روح موفقیت در سینمای ما دیده نمیشود
پرویز شیخ طادی نویسنده و کارگردان ایرانی است که از دهه 70 به شکل جدی وارد سینمای ایران شد و آثاری چون "سرزمین پدربزرگ"، "دفتری از آسمان"، "سینه سرخ"، "شکارچی شنبه" و "امپراتور جهنم" را در طی این سالها روی پرده سینماها فرستاده است. او میگوید: سینما باید آنچنان مستقل باشد که بتواند سایه خود را بر تمام دولتها پهن و منافع ملی و انسانی را حفظ کند. سینما نباید به فکر فلان حزب یا جریان سیاسی باشد و برای به دست آوردن پول، به اهرمهای اقتصادی متصل به جریانات سیاسی پیوند خورد. گفتگوی تفصیلی با او را در ادامه میخوانید.
آقای شیخ طادی به زعم شما سینمای ایران تا چه اندازه توانسته است، پس از انقلاب مسیر درستی را برای خود انتخاب کند و آیا این تحولات سینما را به سمت مثبت پیش برده است؟
سینما جزئی از مردم است و مردم نیز عنصری مهم در سینما محسوب میشوند و نمیتوان این دو را از یکدیگر تفکیک کرد. سینماگر در جامعه زندگی میکند و لذا از اتفاقات، جریانات اجتماعی، انقلابها و تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی تأثیر میگیرند. اوایل انقلاب، شور و شوقی برای ایجاد تغییرات زیربنایی آغاز شد که با هدف عدالتطلبی، مبارزه با اشرافیگری و تلاش برای برقراری حکومت اسلامی و داشتن جامعهای عاری از تبعیض به گیشه رفت و سینماگران نیز این آرمانها را متعلق به خود میدانستند. تأثیری که فعالان عرصه سینما از انقلاب اسلامی ایران گرفتند، با هدف دستیابی به آرمانها، موجب بروز آثار مذهبی و تاریخی شد و آثار نمایشی، فیلم و سریالهای مذهبی و تاریخی ساخته شدند که اسطورهمحور بودند. این شکل از ارزشخواهی در عرصههای تصویری تا اواسط دهه 70 نیز مشهود بود اما به مرور به نظر رسید که سینماگران احساس کردند آرمانها و ارزشها از داخل کشور در خطر هستند و از آن پس تلاش کردند سینما را با رویکرد جریان نقد اجتماعی و سیاسی پیش برند. اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نشان داد که اتفاقاتی در دولتها، سازمانها و تشکیلات در حال رخ دادن است که با ارزشهای دهه 60 و 70 مغایرت دارد. سینماگران با مشاهده مخاطرات، نقد اجتماعی و سیاسی را به سینما وارد کردند. این حرکت گاه تند و گاه کند بود و در برخی موارد با ملاحظاتی همراه شد. از اوایل دهه 70 واژه سیاهنمایی در سینما رواج پیدا کرد و مقاومت دستگاههای حکومتی با سینمای منتقد و سیاسی موجب شد که سانسور در سینما رواج یابد. همین روند موجب شد که سینما از شکل مستقل دهه 60 و 70 فاصله گیرد و از اواسط دهه 70، سیاسیونی که دستی در هنر داشتند با هدف مراقبت از سینما و جریانات سینمایی و کنترل نقد اجتماعی و سیاهنماییها وارد حوزههای مدیریت فرهنگی شدند. این تصور در میان آنها وجود داشت که سینما از خط اصلی خارج و به خط دیگری وارد شده است. روندی که سیاسیون هنردوست برای کنترل و مدیریت سینما پیش گرفتند، استقلال را از سینما گرفت و اتفاق دیگری که در دهه 80 تا 90 رخ داد این بود که شکافی بین هنرمندان ایجاد شد و این شکل ادامه پیدا کرد تا اینکه هنرمندان دستهبندی و جناحبندی شدند. امروز و در دهه 90 سینما در حال یافتن شکل دیگری است. با قوت گرفتن سلوک و منش رفاهپرستی، اشرافیگری و فساد دستگاهها به ویژه در سطوح بالا، سینما مجدد غربالگری شد و سینمای آرمانخواه همراه با نقد اجتماعی سیاسی، به سمت سوداگری و اشرافیگری سوق پیدا کرد. درآمد زایی به هر قیمتی به نقد اجتماعی و آرمانخواهی ترجیح داده شد و اینگونه است که امروز با مشاهده آثار سینمایی، آنگونه که باید فیلمهای جدی و مفید رصد نمیشوند. سینمای ایران امروز استقلال خود را از دست داده و با همان جریانات سیاسی حاکم بر جامعه در حال حرکت است.
با توجه به توضیحات شما درباره سینمای دهه 60 و 70، باید در نظر داشت که پس از انقلاب و پشت سر گذاشتن 8 سال دفاع مقدس، کشور در آن دوران به لحاظ اقتصادی شرایط خوبی را سپری نمیکرد اما با این وجود شاهد سینمایی موفق بودیم و همانطور که اشاره کردید سینما با وجود مغزهای متفکر و چهرههای سرشناس آرمانخواه بود و در این بستر چهرههای بسیاری به سینما معرفی شدند. به نظر شما به چه دلیل امروز با وجود افزایش تحصیلکردههای حوزه سینما و رشد تکنولوژی، دیگر شاهد موفقیتهای آن دو دهه نیستیم؟
روح موفقیت در سینمای ما دیده نمیشود، درحالی که به لحاظ تکنولوژیکی پیشرفتهای بسیاری حاصل شده و مجموع آثار نشان میدهد که به لحاظ تکنیکی رشد کردهایم که البته این را نمیتوان یک امتیاز دانست چرا که تمام دنیا دچار این تحول شده است. هرچند که اگر بخواهیم خود را با سینمای کشورهایی مانند چین و کره مقایسه کنیم، همچنان به لحاظ تکنیکی بسیار ضعیف هستیم؛ اما نکته مهم این است که در ایران هر زمان حکومت، دستگاهها و بخشهایی همچون مجلس شورای اسلامی فاسد شوند، عرصه سینما نیز به سمت فساد پیش میرود و اگر آنها روند خوبی را طی کنند، سینما نیز از این امر مستثنی نیست. این بدترین شکل ممکن از رویه حوزه سینما است. سینما باید آنچنان مستقل باشد که بتواند سایه خود را بر تمام دولتها پهن و منافع ملی و انسانی را حفظ کند. سینما نباید به فکر فلان حزب یا جریان سیاسی باشد و برای به دست آوردن پول، به اهرمهای اقتصادی متصل به جریانات سیاسی پیوند خورد. به همین دلیل سینمای امروز ایران نمیتواند مستقل باشد. آرمانخواهی امری فکری است اما عواملی وارد میشوند که موجب کمرنگ شدن اینها میشوند و آرمانها به مرور از دست میروند. زمانیکه سینماگران جوان به بالادستیها نگاه میکنند، تظاهراتی را مشاهده میکند که فسادها و رنگهای گوناگونی را در سطوح مختلف نشان میدهند. سینماگر جوان گاه با این جریانات به مبارزه پرداخته، گاه از این جریانات فرار میکند، گاه با آنها همسو میشود. اتفاقات امروز در سینما به این دلیل است که سرمایهگذاری در سینما جهتدار است و سینما طی سالهای اخیر اینگونه به حرکت خود ادامه داده است در حالیکه بسیاری از فعالان عرصه سینما نیز با این جریان به مبارزه پرداختهاند اما بر اساس آمار امروزدیگر شاهد جریان مستقل جدی همچون قبل نیستیم. این نوعی فرسایش روحی است که سینما به آن دچار شده و سینما را به سمت سوداگری دعوت کرده است.
با توجه به این توصیفات، آیا سینمای ایران توانست آنگونه که باید و شاید آرمانها و رسالتی را که بر دوش آن پس از انقلاب اسلامی نهادند به درستی انجام داده و به سرمنزل مقصود رساند؟
بله. ما آرمانها را به دست آوردیم اما آنگونه که باید نتوانستیم از آنها مراقبت کنیم. ما باید آنها را به راه درست هدایت میکردیم. هر زمان هر حرکتی شکل گرفت دولت آن را سرکوب کرد اما ارزش آن را نداشت که با سانسور آثار سینماگران، استقلال سینما را بگیریم در حالیکه سینمای مستقل خود میتواند چراغ راه و هدایتگر باشد و سینما را به سمت جلو پیش برد. اینروند موجب کمک به اقتصاد و سیاست میشود. فیلمهای بسیاری بودند که در فشارهای سیاسی و اجتماعی، اشارات بسیار درستی داشتند و بسیارخوب دیده شدند اما آنچنان که باید مطرح نشدند. سینمای مستقل خودسری نیست بلکه چراغ هدایت و روشنایی است.
آقای شیخ طادی در سالهای اخیر شاهد آنیم که بخشی از سینما به دلیل نبود تهیه کنندگان خوب با معضلاتی مواجه شد، سرمایههای ناشناس هم به مشکلات دامن زد و ضعف در مدیریت فرهنگی به آن دلیل که بسیاری از مدیران فرهنگی به جای داشتن دغدغه مدیریت، دغدغه میز و صندلی داشتند نیز برخی کمبودها را به وجود آورد. همه این اتفاقات دست به دست هم دادند که سینمای ما به سینمایی مبتذل و سخیف تبدیل شود. شما با این امر موافق هستید و به نظر شما اینها عوامل درستی برای آسیبشناسی در عرصه سینما هستند؟
خیر. اینها همه معلول هستند. علت اصلی اتفاقی است که در روح و روان و منش افراد رخ داده است. چه کسانی مجوز ورود سرمایههای نامشروع به سینما را صادر کردند؟ دلیل استفاده سینماگران از این سرمایهها چیست؟ به چه دلیل بازیگران در هر فیلمی بازی میکنند؟ به چه دلیل نویسندگان هر فیلمنامهای را مینویسند و کارگردانان هر فیلمی را میسازند؟ پس نقش "منِ من" کجاست و تکلیف اراده فردی چه میشود؟ انسان کهکشانی از اندیشه، خیالات و آرمانها است. اینها همه توجیه است. بسیاری از فعالان سینما نیز در این فساد و تخریبها نقش دارند. مدیران نیز دچارهمین مشکلات هستند. مدیری که استقلال را از سینما میگیرد تا سینما سربراه شود نیز دچار تناقض با آرمانها شده و آرمانها را مزاحم خود میداند. آرمان و ارزش یعنی اجازه ندهیم سرمایهها در مسیر نادرستی از دست خارج شوند. عرصه سینما نیازمند حراست و بهداشت است. زمانیکه این حراست را کنار بگذاریم چیزهای دیگری ارزش پیدا میکنند. لذت شهرت در میان سینماگران مشخص است که از کجا نشأت میگیرد. جالب آنجاست که تمام عوامل فیلمها میدانند که پول، پول کثیفی است اما آن را دریافت کرده و به خانههای خود میبرند. این اتفاق بسیار خطرناک است پس همه با هم مقصریم. کافی است یک سال فیلمی در سینما ساخته نشود؛ آن زمان میبینیم که دولتها با چه مشکلاتی مواجه خواهند شد. کافی است بگوییم پول کثیف نمیخواهیم و پای این حرفمان بایستیم که در این شرایط فیلمی نسازیم. متأسفانه هیچ فردی پای این حرف نمیایستد و همه میخواهند یکدیگر را در این بحث دور زنند؛ زیرا راه نفوذ سیاست در سینما باز شده است. باید از سینماگر پرسید که دلیل نقش فروشی در سینمای ایران چیست؟ بازیگران خوب در خانههای خود نشستهاند و اقوام و آشنایان فیلمسازان در آثارشان به ایفای نقش میپردازند. دلیل گرفتن سفارش برای استفاده از بازیگران چیست؟ اینها چه معنایی دارند؟ همه ما به سهم خود در این شرایط مقصر هستیم.
در سینمای قبل و پس از انقلاب همواره شاهد آن بودیم که سینما و سینماگران موجب به وجود آمدن برخی خرده فرهنگها در جامعه میشدند و مردم هم آنها را میپذیرفتند اما امروز نه خبری از آن خردهفرهنگها در سینما است نه ردی از قهرمانان سینمایی یافت میشود. به نظر شما منشأ این خلاء به کجا برمیگردد؟ آیا سینما رسالت فرهنگسازی دارد و لازم است دراین راستا گام بردارد یا با سینما باید تنها یک سری اتفاقات را به نمایش گذارد که صرفاً جنبه سرگرمی و بیانی داشته باشد؟
سینما یک هنر صنعت گران است و نمیتواند تنها دارای جنبه سرگرمکننده باشد. اعتقاد شخصی من این است که سرگرمی ابزار سینما است اما هدف نیست. برخی از همکاران به این امر اعتقاد ندارند و سرگرمی را دراولویت در نظر گرفته و فرهنگسازی را در اولویتهای بعدی مورد توجه قرار میدهند. سینما باید حرف و محتوا داشته باشد و برای انتقال این محتوا میتواند از ابزار سرگرمی استفاده کرد. حال آن سرگرمی گاه تبدیل به کنجکاوی و یا ترشح هرمونهای شادیآور میشوند. رسالت سینما اگر تنها سرگرمی باشد، در این میان آنگونه که باید به دنبال فرهنگسازی نخواهیم بود و حتی نمیتوانیم تقابل خردهفرهنگها را شاهد باشیم. اینگونه دیگر به دنبال سنتها هم نمیرویم و کمتر شاهد آن خواهیم بود که در بخشهای مختلف کشور و حتی مناطق دورافتاده فیلمی ساخته شود. کافی است با یک خانم و آقا و در ادامه با ایجاد عشقی مثلثی، در هر شرایطی فیلمی را برای تحریک شاخکهای غریزی مخاطبان بسازیم. اینگونه نیازی نیست که نگاه ملی داشته باشیم و برای این دغدغه به سراغ اقوام مختلف رویم. برای سرگرم کردن و پاسخگویی به غرایض مخاطبان، ساخت فیلم در یک آپارتمان هم امکانپذیر است. تعریفهای بنیادی که راه و مسیری را تعیین میکنند، بسیار خطرناک هستند و باید مورد دقت قرار گیرند در حالیکه جامعه از سینما و تئاتر، هنرهای تجسمی، اپرا و غیره برای بسیاری از مسیرسازیها، رفتارسازیها، اصلاحگریها، همسوسازیها، جریانات تربیتی و سازندگی بهره میگیرد پس سینما بسیار اثرگذار است. این را تمامی استادان دانشگاه تأیید میکنند. حتی افرادی که مسئول پذیرایی در سینما هستند هم به این امر اذعان دارند. بسیاری از استادان علوم انسانی هنر را مؤثرترین ابزار میدانند و ما مهمترین هدف این ابزار مهم را سرگرمی تعریف میکنیم. این تعاریف موجب میشود که همگان فکر کنند که هدف سینما سوداگری است و برای تفریح به سینما میروند. اهداف بزرگ و اولا در جامعه سقوط میکنند. ما از هر دین و فرقهای که باشیم نسبت به انسانیت و ملیت خود تعهد داریم و نسبت به خانواده و جامعه مسئولیم. چطور میشود که یک سینماگر به استانهای مختلف سفر نکرده و با توجه به بستر فرهنگ و هنر و تخصص خود فکری به حال فرهنگها و خردهفرهنگها نکند. هرچند که در این بحث مصادیق بسیاری وجود دارد و شاید بهتر است به همین میزان بسنده کرد.
چشمانداز شما نسبت به آینده سینمای ایران چگونه است؟
سینمای ایران چندان از سینمای جهان جلوتر نیست و دنیا نیز آنچنان از سینمای ایران پیشی نگرفته است. ما دیگر نمیتوانیم تفسیر کپسولی نسبت به این جریان داشته باشیم. تمام نقاط جهان به یکدیگر متصل شده و گویی همه ما در یک خانه زندگی میکنیم. هم ما در خانه یک امریکایی ساکن هستیم و هم یک امریکایی در خانه ما زندگی میکند. لذا ما خود را نمیتوانیم از سینمای جهان جدا کنیم و بخشی از مسیرمان کاملاً جهانی است. همه ما یک پیادهروی بینالمللی را با یکدیگر انجام میدهیم و در این بین فرهنگها تأثیرات بسیاری بر روی یکدیگر دارند. اگر پیش قراول فرهنگها، نگاه به سرمایهداری باشد، پس ما نیز در همین مسیر حرکت میکنیم و چون سینمای ما آنگونه که باید مستقل نیست، من چندان به آینده سینما امیدوار نیستم. پس تنها امیدوارم در آینده شاهد سینمایی مستقل باشیم. پشیمانی بسیاری از سازندگان فیلم و نقدهای اجتماعی وارد به جوامع از مسیر سینما نسبت به جهان را باید مورد توجه قرار دهیم در حالی که سینمای ایران به تازگی وارد این بحث شده که کار صد سال گذشته آنانی را تکرار میکند که مسیر 100 سال گذشته خود را نقد میکنند. این رویه موجب میشود که ما با عبرتهای تلخ و خسارت به سمت جلو پیش رویم.
پیشنهاد شما برای بهبود شراط حاکم بر سینمای ایران چیست؟
باید به سینما احترام بگذاریم، فرشهای قرمز بیهوده را جمع کنیم، تشویقهای نجومی را کنار بگذاریم، ظرفیت سینما را در حدی که وجود دارد رعایت کنیم و بهداشت سینما را که با علم و دانش همراه است، حفظ کنیم. بهداشت افراد فعال در سینما نتیجه وجود علم و دانش است چرا که سینما با بسیاری از علوم پیچیده انسانی دارای اشتراکات است و اگر این علوم وارد سینما نشوند، سینمای ایران نه مستقل میشود و نه میتواند بهداشت عوامل خود را آنگونه که باید حفظ کند.