فریادگر آزادی
از زمانی که حضرت امام (ره) حرکت انقلابی خود را در سال 1331 و در اعتراض به قانون ننگین کاپیتالاسیون شروع کردند به مرور شعاری سه بعدی ویژگیهای این حرکت تاریخی را روشن ساخت؛ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. گرچه جمهوری اسلامی دستاورد پافشاری بر آزادیخواهی مردم بود ولیکن از همان ابتدا از ذات خواست حقیقی امام(ره) جدا نبود و به تعبیری منطقی، جمهوری اسلامی نتیجهی ضروری استقلال و آزادی بود. گرچه جریاناتی که بیشتر رویهی التقاطی یعنی ترکیب تئوریهای موجود غربی و شرقی با کمی چاشنی اسلامی بودن را مورد نظر قرار داده بودند، در میان حرکت خالصانه و حق مدار مردم رسوخ کرده بودند و شعارهایی شبیه به همان اصول اولیه حضرت امام را داشتند و این شباهت به مرور زمان حتی بسیاری از نخبگان و نیروهای دست اول انقلاب را نیز به ورطهی خویش کشاند تا جایی که حتی جمهوری اسلامی نیز با همان مذاق التقاطی مورد تفسیر قرار گرفت.
از همان روزهای اول دو جریان التقاطی همواره خود را در جهت حرکت مردمی به رهبری امام(ره) قرار داده بودند؛ جریان اول که مارکسیسم و لنینیسم را همچون وحی منزل الهی میدانست و البته شعارهای استقلال و آزادی نیز سر میداد هرچه به انقلاب نزدیکتر میشدیم راه خود را از مردم جدا مینمود، شاخصهی این جریا ن حزب توده بود که تئوریسینی همچون تقی ارانی را در راس گروه 57 نفر(رهبران اصلی حزب) داشت، ارانی به تعبیر شهید مطهری مارکسیست را حتی از مارکس و لنین هم بهتر فهمیده بود، البته حزب توده در طول سالهای مبارزه هموراه مورد تعقیب نیروهای اطلاعاتی رژیم بود و با ظهور حضرت امام (ره) بسیاری از پایگاههای مردمی خود را که عموما در میان مردم و دانشجویان طبقه متوسط و به اصطلاح خودشان طبقهی پرولتاریا یافت میشدند، از دست داد و همین بود که آنها را در نهایت به مقابله با مردم و انقلابشان کشاند.
جریان دوم نهضت آزادی بود که اگر با نگرشی مستفاد از فلسفهی تاریخ به این جریان نگاه کنیم هنوز در حال حیات است، آنچه که باعث این ادامهی حیات شد حضور آیت الله (ره) طالقانی در میان موسسان آن بود، شخصی که از نزدیکان فکری به امام (ره) به شما رمیرفت و در کنار مهندس بازرگان و سحابی که تفکراتی لیبرال و علم زده داشتند، نقش اسلامیزاسیون را ایفا میکرد، روحانی بودن آیت الله طالقانی از یک طرف و نزدیکی ایشان به حضرت امام (ره) و عوامل دیگری از جمله ویژگیهای شخصیتی ایشان باعث شد نهضت آزادی سرنوشتی متفاوت با حزب توده را به خود ببیند، تا جایی که تشکیل دولت موقت مردمی پس از پیروزی انقلاب از جانب حضرت امام(ره) به دوش اعضای این حزب گذاشته شد. رحلت آیت الله طالقانی خیلی زود پس از انقلاب اتفاق افتاد و این حزب تنها ستون روحانی خود را از دست داد و سرآغار اتفاقات تازهای در تاریخ انقلاب شد .
آنچه که این دو جریان را از صراط مستقیم جمهوری اسلامی به ورطه ی ضالین و مغضوبین کشاند نتیجهی متفاوتی بود که میخواستند از بدیهیات فقهی و فلسفی ما به زور اخذ کنند، آنها جمهوری اسلامی را که بر ولایت فقیه بنیان نهاده شده بود سیر منطقی استقلال خواهی و آزادی خواهی مردم نمیدانستند و این اختلاف ایدئولوژیک خصوصا برای نهضت آزادی پس از اشغال لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) و خطاب امام به آنها مبنی بر پایه گذاری انقلاب دوم که از انقلاب اول مهم تر بود و پیرو آن استعفای دولت موقت بر همه مبرهن شد .
این طیف که بیشتر به علم تجربی و پوزیتیویستها گرایش داشتند تا متون وحی الهی، به روشنفکر تعبیر میشدند و همین قضیه ارتباط بین آزادی که خواستگاه بنیانی انقلاب بود و روشنفکری که رسیدن به آزادی را در آراء فیلسوفان غربی میجست، روشن میساخت. تعبیری که امام از آزادی مینمودند نتیجهای جز روشنفکری اسلامی نداشت و ایشان روشنفکر مسلمان را رها شده از تمام قیودات و نفی کنندهی عبودت غیر خدا میدانستند. سیر تطور جریان آزادی خصوصاً پس از انقلاب بستگی خاصی به اندیشههای غربی دارد که در تقابل با تفکر اسلامی، داعیههایی برای راهبری و سیاست گذاری جامعه داشت .
«اسلام است که شماها را آزاد کرد و قلمهای شما را آزاد کرد، از این آزادی سوء استفاده نکنید.» این جمله حضرت امام (ره) هر متفکری را به این تأمل برمیانگیزد که تفسیر ایشان از آزادی چه بوده است که به اهل قلم هشدار دادهاند از آن سوء استفاده نکنند؟ و مگر میتوان از آزادی سوء استفاده کرد؟ البته این طرح همواره در عالم خیال مورد توجه عموم انسانها بوده است، یعنی طرح سوء استفاده از آزادی، این را میتوان در فیلمها و داستانها و دیگر آثار هنری که دایره تردد خیال هستند، دید. انسان غایتی جز آزادی برای خویش درنظر نگرفته است و برای رسیدن به آن هست که به سوی کسب علم و به دنبال آن قدرت میرود، چراکه فرض را بر این گذاشته است اگر بخواهد از غیر آزاد باشد باید فردی یا جامعهای قدرتمند باشد و همین جاست که میتوان طرح مسئلهای را نمود که نقطه افتراق آزادی در حکمت اسلامی و مومنِ گردن نهاده بر عبودیت حق تعالی و آزادی در غرب و مومن به مبادی، اصول و نتایج آن یعنی روشنفکر است.
نکته دیگر نیز که هم در طرح مسئله و هم در نتیجه بحث قابل ذکر است بحث در باب نگرشها به آزادی است، بدین معنا که مومن متفکر (آزادفکر) چه تعبیری از آن دارد و روشنفکر آن را چگونه تفسیر میکند؟ آنچه در این زمان قابل ذکر است این است که انسان دارای آزادی مطلق به هیچ وجه وجود نخواهد داشت، گرچه روشنفکران داعیه آن را داشته باشند و روشهایی مدنی برای دستیابی به آن وضع کرده باشند ولیکن میتوان گفت بحث بر سر حدود آزادی است که تفسیرها را متفاوت از هم کرده است. نه اینکه دستهای اعتقاد به آزادی مطلق و دستهای اعتقاد به عدم آزادی داشته باشند. صحبت از این است که هر نحله فکری حدود و چارچوبهای برگرفته از شناخت و ایدئولوژی خویش را در مورد آزادی انسان صادق میداند و انسان را در آن حوزه و چارچوب دارای اختیار. باید این نکته را نیز اذعان داشت که بودهاند و هستند کسانی که اختیاری برای انسان قائل نبودهاند و حتی در حوزه رفتارهای فردی انسان را موجودی مجبور میدانستند، رواج این عقیده خصوصاً از اوایل دوران امویان در تاریخ اسلام و قرون وسطی در غرب رایج بود، تا جایی که استدلالها بر این بود که خدا خواسته است که معاویه به حکومت برسد و از دست ما کاری بر نمیآید و در غرب و در قرون وسطی داستان دادگاه تفتیش عقاید امری روشن است.
به طور خلاصه میتوان گفت:
اولاً بحث از آزادی مفهومی ذهنی است و تحقق عینی دارد.
ثانیاً بحث بر سر آزادی مطلق و عدم آزادی نیست بلکه اصولاً آزادی مطلق وجود ندارد.
ثالثاً ارتباط جریان روشنفکری با مفهوم آزادی رابطه وسیله و غایت است.
رابعاً نقطه افتراق آزادی در اسلام و در غرب تعیین حدود آن است.
اندیشه اسلامی ماحصل تلاش اندیشمندانی چون حضرت امام (ره) است که نه تنها اندیشیدند، بلکه محصول تفکرات خویش را به اجرا درآوردند. گرچه در این بخش باید به دو ثقل اکبر و اصغر یعنی کتاب و عترت توسل جست و معنای آزادی را در آنها جستجو کرد، ولی اشخاصی چون امام (ره) که فکرشان چکیده و نتیجه تولّی به اصول حقّه اسلام است سخنی متفاوت از مبادی و مبانی اسلام نخواهند گفت، بالاخص اینکه در عرفان عملی نیز صاحب مقامات بلندمرتبهای باشد که دست و اصلان کوی حقیقت از جایگاهشان کوتاه است و در بارگاه قدس جایی برای نفس و اندیشه نفسانی نیست تا خودنمایی کند، لذا حاصل اندیشه امام (ره) در رابطهای مستقیم و طولی با معارف حقیقی اسلام قرار دارد و اگر جایی کاستی باشد به هیچ وجه تعارض نخواهد بود. البته بر ای رفع شبهه باید گفت حدودی از اظهار نظرهای حضرت امام (ره) در حوزه فقه جای میگیرد و اینجا پویایی اسلام موجب این خواهد شد که همیشه آن ثباتی که مورد انتظار است دیده نشود، چه اینکه در موضوعی که در طرح اتوبان نواب پیش آمده بود و استفتایی که از ایشان مبنی بر اینکه قرار گرفتن مسجد در وسط طرح مانع ادامه کار شده است، حضرت امام (ره) با عرفان عمیق اجتماعی خویش، حکمی فقهی صادر میکنند که کم سابقه بوده است و طی آن مسجد تخریب میشود. آنچه همواره ثبات خواهد داشت اعتقاد به عقاید حقّه است.
امام (ره) درباره مفهوم آزادی میفرمایند: «آزادی یک مسئله نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیدهشان آزاد است، کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید، کسی الزام به شما نمیکند که حتماً باید این راه را بروید، کسی الزام به شما نمیکند که باید این را انتخاب کنی، کسی الزامتان نمیکند که در کجا مسکن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضح است.» گرچه امام تعریفی اثباتی از آزادی ارائه ندادهاند ولی با تمثیل روشن کردهاند که انسان در عقیده و فکر و تصمیم آزاد است، اما چه چیز این بینهایت را محدود میکند تا حرص را به قناعت تبدیل کند، اینجا امام (ره) میفرمایند: «آزادی در حدود قانون است» و «در حدود قواعد و قوانین آزادی هست.»
تصور اینکه امیال و اراده انسان افسار گسیخته و شهوتران و ملوع آزاد باشد، بدون هیچ قید و بندی جهان غرب را در برابر دیدگان ما میآورد، دنیایی که آزادی گرچه محدود به عدم تجاوز به حقوق دیگری است ولیکن مشکل اینجاست که حقوق افراد را خودشان به خودشان اعطا میکنند، زن گرچه دارای همسر باشد اما این حق را برای خود قائل است که با دیگری رابطه داشته باشد و همسر او نمیتواند معترض شود چراکه او را از حق قانونی خود باز میدارد و قانون این اجازه را نمیدهد. وقتی امام (ره) میگویند: «قانون اسلام مسبب آزادیها و دموکراسی حقیقی است» و «اسلام است که برای ما یک آزادی سالم، آزادی صحیح تأمین میکند.» در حقیقت منبع قانونگذاری را شارع مقدس میدانند نه انسان رها شده از وحی و پیوسته به نفس اماره.
بر اساس همین تفکیک و تجزیه، تجربه تاریخی انقلاب اسلامی مفهوم آزادی را به حدّی اتوپیایی ارتقاء داد، گرچه در سالهای بعد به خاطر تعدد روایتها و تفسیرها از اصول انقلاب، دنیاطلبی و دنیازدگی آزادگان انقلابی، ارتباط با جامعه جهانی و کمرنگ شدن فضای معنوی دههی شصت و بسیاری از دیگر مسائل کوچک و بزرگ،« آزادی» دچار خدشه شد، اما هنوز هم اگر راه و منطقی برای بازخوانی و بازیابی این مساله باشد در راه انقلاب اسلامی و منطق امام خمینی(ره) است.