برای دل مادر عباس
مرحوم یدلله صمدی کارگردان نامآشنای سینما و تلویزیون ایران است که نیازمند معرفی نیست. سریال «شوق پرواز» مهمترین اثر او و یکی از سریالهای پرمخاطب سیما در طی دههی گذشته بوده است که جایزهی بهترین سریال را در جشنواره جام جم به خود اختصاص داد. شوق پرواز اقتباسی از زندگی شهید عباس بابایی است که زندگی او را از کودکی تا شهادت به تصویر میکشد.
به عنوان کارگردانی که آثار برجسته و پرمخاطبی در کارنامه خود دارد رمز موفقیت یک فیلم خوب را چه میدانید؟
راستگویی مهمترین عنصر است در عین حال هم مبالغه نباید کرد. هرچه را که میخواهیم، بگوییم، اما راستش را بگوییم. اینجاست که اتفاق خوبی میافتد و فیلم مورد استقبال واقع میشود.
طبیعتا ژانر دفاع مقدس در مقایسه با سایر ژانرها حساستر است و سختی کار بیشتری دارد، شما با توجه به این ویژگیها چرا ساخت این سریال را تقبل کردید؟
با پذیرفتن کار، تحقیق را دربارهی شخصیت شهید بابایی آغاز کردم و پی بردم که عباس بابایی چه انسان بزرگی بوده است. من که تا آن زمان فیلم ژانر دفاع مقدس و درباره شهیدان نساخته بودم، از خودم و از سفارش دهنده (بنیاد شهید) پرسیدم چرا من انتخاب شدم؟ آنها گفتند: «ما فکر کردیم که تو بهتر میتوانی این فیلم را بسازی»، باز سوال کردم «چطور؟» پاسخ دادند: «تو بیطرف هستی، نه روشنفکری و نه مبالغه میکنی، به همین دلیل در کار اختلال ایجاد نمیشود». به زادگاه شهید بابایی رفتم و با همسر ایشان خانم حکمت، محمد، حسین و سلما فرزندانشان همصحبت شدم، سلما خانم بینهایت بزرگوارند، حسین آقا همسرشان نیز بسیار با معلومات هستند، آنها یادگاران راستین آن شهیدند. وقتی که تحقیقاتم تمام شد و با برادر و خواهر عباس بابایی صحبت کردم، دریافتم که وظیفه من است این فیلم را بسازم. برای آشنایی و بررسی بیشتر به بازار قزوین رفتم و از قدیمیهای آنجا پرس و جو کردم، البته نگفتم که قصد ساختن فیلم دارم، از آقایی پرسیدم یک مجسمه وسط شهر گذاشتند، شما میدانی متعلق به کیست، او گفت عباس بابایی، خلبان بوده و شهید شده، او خانواده خیلی محترم و بزرگی دارد، این جوان آنقدر آقا بوده که خودش و پدرش شُهره شهر بودند. اینگونه برای ساخت سریال مصممتر شدم.
در ساختن سریال شوق پرواز اغراق نکردم. یک جاهایی خودم بچه قصههایی با کار قاطی کردم. در کل 60 الی 70 درصد قصه را خودم برمبنای اطلاعات و خواندههایم تنظیم کردم، البته کاملا امانتدارانه و براساس حقیقت.
فیلم باید با چه شرایطی ساخته شود تا اثر مورد انتظار را بر مخاطب میگذارد؟
اولا رعایت امانت بشود و اینکه آدم «اهل» این کار را انجام دهد.
آدم اهل از نظر شما چه کسی است؟
کسی که دروغ نگوید. من راجع به عباس بابایی دروغ نگفتم. نمیخواهم بگویم ادم «اهل» ای هستم، خدا باید قضاوت کند. در کل معتقدم نباید دروغ گفت. من زمانی که ساخت این سریال را تقبل کردم، خانواده شهید بابایی را دعوت کردم و با آنها گپ زدم. خانم حکمت ما را به ناهار دعوت کردند و همان جا از ایشان برای ساخت سریال اجازه خواستم، گفتند که حتما این کار را بکنید. قبل از من کارگردان دیگری که نمیخواهم نامی از آن ببرم، این کار را پذیرفته بود و حدود 500 میلیون تومان هم هزینه کرده بود، اما نتوانست آن را به سرانجام برساند و کار تعطیل شد.
امروز دلم میخواهد یک حرف ویژه به شما بگویم... (با گریه به صحبتش ادامه میدهد) به خانه پدر ایشان در قزوین رفتم، البته الان موزه شده و من پیشنهاد دادم که مقداری آنجا را غنیتر کنند، مادرشان در آنجا زندگی میکردند که دو ماه پیش درگذشتند. میدانستم که قزوینیها دو زبانه هستند، چون خودم آذری هستم، وقتی وارد اتاق شدم با زبان ترکی با ایشان حال و احوال کردم وگفتم دست شما را میبوسم و دیدم مادر اخم به چهره دارد و جوابی نمیدهد. با چای و باقلوای قزوینی از ما پذیرایی کردند. از خانم حکمت که در نزدیکی من نشسته بود، سوال کردم چرا مادر عباس آقا مرا تحویل نمیگیرند، مگر زبان ترکی متوجه نمیشوند؟ خانم حکمت گفتند «عمه جان آقای صمدی آذری سوال پرسیدند چرا جوابشان را ندادی؟» مادر شهید بابایی گفتند «میدانی که...»، از خانم حکمت پرسیدم میدانی یعنی چه؟ گفتند قهرهستند زیرا افراد مختلفی بارها آمدهاند و خواستند از عباس فیلم بسازند اما دست آخر هم چیزی نساختند، مادر شهید گفتند «من باور ندارم فیلم ساخته شود، آرزویم این است که قبل از مرگ زندگی عباسم را یک بار دیگر ببینم». گفتم حاج خانم این دفعه را باور کنید، جانم را میگذارم و فیلم را میسازیم. از خانه بیرون آمدم. رسم ما آذریها این است که برای بدرقه مهمان عزیزی که دوستش داریم پا برهنه او را تا در خروجی همراهی میکنیم و مادر شهید بابایی، پا برهنه مرا تا کوچه دنبال کرد.
در طول ساخت سریال به درخواست من خانواده شهید به صحنه فیلمبرداری میآمدند، شکر خدا همه راضی بودند. جمعه شبها که سریال پخش میشد، از طرف اعضای خانواده آن شهید ازجمله سلما خانم پیامکهایی با این مضمون دریافت میکردم: «آقای صمدی اشکم امان نمیدهد وگرنه زنگ میزدم، همین قدر بسنده میکنم که خسته نباشید».
از نظر شما شوق پروازتا چه حدی توانست رسالت خود را انجام دهد و توقعات هم خانواده شهید و هم مردم و هم خود شما را از چنین سریال و داستانی برآورده کند؟
همین که خانوادهی شهید راضی بودند برای من کافی بود. حاج خانم مادر عباس با اینکه بهسختی بیمار بودند پای سریال مینشستند و آن را تماشا میکردند و احساس رضایت داشتند. ایشان دو ماه پیش فوت کردند، همین که توانستند قبل از فوتشان دوباره زندگی فرزندشان را ببینند بسیار خرسندم و خدار ا شکر میکنم، نظر مردم هم در بارهی این فیلم مثبت بود.
با توجه به مطالعاتی که دربارهی شهید بابایی داشتید، به نظر شما چه خصوصیتی او را شهید بابایی کرد؟
اولین سوالی که من از سلما دخترش پرسیدم همین بود، گفتند «پدر پا روی نفس میگذاشت». گفتم شما در زمان شهادت پدر تنها دوازه سال سن داشتید، چطور این مسئله را فهمیدید؟ گفت من از صحبتهای مادرم این را برداشت کردم.
آقای صمدی از شما سپاسگزارم که وقتتان را در اختیار گذاشتید، با امید موفقیتهای روز افزون.
خواهش میکنم، یا حق.