تغییرات فرهنگی و ارزشهای فرزندآوری
مقوله فرزندآوری و آوری و زایش در اکثر باورها و ادیان از ارزش فراوانی برخوردار بوده است و حتی مناسک رهبانی مسیحی نیز که به ترویج عزوبت و تجرد معروف هستند در واقع از طرفداران کثرت نفوس هستند و بر مبنای اقوال تاریخی از جمع حواریون مسیح تنها ژان که تقریباً در سن بلوغ بود، ازدواج نکرده بود و بقیه همگی دارای زن و فرزند بودند. در آموزههایی که رویه ترغیب به رهبانیت را در قرون وسطی توسط برخی از علمای مسیحی ترویج میکردند نیز تأکید بر رهبانیت و تجرد برای روحانیون مسیحی دیده میشد و این موضوع برای عامه مردم ترویج و تاکید نمیشد. رویه ای که به صورت کم و بیش در کیش بودا و آیین مانی نیز مشاهده میشود. در مورد کنترل موالید نیز میتوان یادآور شد که پاپ پیوس دوازدهم در سخنرانی خود در «انجمن مامایی ایتالیا» قاطعانه اظهار داشت: هر عمل جنسی که منجر به تولید نسل نشود، از نظر کلیسای کاتولیک محکوم شناخته میشود.
در دین مبین اسلام فرزندان به عنوان روزی آورندگان به زندگی و موجب رشد و نمو معنوی والدین محسوب میشوند. در آموزههای دینی ما با تکیه بر قناعت و رضایت از زندگی مادی در سطح و اندازه شأن اجتماعی افراد، به خانوادهها و افراد توصیه میشود که برای افزایش رزق و روزی اقدام به ازدواج و فرزندآوری کنند. همچنین در اسلام ارزش بسیاری برای افراد مسلمان وجود دارد و بدین ترتیب اضافه شدن یک انسان به مجموعه مسلمانان جهان امری بسیار مطلوب تلقی میشود؛ تا آنجا که یکی از انگیزههای ازدواج و فرزندآوری از سوی پیشوایان دینی همین موضوع بیان شده است.
تحولات پس از انقلاب صنعتی در اروپا که موجب به حاشیه راندن دین و کلیسا از عرصه زندگی شد، به مرور ارزشهای تبلیغی این آیین را نیز به حاشیه راند؛ فرآیندی که در طی آن به مرور شاهد تنزل ارزش ازدواج، خانواده و فرزند بودیم. در این دوران اربابان صنایع جدید از زنان به عنوان نیروی کار ارزان قیمت استفاده میکردند؛ اتفاقی که تا پیش از این برای زنان رخ نداده بود. در نتیجه بهمرور ارزش مردان به عنوان افراد تلاشگر کم رنگ شد، ازدواج و ارزشهای سنتی زنان از جمله خانهداری و التزام به کار داخل منزل کمتر شد و نهایتاً فرزند و فرزندآوری به عنوان فعالیت محدود کننده فعالیتهای اقتصادی زنان تلقی شد. البته این فرآیند به انقلاب صنعتی و جامعه اروپایی پس از آن دوران محدود نماند و این فرآیند را میتوان یکی از عوامل مهم کاهش جمعیت در همه جای دنیا از جمله ایران بدانیم؛ بدین صورت که طی دو دهه اخیر با رواج سبک زندگی غربی و افزایش حضور زنان در اجتماع، شاهد بالا رفتن سن ازدواج زنان و تمایل بسیار کم زنان ایرانی به فرزندآوری هستیم.
فرزند به عنوان منبع قدرت
علاوه بر احساس امنیت و آرامش خانوادهها در درون یک جامعه، فرزندان به شکل سرباز و مدافع خانواده و قوم و قبیله در جوامع قدیم و ابزاری در جهت توسعه منافع اقوام و قبایل و گسترش قلمرو کشورها محسوب میشده است. برای مثال امپراطوری ایران باستان و یا امپراطوری روم که تکثیر نفوس را یکی از اهداف اساسی جامعه قرار داده بودند؛ چرا که حفظ، بسط و توسعه حدود این امپراطوریها تنها از طریق نگهداری ارتشهایی عظیم امکان پذیر بود. در تاریخ هرودت آمده است: «بهترین صفت را پس از رشادت، پارسی در این میداند که پسران زیاد به دنیا آورد و شاه برای اشخاصی که بیش از دیگران زاد و ولد کردهاند همه ساله هدیه میفرستد.»
البته این ویژگی امروزه هم در جوامع مختلف کاربرد سیاسی و امنیتی دارد، به گونهای که کشورها به ازدیاد جمعیت به عنوان منبع قدرت مینگرند. برای مثال در فلسطین اشغالی، دولت رژیم صهیونیستی میکوشد با افزایش جمعیت خود سیطره بیشتری بر سرزمین فلسطین پیدا کند و با اخراج فلسطینیان از سرزمین خود آنان را در اقلیت قرار دهد و در مقابل، فلسطینیان نیز با زاد و ولد بیشتر سعی میکنند نگذارند توازن جمعیتی با اشغالگران از بین برود.
فرزند به عنوان نیروی کار کمکی
در تمدنهای مختلف از تمدن باستان تا سده گذشته با توجه به کثرت مشاغل کشاورزی و دامداری و صنعتی همواره فرزندان بیشتر به عنوان دستیاران و توسعه دهندگان شغل و پیشه پدر محسوب میشدند. بر عکس، اقتصاد امروز با توسعه سبک زندگی غربی در جهان، بیشتر مبتنی بر صنعت و خدمات است و گسترش فناوری، حضور انسانها را محدودتر کرده است، شاغلین در این بخشها با افزایش تعداد فرزندانششان نمیتوانند شغل خود را توسعه بدهند؛ زیرا خودشان به تنهایی در یک شغل به خدمت گرفته شدهاند.
همین موضوع درباره نظام تأمین اجتماعی و پسانداز نیز صادق است؛ به این صورت که دوران قدیم فرزندان با ادامه دادن فعالیت شغلی پدر خود به نوعی هم باعث از بین نرفتن زمین و احشام و ... او میشدند و هم کمکخرجی برای دوران ناتوانی و سالمندی او محسوب میشدند. اما در نظام اداری و شغلی امروز افراد با پرداخت حق بیمه بازنشستگی خودشان را از دیگران بینیاز میکنند و در این نظام فرزند بیشتر در نگاه اول صرفاً به مصرف کننده بیشتر برای عایدی والدین تبدیل میشود. موارد ذکر شده را میتوان به عنوان اهم نگرشهای دوران قدیم به مقوله فرزند دانست که در زمان فعلی این مفاهیم تا حدود زیادی به حاشیه رانده شدهاند.
ریشههای تغییرات جمعیتی معاصر
نرخ رشد جمعیت جهان با توجه به تغییرات فرهنگی ذکر شده در مناطق توسعه یافته و به مرور در مناطق در حال توسعه به کنترل در آمد. البته نباید از نقش ابزارهای بهداشتی و پزشکی جدید که به عنوان تسهیلگران این امر عمل کردند، غافل شویم. درباره ترسیم سازوکار این تغییرات در باورهای افراد نظریات مختلفی ارائه شده است که از آن جمله میتوان به نظریه جریان ثروت کالدول در زمان حاضر، نظریه منزلت اجتماعی و نظریه تحول فرهنگی اینگلهارت اشاره کرد. از دیدگاه نظریه جریان ثروت کالدول، مفهوم تقاضای اقتصادی– فرهنگی با عقاید و ارزشهای غربی که در نهایت به کاهش تقاضا منجر میشود، پیوند میخورد. وی درباره نظام تولیدی نیز دو نوع تقسیم بندی ارائه میدهد: نظام تولید خانوادگی با باروری بالا و نظام تولید سرمایهداری با باروری پایین. به نظر وی در الگوی باروری نخست، فرزندان جزو منابع خالص والدین هستند؛ اما در نظام دوم، فرزندان جزو هزینههای خالص محسوب میشوند.
در نظریه منزلت اجتماعی نیز متفکران و اندیشمندان، میزان باروری هر خانوار و جامعه را مبتنی بر جایگاه و منزلت والدین و یا ساکنان آن جامعه میدانند. خانواده با توجه به پیشرفت و ترقی حاصل شده در جامعه و موقعیتی که به عنوان یک عضو دارا میباشد، به فرزندآوری میاندیشد.
اما نظریهای که در این مجال نگاه عمیقتری به آن میکنیم نظریه تحول فرهنگی اینگلهارت است.
این نظریه بر ایده پیشرفت انسانی مبتنی است. در زمانی که انقلاب تجاری در اواخر قرون وسطی (قبل از انقلاب صنعتی) به رشد سرمایهداری در مناطق شهری اروپایی منجر شد، رشد اقتصادی در روندی پایدار موجب رشد جمعیت شد. همزمان با وقوع رشد اقتصادی و جمعیتی، فلسفههای انسانگرایی و روشنفکری نیز ظهور یافتند. علم با ایجاد منبع معرفتی نوینی که بر مبنای تجربیات و شواهد استوار بود، انحصار عقلانی کلیسا را که از نظام فئودال به عنوان نظمی تغییرناپذیر بهشدت دفاع میکرد، به چالش کشید. ایده پیشرفت انسانی متولد شد و همراه با آن نظریه نوسازی نیز به آرامی ظهور کرد. تز اصلی نظریه نوسازی میگوید: توسعه اقتصادی به ایجاد تغییرات مهم و دقیقاً قابل پیشبینی در سیاستها و فرهنگ جوامع منجر میشود. توسعه اقتصادی به شدت با تغییرات در باورها و انگیزههای افراد مرتبط شده و این تغییرات نقش دین، انگیزههای شغلی، نرخهای باروری، نقشهای جنسیتی و هنجارهای جنسی را کاهش میدهد.
ارزشهای افراد در این جوامع در دو بعد تغییر میکند:
1. دگرگونی ارزشهای سنتی و دینی به ارزشهای سکولار- عقلانی
2. دگرگونی ارزشهای بقا به ارزشهای ابراز وجود
در گذشته، بقای کودکان عمدتاً بر مراقبت والدین از آنها مبتنی بوده و در مقابل نیز کودکان در سنین پیری والدین از آنها مراقبت میکردند. اگر چه نقش خانواده هنوز هم مهم است، اما دولت رفاه ماهیت وجود یا فقدان این روابط را تضعیف نموده است. در شرایط معاصر خانواده تک والد و افراد مسن بیفرزند نسبت به آنچه که قبلاً وجود داشت، خودکفایی بیشتری دارند.
رونالد اینگلهارت در این نظریه بر اساس دو فرضیه کمیابی و اجتماعی شدن پیشبینی میکرد که در نتیجه رونق اقتصادی به وجود آمده در کشورهای غربی، ارزشهای عادی جوامع در حال تبدیل شدن به ارزشهای فرامادی گرایانهای مثل آزادی بیان، مشارکت اجتماعی و ارزشهای دیگر انسانی و فکری است. فرامادیون اهمیت کمتری از مادیون به رشد اقتصادی میدهند.
فرضیه کمیابی بر پایه دگرگونیهای کوتاهمدت و یا آثار دورهای است. دورههای رونق و شکوفایی اقتصادی به افزایش فرامادیگری میانجامد و دورههای کمبود به مادیگری. فرضیه اجتماعی شدن حاکی از این است که آثار بلندمدت گروههای سنی نیز وجود دارد؛ یعنی ارزشهای یک نسل معین بازتاب اوضاع حاکم در طول سالهای قبل از بلوغش است. در طول بررسی این تفاوتهای بین فرامادیون و مادیگرایان مشاهده میشود که فرامادیون اهمیت کمتری به ازدواج و داشتن بچه میدهند. مردم کمتر ازدواج میکنند چون فرامادی هستند و چون اولویتهای فرامادی دارند، کمتر به داشتن بچه علاقه نشان میدهند. در صورتیکه این موضوع حقیقت داشته باشد ما باید شاهد کاهش اهمیت ازدواج و کاهش میزان موالید در جوامع پیشرفته صنعتی باشیم که این دقیقاً از دهه 1960، زمان ورود فرامادیون به جمعیت بزرگسال انجام گرفته است.
از لحاظ سنتی داشتن بچه و بزرگ کردن او خواسته اساسی هر زن معمولی است و یکی از مهمترین وظایفش در زندگی و یکی از بزرگترین منابع رضایتش است. ولی نتایج مطالعات امروزی نشان میدهد که جوانترها کمتر از بزرگترها احساس میکنند که زن برای تحقق خود نیاز به بچه دارد. مردم آمریکا در این مسئله یکی از تندروترین ملتها هستند که با این واقعیت که زنان آمریکایی از لحاظ تاریخی جبهه مقدم ورود به بازار کار بودهاند، منطبق است. از آنجا که کمتر بر این باورند که زن نیاز به بچه دارد، لزومی هم نمیبینند که در صورت تمایل زن به داشتن بچه حتماً باید ازدواج کند و میتواند راههای دیگری را برای بچهدار شدن انتخاب کند.
کاهش میزان موالید فقط یکی از نشانههای جمعیتی دگرگونی فرهنگی است، میزان طلاق در جوامع پیشرفته صنعتی در طول سالیان گذشته افزایش یافته است. در نتیجه بر میزان سقط جنین و موالید نامشروع افزوده شده است. یک دگرگونی جمعیتی دیگر که به نظر میرسد بازتاب دگرگونی فرهنگی باشد افزایش سریع موالید نامشروع در طول این دوره است.
محمد دینی