتر شد.
حزب توده که در وابستگی به کشور شوروی شهرت داشت و معروف بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی آزادانه به فعالیتهای خود در ایران ادامه داد. فراریهای حزب توده از شوروی و دیگر کشورها به ایران بازگشتند و سازماندهی تشکیلاتی گستردهای انجام دادند. شوروی نیز به تاثیرگذاری آنها در نظام سیاسی ایران امیدوار بود.
بسیاری از مردم ایران از حمایت تسلیحاتی شوروی از عراق ناراحت بودند. به همین دلیل به حزب توده که اندیشههای مارکسیستی داشت بدبین بودند. البته این حزب تلاش میکرد تا خود را ضدامپریالیسم و همسو با مواضع ضد آمریکایی نظام جمهوری اسلامی ایران نشان دهد. حزب توده از زمان تشکیل (پیش از پیروزی انقلاب)، شاخهای نظامی را در ارتش ایران به وجود آورده بود که نزدیک به 60 عضو داشت. تعداد کمی از این اعضا در دوران پهلوی دوم دستگیر شدند و باقی افراد ماهیت خود را مخفی نگه داشته بودند. با شروع جنگ تحمیلی و حمایتهای کشور شوروی از عراق، حساسیتها نسبت به کشف اعضا و شاخه نظامی حزب توده در ارتش کشورمان افزایش پیدا کرد.
در همین حال گزارشهایی نیز از فعالیتهای اطلاعاتی این حزب به دست مسئولان کشور میرسید. بر همین اساس در یکی از جلسات سران قوای سهگانه که در هفتم آذر ماه سال 1361 برگزار شد، با دستگیری سران حزب توده موافقت گردید. البته مسئولان امنیتی کشور پیشنهاد دستگیری تعداد زیاد از افراد این حزب را دادند، اما مورد موافقت قرار نگرفت.
سرانجام در روز یکشنبه هفدهم بهمن ماه سال 1361 و همزمان با آغاز عملیات والفجر مقدماتی در جبهههای جنگ تحمیلی، سران حزب توده به اتهام جاسوسی دستگیر شدند. معمر قذافی رهبر کشور لیبی در اواخر خرداد ماه سال 1362 نامهای به امام خمینی (ره) نوشت و در آن از احتمال وجود جریانهایی در پشت سرکوب تودهایها سخن گفت و خواستار رسیدگی ایشان به این موضوع شد که امام خمینی (ره) پاسخ ایشان را در اوایل تیر ماه همان سال به صورت مکتوب تهیه کردند. در آن نامه آمده بود: «... ایران کشوری انقلابی بود و در تمام انقلابات در راس برنامه آنها قتل و حبس مخالفان و تعطیلی احزاب و تبلیغات گروهها ولو با احتمال مخالفت بوده است، لکن به مجرد پیروزی دست تمام گروهها و احزاب را باز گذاشت. با آنکه بعض از آنان سوابق بسیار اسفناکی داشتند تا آن که خیانت و توطئه آنان با جمعآوری شواهد و ادله به طوری که قابل انکار برای آنان نبود ثابت شد و در این حال به حکم اسلام برای دفاع از جمهوری اسلامی که جز به مسائل مسلمانان و اسلام فکر نمیکند، چارهای جز آنچه واقع شده است نبود. من به شما اطمینان میدهم که ملت ایران و دولت خدمتگزار آن، شعار «نه شرقی نه غربی» را تا جان و توان دارد، حفظ میکند و گرایش به هیچ بلوکی نخواهد داشت. هرچند بوقهای تبلیغاتی گاهی آنان را متمایل به غرب و گاهی متمایل به شرق معرفی میکنند و شاید موجب تردید دوستان ما نیز شود.»
همچنین در روز چهارشنبه هفتم اردیبهشت ماه سال 1362 اعضای سازمان مخفی این حزب و بسیاری از اعضای بلند مرتبه آن دستگیر شدند. تودهایها در اعترافات خود از دو نفر از نمایندگان اقلیتهای مذهبی آشوری و ارمنی به نامهای سرگون بیت اوشانا و... به عنوان نفوذیهای خود در مجلس شورای اسلامی نام بردند. برخی مسئولان این حزب هم اعتراف کردند که ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ارتش نیز با آنها همکاری میکرده است. ناخدا افضلی در نهم اردیبهشت ماه سال 62 دستگیر شد و به این اتهام اعتراف کرد و مدتی بعد به جرم جاسوسی اعدام شد.
در مجموع حدود 600 نفر از اعضای حزب توده بازداشت شدند که دویست نفر از آنها از جمله تعدادی از نظامیان که اسرار جنگ را در اختیار حزب توده و شوروی قرار میدادند، در زندان باقی ماندند. دستگیری سران حزب توده مورد تقدیر امام خمینی (ره) قرار گرفت و ایشان در 14 اردیبهشت 1362 پیامی خطاب به مردم ایران صادر فرمود. تا تاریخ سی تیر 1362 حدود 2 هزار نفر از اعضا و هواداران این حزب در سراسر کشور بازداشت شدند. آنها در بازجوییهای خود به دریافت پول از کشورهای کمونیستی و جعل اسناد و جاسوسی اعتراف کردند. دو نفر از آنان نیز در زندان خودکشی کردند.
متلاشی شدن حزب توده در ایران، به معنای بریده شدن سرپنجههای دولت شوروی در کشورمان بود. این اتفاق برای آن کشور بسیار ناخوشایند بود و موجب شد شوروی امیدهای خود را برای برقراری ارتباط و اعمال نفوذ در سرزمینی که پیش از آن جای پای آمریکاییها بود را از دست بدهد و به حمایت بیشتر از عراق بپردازد.