عزای تو حماسه است
روی آوردن شاعران انقلاب به ترکیببند، شاید هنوز برگرفته از تأثیری است که ترکیببند روحنواز محتشم کاشانی در یادها و خاطرههای نسلهای بعد از خود تا به امروز، بهیادگار گذاشته است. چنانکه پیش از این نیز سرودن ترکیببند، بر وزن یا فضای ترکیببند محتشم به یک سنت تبدیل شده بود.
شاعران این دوره، ترکیببندهایی محدود اما ماندگار را به شعر عاشورا عرضه کردند که بهمراتب از ترکیببند محتشم، خیالانگیزتر و هنرمندانهتر و در عین حال حماسیتر سروده شده است. علی موسوی گرمارودی از شاعران مطرح انقلاب، ترکیببند عاشورایی «آغاز روشنی آینه» را میسراید و در هر بند از آن، به وصف یکی از قهرمانان کربلا میپردازد. شاعری چون علیرضا قزوه، با قالب ترکیببند، «با کاروان نیزه»ای میآفریند کهیکی از شاهکارهای شعر عاشورایی لقب میگیرد و شاعر جوانتری پس از او به نام محمدسعید میرزایی، به خلق ترکیببندی عاشورایی دست میزند که جزو بهترین آثار او قرار میگیرد. شاعران پیر و جوان دیگر نیز از این قالب شعری برکنار نماندهاند. آنان ترکیببند را نه بهصورت «غزلهای بلند و دارای میانوند»، بلکه بهصورت «ترکیببندهای کوتاه مربع و مسّدس» به خدمت گرفتند (کافی،252:1388).
از قدیمیترها، مشفق کاشانی را میتوان نام برد که با تضمین بیت به بیت ترکیببند محتشم، خود، مسمطی دوازده بندی خلق کرده است و نام «صلای غم» را بر آن گذاشته است:
از موج فتنه چشم جهان غیرت یم است
وز تندبادِ حادثه پشت فلک خم است
صبح امید چون شب تاریک مظلم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
از سینۀ زمانه یکی آه آتشین
یارب دمیده است مگر روز واپسین
برخاست تا به بارگه هستی آفرین
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
(کاشانی،17:1366)
شاعر جوان و موفق این دوران، سید حمیدرضا برقعی، مربع ترکیببندی را به آثار عاشورایی معاصر هدیه میکند که از نوآوری و خلاقیت سرشار است. او از محتشم رخصت میطلبد و برای اولین بار، پای «عصر عاشورا»ی فرشچیان را به شعر باز میکند:
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکستخوردۀ طوفان واژههاست
بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
یک بیت بعد واژۀ لبتشنه را گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
(برقعی،74:1390)
قالبهای دیگر شعر، از نو و کلاسیک، هرکدام به نحوی در شعر عاشورایی بعد از انقلاب، نمایان شدند. «با وقوع انقلاب، وضعیت قالبها تغییر کرد، طرز تازه قدری عقب کشید. مثنوی و رباعی حضوری بسیار چشمگیر یافتند. و حتی سایر قالبها نظیر قصیده و دوبیتی نیز حرارتی در خود احساس کردند. اما غزل همچنان مرتبۀ نخست را داشت و تقریباً از ناموران شعر انقلاب، شخصیتی نمیتوان یافت که غالب آثارش را در این ساخت، نپرداخته باشد، حتی نوگرایان و نوسرایان ادبیات انقلاب اسلامی آثار غزلیشان بیشتر است. ازآنجاکه تمام شاعران انقلاب اسلامی به مضمون عاشورا میپرداختند، غزل عاشورایی این عهد نیز جایگاهی شایسته دارد» (کافی528:1388).
این غزلها بهخصوص در شعر جوانترها، با بیانی تازه و ملموس و همزمان کوبنده و حماسی سروده شده است که کار شاعران عاشورایی را به شاعران سبک هندی و مکتب وقوع نزدیک میکند. از دلایلی که میتوان برای گرایش به سبک هندی در شعر معاصر بیان کرد «تازگی زبان این شیوه است. نهضت نوگرایی معاصر با توجه به ویژگیهایی از قبیل ترکیبسازی، آشناییزدایی، حسآمیزی و تصویر و ترکیبهای پارادوکسی به این شیوه التفات نشان داد» (کافی، 175:1381).
پرداختن به عینیات و حسّیات نیز، کار شاعران مکتب وقوع است که ردپایی در شعر عاشورایی بعد از انقلاب دارد. «از ویژگیهای بارز سبک وقوع، بهکارگیری زبان ساده، صریح و عریان و استفاده از بیان صمیمی و دوستداشتنی در توصیف حالات عاشقانه است که بهصورت کاملاً واقعی و نه در عالم خیال مجال بروز و ظهور پیدا میکند، و به تصویر کشیدن این جاذبههای شدید عاطفی و اُنسی به شکل واقعی و طبیعی و درعینحال هنرمندانه، از رسالت پیروان این سبک به شمار میرود. طبیعت سبک وقوع حضور الزامی آرایههای لفظی و معنوی و اغراقات شاعرانه و بیان متکلفانه را بههیچروی برنمیتابد و در تبیین حالات واقعی عاشقانه، از زبانی ساده و عریان و بیانی صمیمی بهعنوان ابزاری مطمئن سود میجوید و جزئیگویی و مضمونپردازی از خصیصههای ذاتی این سبک به شمار میرود» (مجاهدی،349:1379).
یک نمونه غزلهایی که در همین سالها از سید حمیدرضا برقعی برای خطبهخوان پنجم عاشورا امام محمدباقر که زیبایی را در لفظ و معنا به نمایش گذاشته است:
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را ، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات ، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی ، از کجا شروع کنم
خودت بگو ، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرهی تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد ، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنهی آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
(برقعی،37:1390)
مثنوی و رباعی از قالبهای پر جنبوجوش در شعر عاشورایی بعد از انقلاباند. در عرصۀ مثنوی سرایی، علی معلم با آن زبان حماسی و آرکائیک، حرف اول را میزند. از میان شاعران برگزیده در این پژوهش نیز احمد عزیزی در مثنویهای خود، حرفهای تازهای برای گفتن دارد. نادر بختیاری از دیگر شاعرانی است که در میدان مثنوی عاشورایی خوش میتازد:
یک بار دیگر العطشم شعلهور شده است
چشمانم از تراوش اندوه، تر شده است
یک بار دیگر آمدهام یاد او کنم
افلاک را ز شیون خود زیر و رو کنم
ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین
ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین
مظلومی از درون تو میخواندم به خویش
«هل من معین» خون تو میخواندم به خویش
من، کز غم تو هیأت مجنون گرفتهام
شش گوشه مرقدی است دلِ خون گرفتهام
ظهری غریب بود و به صحرا شدم خموش
«باریده بود عشق» به ادراک خاک، دوش
از دور چند خیمه هویدا در التهاب
آن سویتر سواد سیاهی که در سراب
نزدیکتر که آمدم آهم زبانه زد
آهی که چرخ خورد و مرا تازیانه زد
دانستم آنکه دیر، بسی دیر کردهام
این بار نیز تکیه به تقدیر کردهام
دیدم که ذوالجناح، چو کوه ایستاده است
آنسو زنی در اوج شکوه ایستاده است
دیدم زمان، زمان وداعیست دیدنی
در چشم او زاشک، سماعیست دیدنی
دیدم که عشق، تیغ دودم برگرفته است
دیدم حسین صولت حیدر گرفته است
لال تحیّر، آینهسان، شب نداشتم
میخواستم بتازم و مرکب نداشتم
میخواستم به خلسۀ خون آشنا شوم
هفتاد و سومین از سر تن جدا شوم
در آن میان، حدوث و قدم، مست عشق بود
آری، لگام مرگ و ستم، دست عشق بود
وقتی که تاخت تشنه به سوی معاد خون
برخاست از مهابت او گردباد خون
آن دم امام در تف «اَمّن یُجیب» ماند
دم در کشید «اَشهد» خود را غریب خواند
در چارسوی عرصۀخون راند و گریه کرد
بر هر شهید، فاتحهای خواند و گریه کرد
آنگاه عرصه بر نفس او سپند شد
بانگ «فیا سیوف خُذِینی» بلند شد
پیچید شور حیدر کرّار در سرش
آتش گرفت نعرۀ الله اکبرش
یک باره تاختند بر او تیغهای مرگ
آهن گداختند در او تیغهای مرگ
غافل که غیرتش ازلی بود در جهان
غافل که او حلول علی بود در جهان
این لحظه، آه، لحظهی مرگ دوباره بود
هر چند ظهر، وقت غروب ستاره بود
روحی بلند همچو ملایک خروج کرد
روحی که بال و پر زد و قصد خروج کرد
آن روح، در طواف به گرد امام شد
و آن حج ناتمام، بدینسان تمام شد
(بختیاری،214:1387)
«بهطور اجمال میتوان تازگی زبان، گستردگی دایرۀ واژگان، باستانگرایی، تصویرهای عینی و ملموس و بهره گرفتن از وزنهای بلند، قافیههای پرخون و ردیفهای طولانی را از ویژگیهای مثنوی عاشورایی در ادبیات انقلاب دانست» (کافی،535:1388).
رباعی عاشورایی را میتوان در دفتر همصدا با حلق اسماعیل اثر سید حسن حسینی بهوفور یافت. حسینی در رباعیهای خود با هنرمندی، مضامین جنگ و دفاع مقدس را با مفاهیم عاشورا پیوند میزند و این دو گونۀ شعری را بیشازپیش با هم، همریشه و همسو مییابد. بالا بردن روحیۀ ظلمستیزی و دادخواهی، نگاه آگاهانه و با بصیرت به وقایع پیرامون و پیروی از پیشوایان و هدایتگران، مضمون اکثر رباعیهای حسینیاند.
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خدا! خدا! بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین مقتدا بایدمان
(حسینی،109:1386)
شاعر همدوره و هم دل و هممسلک با حسینی، قیصر امینپور نیز در مجموعۀ «در کوچۀ آفتاب» رباعیاتی با موضوع انقلاب و جنگ و عاشورا دارد که هم مضمون با رباعیات حسینی است و حیف است که در بحث از شعر عاشورایی بعد از انقلاب از آنها و شاعرش یادی به میان نیاورد.
برخیز که روح آب بر خاک افتاد
آن راکب خون رکاب بر خاک افتاد
چشمان شفق به سوگ خون میگرید
همسایۀ آفتاب بر خاک افتاد
(امین پور،26:1363)
جدیترین اثر عاشورایی امینپور منظومۀ «ظهر روز دهم» اوست که ویژۀ گروه سنی نوجوان و با فضاسازی و ساختاری متناسب با ذهن مخاطب خود سروده است. او مثنوی نینامه را نیز در کارنامۀ سرودههای عاشورایی خود دارد که در آن حدیث نی و بر نی شدن سر امام و شهدای کربلا را با بیانی نمادین و تمثیلی به تصویر کشیده است:
خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نینامهای دیگر سرودن
نوای نی، نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی نوای بینواییست
هوای نالههایش نینواییست
نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل، بیماری سنگ
قلم تصویر جانکاهیست از نی
علم تمثیل کوتاهیست از نی
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سرِ او را به خط نی رقم زد
دل نی نالهها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
(هراتی58:1386)
از رباعیسرایان شاخص این دوره محمدرضا سهرابینژاد و بیژن ارژن را میتوان نام برد. «کوتاهی قالب، کوبندگی وزن و فشردگی مضمون در رباعی سبب شد تا در روزگار تپش انقلاب و در سالهای متمادی جنگ این قالب، اقبال وافر یابد و در شکار مضمون و بیان نکات حماسی دستافزار نخست شاعران قرار گیرد» (کافی،537:1388). غلامرضا رحمدل، قالبهای کوتاه شعری را مناسب نسل جنگ میداند: «حافظۀ تاریخی نسل جنگ، با قوالبِ کوتاهِ اطلاعرسانی مأنوستر است تا قوالب بلند و سینۀ نسل جنگ برای انتقالِ قوالبِ کوتاهِ اطلاعرسانی به سینۀ نسلهای پس از جنگ، آمادگی بیشتری دارد تا انتقال قوالب بلند» (شرفشاهی،77:1384).
او را که فشرد در بغل چون جانش
او مانده فقط ز جمع سربازانش
با مصحف کوچکش به رزم آمده بود
شش آیه نداشت بیشتر قرآنش
(سهرابی،148:1378)
خورشید، سر بریده در تشت طلاست
شب، سینۀ پر ز تیر مردان خداست
نیزار غروب، خیمههای سوزان
مه، گمشده دختری ز جمع اسراست
(همان،158)
ای لاله تو از سلالۀ عبّاسی
خوننامهای از رسالۀ عبّاسی
بر کتف بدون دست او سبز شدی
زان نام تو گشت لالۀ عبّاسی
(ارژن، 142:1387)
دوبیتی نیز با بسامدی کمتر نسبت به رباعی، گهگاه در شعرهای عاشورایی شاعران شاخص بعد از انقلاب دیده میشود. اینجا هم دوبیتی به همان صورتی است که انتظارش را داریم، یعنی با همان زبان و بیان ساده و مردمی خود از محرم دم میزند:
دلـــم دریـــــاچۀ غـــــم شـد دوبـاره
قـد آیــیــنــههــا خـم شـــــد دوبـــاره
صدای سنج دمادم اومداز دور
بــــخــون ای دل مــحرم شـــددوبـــاره
بخون ای دل که دشتستون صدا شه
کمی فایز بخون دردم دوا شه
ملائک نوحهخونای حسیناند
بخون والله خدا هم از خدا شه
(قزوه،166:1388)
هرچند عمدۀ شاعران آیینی بعد از انقلاب، قالبهای سنتی شعر را، برای بیان مفاهیم و مضامین مذهبی به خدمت گرفتند، اما شعر آزاد گاهی چنان در این میدان درخشیده است که نمیتوان از آن سخنی به میان نیاورد. کافی، دلایل رویکرد شاعران انقلابی به شکلهای سنتی را بدین قرار میداند:
1- ازآنجاکه پدیدۀ اجتماعی انقلاب خود ریشه در سنّت داشت، بسیار طبیعی بود تا برخی از شاعران که به این جریان منسوبند، گرایش به سنّت در شعر داشته باشند.
2- پدیدۀ شورانگیز انقلاب و با فاصلهی اندکی بروز جنگ، زبانی سترگ و حماسی را طلب میکرد تا حضور روشنگرانه و گران خود را با صلابت تمام فریاد کند و این از قالب نوپای شعر روز که هیچگونه تجربهای در حماسهپردازی نداشت، برنمیآمد.
3- بزرگان شعر نیمایی و شیوۀ آزاد، عموماً روشنفکرانی غیر دینی بودند که شاعر دردمند و متعهد انقلاب نزدیک¬شدن به مشی هنریشان را اکراه داشت.
4- تنها امتیاز شعر نو، تازگی زبان بود که با آمادگی پیدا کردن قالبهای سنتی برای پذیرفتن زبان و مضامین نو، این امتیاز و وجه موّجه را نیز از دست داده بود.
5- بازگشت به مذهب در انقلاب و رویکرد عرفانی شعر انقلاب و تناسب قالبهای سنّتی با این موضوع و مضمون، سبب دیگری برای معطل ماندن قالبهای نو بود.
6- ابتذال زبان و محتوا در نزد شاعران درجۀ دو نوسرا باعث رکود طرز تازه شده بود و موجهای مختلف شعر نو، موج نو، ناب و حجم سطحی و بدون شناخت نقّادانه رو شده بودند و سؤالات شاعران جوان انقلاب دراینباره بیپاسخ مانده بود. (کافی، 457:1388)
عفت جامه شورانی