پیاده به سوی تمدن اسلامی
راهپیمایی اربعین هر سال باشکوهتر از سال قبل دلهای مشتاقان را به سوی سرزمین عشق و شهادت میکشاند تا میلیونها زائر حسینی قدم بر بال فرشتگان بگذارند و به تجدید بیعت با سرور و امام شهید خود روی نهند. اما گامهای عاشقان ثارالله تنها یک حرکت ساده برای زیارت و بازگشتن به منزل نیست؛
این یک هجرت از تمامی مظاهر و نمودهای دنیایی به همه ارزشها و ارمانهای فراموششده و مغفولمانده الهی است که روزگاری از سوی خداوند بر گفتار و رفتار محمد (ص) جاری شد و توسط فرزندان او تداوم یافت و در برابر شمشیرهای بهظلم برکشیده تکهتکه شد، اما همچون آینه شکسته هر تکهاش در دل هر انسان آزاده به درخشش خورشید اسلام ناب محمدی (ص) منتهی گشت. این پیادهروی میرود انسان عصر آهن و بتن و بشر دوران تمدن مدرن را به سوی تمدنی نوین و مبتنی بر آموزههای اسلام محمد و اهل بیت او علیهمالسلام پیش برد. از این رو ظرفیتهای تمدنی پیادهروی اربعین را در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین علی محمدی رئیس مؤسسه مطالعاتی معنا و دبیر سلسله همایشهای فقه حکومتی پی گرفتیم که در ادامه میآید.
جناب محمدی، به نظرم برای شروع بحث را با تعریف مختصری از شرایط تمدنسازی آغاز بفرمایید.
برای شروع بحث به چهار نکته درباره تمدنسازی اشاره میکنم. نکته اول: امکان تمدنسازی به اراده الهی و اذن تاریخی امام معصوم (ع) وابستگی دارد. زمانی که با واژة «تمدنسازی» مواجه هستیم، باید امکان تمدنسازی از منظر فلسفه تاریخ مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا اینگونه نیست که هر مکتبی در هر دورهای امکان تمدنسازی داشته باشد. این امکان تاریخی، دادنی است و منشاء آن، اراده ربوبی خدای متعال و ولایت و سرپرستی تاریخی معصومین(ع) است. اگر این اذن نباشد، امکان تمدنسازی منتفی خواهد بود. به تعبیر دیگر، باید گشایشی در جبهه حق یا باطل صورت گرفته باشد تا امکان ورود به تمدنسازی در جبهه حق یا باطل مهیا شود.
نکته دوم: در عرصه تمدنسازی اقامه دلیل عینی لازم است. اقامه دلیل و احتجاج در تمدنسازی با نحوه اقامه دلیل و احتجاج در غیر ساحت تمدنی این تفاوت را دارد که مکتبهای مدعی تمدنسازی، باید در عینیت جریان یابند و خود را در مقام مدیریت پدیدههای اجتماعی به اثبات برسانند. در ساحت نظری ممکن است مکتبی مدعی باشد که مستدلترین و مسنجمترین جریان فکری است، ولی این برای تمدنسازی کافی نیست. بنابراین، جریان استدلال و برهان در ساحت تمدن از سنخ استدلالها و برهانهای عینی و تحققی است، نه استدلالها و برهانهای نظری.
در ساحت نظر، حجیت و حقانیت یک مکتب با استدلالهای نظری اثبات میشود. شما میتوانید ادعا کنید که بر فلان مکتب در فقه و فلسفه یا کلام نقدهای قاطعی دارید و از قدرت ویران کردن بنیانهای نظری آن مکتب برخوردارید، ولی زمانی که بحث از تحقق بیرونی و نمود عینی یک مکتب میشود، قاعدتاً نوع استدلالها، استدلالهای عینی و عملی است؛ یعنی شما باید «در مقام عمل» نشان دهید که میتوانید این تئوری را پیاده کنید.
مثلاً وقتی دولت آمریکا بعد از حوادث یازده سپتامبر با جامعه جهانی برای ضرورت مبارزه با ترورسیم تفاهم کرد، از برهان نظری استفاده نکرد، بلکه محیط و شرایطی را ایجاد کرد که انسانهای قرارگرفته در این شرایط، به ضرورت همراهی با دولت آمریکا جهت مبارزه با تروریسم رسیدند؛ این مفهومِ برهان عینی است.
برهان و استدلال عینی، از ایجاد شرایط و ساماندهی شرایط بیرون ناشی میشود. اگر جامعهای مدعی تمدنسازی باشد، ولی وضعیت اقتصادی و فرهنگی و امنیتی آن، دچار اعوجاج و ناهنجاری باشد، غیرممکن است دیگر جوامع به فرآیند تمدنسازی آن جامعه بپیوندند؛ چرا که دیگران هرگز ظرفیت تمدنسازی را در آنها احساس نمیکنند؛ یعنی محال وقوعی میدانند که اینها بتوانند با این ظرفیت تمدنسازی کنند. به همین دلیل پرداختن به ساحت تمدنسازی و جامعهپردازی نوین اسلامی و رد و نقض تمدن مدرن به عنوان تمدن رقیب، اقتضاء و فضای خاص خود را دارد.
نکته سوم: شناسایی عوامل تاریخی ایجاد تمدن و جایگاه ویژه عاشورا در این میان ضروری است.
وقتی ما وارد چنین ساحت و گشایشی تاریخی میشویم، باید عوامل تاریخی ـ فرهنگی و عواملی که ظرفیت ایجاد تمدن را دارند، شناسایی کنیم. زمانی که با ماهیت تمدن اسلامی عجین شویم، قاعدتاً نگاه ما باید متناسب با چنین مقیاسی تنظیم شود؛ زیرا با هر عاملی نمیتوانیم تاریخساز باشیم و گشایش تاریخی و ظرفیتی را که به ما داده شده است، پر کنیم.
نمیخواهم این بحث را باز کنم که یکی از مهمترین عوامل تاریخی، واقعه عاشورا و مصیبت سید الشهدا (ع) است. این حادثه، حادثهای طبیعی نیست و ظرفیت ارتقای جامعه انسانی را در همه زمانها و عوالم دارد. زمانی که از ظرفیت حادثه عاشورا یا زیارت اربعین سیدالشهداء (ع) صحبت میکنیم، قاعدتاً باید درباره امکانهایی که چنین حادثهای جهت جامعهپردازی و تمدنسازی در اختیار ما قرار میدهد، تحقیق کنیم.
نکته چهارم: پیادهروی اربعین، نشانه ظهور ساحت دیگری است.
از طرفی دیگر، باید توجه داشته باشیم که ما در این ظرف تاریخی با تمدن مُدرن مواجه هستیم؛ تمدنی که توانسته تمام جامعه بشری را قانع کند که نمیتوانند محیط زیست و سبک زندگی متفاوتی داشته باشند و تنها این تمدن مدرن است که به سمت بهبود شاخصههای حیات بهتر جلو میرود. مهمترین کارکردی که واقعه اربعین در مقابل چنین تمدنی دارد، آن است که رشحاتی از ساحتی دیگر را بروز میدهد، یعنی زمانی که انسانها در دامنه جاذبه چنین حادثهای قرار میگیرند، درکهایی را تجربه میکنند که اساساً باب این درکها در ساحت تمدنهای دیگر بسته شده است. بنابراین، در عالم وجودیِ انسانها گشایشی در حال شکلگیری است و نشانههایی از آن در حال بروز است. اربعین یکی از نشانههای آن است، به نحوی که وقتی انسان در جاذبه آن قرار میگیرد، حیات و نشئهای دیگر را تجربه میکند.
اگر ممکن است ظرفیتهای مختلف پیادهروی اربعین را برای تمدنسازی بیشتر توضیح دهید.
زمانی که در مورد چنین حادثه تاریخی و ظرفیتهای اجتماعی آن سخن میگوییم، درباره ظرفیتی از ظرفیتها و کارکردهای حادثه عظیم عاشورا سخن میگوییم. این ظرفیتها را در سه سطح بیان میکنم:
ـ کارکردها و ظرفیتهای ملّی،
ـ کارکردها و ظرفیتهای منطقهای و
ـ کارکردها و ظرفیتهای جهانی.
قابل ذکر است که زمانی که از ظرفیت صحبت میکنم، ظرفیتِ تمدنسازی اربعین در مواجهه با تمدن مُدرن به عنوان تمدن رقیب است. اساساً تمدنسازی یک مواجههای مستمر و پیوسته با تمدن رقیب است و هیچ تمدن جدیدی نمیتواند از مواجه شدن با تمدن مستقر و رقیبش شانه خالی کند؛ چون تمدنها داعیهی جهانشمولی دارند و دقیقاً آنجایی که او ادعای فرمانروایی کرده است، محل تحقق تمدن جدید است. لذا پیادهروی اربعین، ظرفیتها، امکانها و ابزارهایی را به ما میدهد تا بتوانیم فرآیند شکلگیری تمدن اسلامی را در مقابل تمدن مُدرن جلو ببریم.
ظرفیتهای پیادهروی اربعین در سطح ملّی، شامل سه سطح است:
ـ فرهنگ عمومی مردم
ـ فرهنگ تخصصی که ناظر به ساحت علم است و
ـ فرهنگ مدیران یا فرهنگ حاکمیت و حکمرانان.
مراد از فرهنگ عمومی، بایدها و نبایدهای هنجاری و ارتکازی در عرصه رفتار عمومی مردم است. مثلاً یکی از مهمترین کارکردهای پیادهروی اربعین در فرهنگ عمومی، احیا و نهادینه کردن روحیه ایثار و همچنین احیای ذائقه معنوی جامعه است. زمینههایی که در پیادهروی اربعین با محوریت حبالله و محبت اولیای الهی ایجاد میشود، سبب میگردد که آدمهایی که در زندگی روزمره خود ویژگی از خودگذشتگی را به فراموشی سپردهاند و از آن فاصله گرفتهاند، در آن فضا یکسری لذتهای معنوی از جمله ایثار را تجربه کنند. در پیادهروی اربعین نمونههای فراوان و بارزی از ایثار و دیگران را بر خود مقدم داشتن مشاهده میشود و آدمها احساس میکنند که میتوان جامعه دیگری مبتنی بر حب اولیای الهی و گذشت و مودّت داشت. به این ترتیب، ذائقه معنوی آنها احیا میشود. پس، اولین تاثیرگذاری پیادهروی اربعین در فرهنگ عمومی، تقویت و نهادینه کردن فرهنگ ایثار در مقابل فرهنگ خودخواهی است که بنیان تمدن مادی و زندگی دنیایی است.
اتفاق دیگری که در پیادهروی اربعین میافتد آن است که «مفهوم عقلانیت» و «دستگاه سنجش هزینه و فایده»، رنگ و بویی کاملاً مؤمنانه به خود میگیرد. در چنین فضایی آدمهای عاقل کسانی هستند که به دیگران بیشتر خدمت میکنند. در سفر اربعین، تلاش برای خدمت و حفظ حرمت و شرافت زائر سیدالشهداء (ع) کاری بسیار عاقلانه تلقی میشود. کلیپی را پخش کرده بودند که در آن با یک عراقی مصاحبه میکردند که شما چرا به زائران اربعین سیدالشهداء(ع) خدمترسانی میکنید. او میگفت من کتمان نمیکنم که در سالهای اول، محاسبه مادی میکردم که هر دیناری که خرج میکنم، سه دینار برمیگردد و سیدالشهدا (ع) به زندگی و کسب و کار ما برکت میدهد و آن را به چشم خود میدیدیم. اما مدتی که گذشت توبه کردم و بالاتر آمدم و این کار را به خاطر سیدالشهداء (ع) و ثواب اخروی آن میکردم، ولی الآن به جایی رسیدهام که این کار را نه به خاطر دنیا میکنم و نه به خاطر آخرت، بلکه همین که ارباب اجازه می دهد که در راه زائرین او خُسران ببینم، کافی است. این یک نوع عقلانیت دینی و سنجش و محاسبه هزینه ـ فایده مؤمنانه است. شکلگیری این عقلانیت خیلی مهم است.
از اتفاقات دیگری که در پیادهروی اربعین میافتد و اثر تربیتی فوق العادهای نیز دارد، شکستن مناسبات مادی است. تمدن غرب به افراد هویت کاذب میدهد. اما در پیادهروی اربعین امکانی ایجاد میشود که همه افراد، اعم از آیتالله و روحانی و دکتر و مهندس و هر کسی که عنوانی دارد و لقبی را یدک میکشد، خلع منصب میشود و به عنوان قطره کوچکی از دریای بیکران زائرین سید الشهداء در عظمت حادثه عاشورا محو میشود. این ویژگی، آثار تربیتی بسیاری دارد و انسانها میآموزند که بیرون از هویت کاذب خود و در ذیل عناوین هویتی دین مانند عبد خدا بودن، شیعه بودن، عزادار سیدالشهداء بودن، زائر بودن، مهمان بودن، خادم بودن و ... زیست کنند.
یکی دیگر از آثار راهپیمایی اربعین در حوزه فرهنگ عمومی، تقویت نحوه مواجهه با تکثر فرهنگی است. ما به نسبت شیعیان لبنان و حتی عراق یک ضعف جدی داریم و آن این است که در درون کشور تکثر فرهنگی دینی و مذهبی نداریم؛ چون ما با پیروان ادیان و مذاهب دیگر مواجه نیستیم؛ در حالی که لازمه تمدنسازی این است که فرهنگ عمومی به سعه صدری رسیده باشد که در عین حفظ اصول هویتی خود، قدرت تعامل با دیگران و هضم تکثر فرهنگی را داشته باشد.
سطح دوم در تراز فرهنگ ملّی، فرهنگ تخصصی است. یکی از چالشهای جدی ما در انقلاب اسلامی، در اختیار نداشتن علوم انسانی اسلامی است. علومی که به صورت سنتی در حوزههای علمیه تدریس میشوند، قدرت نظامسازی اجتماعی و مدیریت نظامات جامعه را ندارند و آنچه به اسم علوم انسانی در دانشگاه ما عرضه میشود نیز اسلامی نیست. راهپیمایی اربعین میتواند از چند جهت به فرهنگ تخصصی ما کمک کند.
لطفاً این بحث را بیشتر تبیین کنید.
به برخی از آنها اشاره میکنم:
یکی از آنها این است که فرهنگ تخصصی ما موضوعی برای مطالعه مییابد. در بسیاری از موارد «تحققهای دینی» بر «علم دینی» مقدم است؛ مثلاً شما با درکهای فیالجملهای توانستهاید هشت سال دفاع مقدس را توسط فرماندهان جنگ رقم بزنید. همین آدمها اذعان میکنند که الآن به نحو تخصصی نمیدانیم چطور جنگیدیم و بر اساس چه نوع عقلانیتی عملیات طراحی کردیم. یعنی در پیروزی در جنگ، «تحقق» بر «علم» مقدم شده است. پیادهروی اربعین نیز از همین موارد است. این پیادهروی نمونهای از ساحت باطنی و عالَم روحانیِ جهان است که ظهور پیدا کرده و این فرصت را در اختیار تحلیلگران ما قرار داده که با یک پدیده زنده و ساری ارتباط برقرار کنند. این ارتباط برقرار کردن چند ثمره دارد که مهمترین آنها این است که مواجهه با پدیدهای دینی، بیتردید ناقض تحلیلهای مادی است و باعث اصلاح لایهای از چهارچوبهای نظریههای مادی و سکولار میشود. وقتی دانشمند و متخصصی قصد تحلیل اربعین را دارد، اگر دستگاه و بنیانهای نظری تحلیل او متناسب با این پدیده نباشد، در تحلیل آن دچار اعوجاج میشود و قدرت تحلیل منسجم در ابعاد مختلف آن را نخواهد داشت. به همین دلیل، خود این پدیده در عمل، تحلیلهای مادی و سکولار را نقض میکند. این ویژگی یک ویژگی بسیار مهم و مؤثر در پالایش مبانی فکری جامعه متخصص ماست.
یکی دیگر از ثمرات این حادثه در فرهنگ تخصصی ما، فهم نقاط قوت و ضعف فرهنگی مردم است. در کنار هم قرار گرفتن این سیل خروشان انسانی، به صورت طبیعی احتمال برخوردها و تنشها را زیاد میکند. متخصصین علوم انسانی با استفاده از فضای پر تلاقی و برخورد پیادهروی اربعین، میتوانند از نزدیک با فرهنگهای مختلف مسلمانان اقصی نقاط ایران، بلکه جهان اسلام و جهان آشنا شوند و به صورت مقایسهای به مطالعه آن بپردازند. این بستر موجب میشود که نقاط آسیبپذیر فرهنگی ما شناخته شده و امکان بهینه کردن آنها مهیا شود.
نکته سوم اینکه فرهنگ تخصصی میتواند این حادثه را تکرارپذیر و تعمیمپذیر کند. پدیدههایی که از بستر تخصص عبور نمیکنند، تکرارپذیر و تعمیمپذیر نیستند؛ مثلاً ما در عرصه رفتار اقتصادی دچار کاستیهای بسیاری هستیم، این در حالی است که راهپیمایی اربعین گردش مالی سرسامآوری دارد. با وجود بیش از 20 میلیون زائر، برای هر زائر به طور متوسط بین 500 تا 600 هزار تومان خرج میشود و درعین حال، فضایی کاملاً مبتنی بر مدارا، ایثار و برادری بر قرار است. ما چرا این هنر را نداریم که این افراد را مبتنی بر چنین انگیزه دینیای در حوزه اقتصاد مشارکت بدهیم؟! به تعبیر دیگر، این اتفاقی که در سطح فرهنگ عمومی میافتد، در فرهنگ تخصصی باید خوب تحلیل شود. فرهنگ تخصصی باید انسان تراز دینی را بشناسد و تحلیلش کند تا بتواند اقتصاد مبتنی بر انسان تراز دینی، نه انسان اکونومیک مُدرن را طراحی نماید و پیادهروی اربعین چنین امکانی را در اختیار جامعه علوم انسانی ما قرار میدهد.
وظیفه مسئولان در این عرصه چیست؟
همانطور که عرض کردم محور سوم کارکردها و ظرفیتهای پیادهروی اربعین مربوط میشود به فرهنگ حاکمیت و حاکمان. مقام معظم رهبری سخنی دارند به این مضمون که بسیاری از مدیران ضعفهای خود را به مردم نسبت میدهند؛ خودش خسته است، میگوید ملت خسته است؛ خودش کم آورده است، میگوید ملت کم آورده است و خودش تحت فشار است، میگوید به مردم فشار آمده است.
حادثه پیادهروی اربعین و تحلیل انسانها و ظرفیت خطرپذیری و مشارکت و همزیستی مسالمتآمیزشان، یک درس و تذکر جدی برای مدیران است که درک درستی از مفهوم «مردم» و مفهوم «دینداری» پیدا کنند. یعنی تحلیل واقعیت پیادهروی اربعین باید مورد توجه مدیران ما قرار بگیرد تا وقتی وارد بحث «مردمسالاری دینی» میشوند ـ که مقام معظم رهبری آن را «نقشه راه انقلاب اسلامی» میدانند ـ درک کنند که اگر مردمسالاری دینی در عرصهای تحقق پیدا نکند، امکان باز شدن گرههای آن عرصه وجود نخواهد داشت.
این یکی از ضعفهای جدی مدیران ماست که تابع محیطشان هستند؛ مثلاً بسیاری از همینها در زمان جنگ آدمهای خوبی بودند، ولی بعد از جنگ در محیطهای مدیریتی بسته و طبقه اشرافی خاصی قرار گرفتهاند و منافعشان به منافع دستهها و گروههای خاصی گره خورده است که به صورت طبیعی انسان را زمینگیر و نگاه انسان را به بهانه واقعگرایی، مادی و دنیایی میکند. زبیر هم که باشیم و در کوچههای بنیهاشم برای حمایت از علی (ع) دست به شمشیر ببریم، وقتی در محیط خاصی قرار بگیریم، همان شمشیر را مقابل حضرت علی(ع) برافراشته میکنیم. به هر حال، این اتفاق باید فرهنگ مدیران را به شدت متأثر کند.
آنها باید این تجربه را به خوبی درک کنند و به نظرم مدیری که این تجربه را درک میکند، نگاهش نسبت به انسانها و رعایایی که باید مسائل آنها را رعایت کند و در عرصههای سخت بر حمایت آنها تکیه نماید، متفاوت میشود. این اجمال ظرفیت سوم در مقیاس ملی است.
خیلی متشکرم. مایل بودیم فرصت بیشتری در اختیار بود تا درباره ظرفیتهای منطقهای و جهانی اربعین هم صحبت میکردیم، ولی آن را به فرصت دیگری میسپاریم. انشاءالله