ذات فرهنگ غرب آلودهکننده است
حسن بنیانیان از جمله شخصیتهای فرهنگی است که علاوه بر حوزههای تئوری و نظر، تجربهی مدیریت یکی از مهمترین نهادهای فرهنگی انقلاب یعنی حوزه هنری را هم داشته است، به زعم برخی دورهی مدیریت او بر حوزه تاثیر بهسزایی در جریان فرهنگی انقلاب و دفاع مقدس داشته است. او اکنون «رئیس کمیسون مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی» است، جایگاهی در میانهی اندیشه و عمل که میتواند نقش مهمی در الگوی پیشرفت ایرانی – اسلامی داشته باشد. آنچه میآید گفتگویی است با او.
در ابتدای گفتگو بهتر است توصیف مختصری از دیدگاه شما درباره گفتمان و فرهنگ انقلاب اسلامی داشته باشیم.
نسل ما که نسل اول و دوم انقلاب تلقی میشویم، تلقیمان از انقلاب اسلامی احیای مجدد دین الهی برای ادارهی زندگی بود و انقلاب هم مبارزه با موانعی بود که این امر را مانع می شد. اعتقاد ما بر این بود که دین میتواند با کمک عقل بشری پاسخگوی همهی نیازهای زندگی فردی و اجتماعی باشد و ما در طول تاریخ از بخش محدودی از ظرفیتهای دین استفاده کردهایم و حالا به لحاظ پیشرفتهای علمی و ظرفیتهای انسانی، میشود با تحولاتی از همهی ظرفیت دین استفاده کرد. این تحول فکری با کمک نگاه جامع حضرت امام(ره) به دین و سایر متفکرانی که یا تربیتشدهی ایشان بودند و یا همزمان با ایشان رشد کرده بودند، توسعه پیدا کرد و فراگیر شد و انقلاب اسلامی به وجود آمد. اما بعد از انقلاب با سلسله موانعی روبرو شدیم که این نگاه کلان را تقلیل داده است. این موانع و عوامل یک فهرست طولانی دارد و هر نوع کار فرهنگی که بخواهد در عرصهی توسعهی گفتمان انقلاب صورت بگیرد باید دقیقاً این موانع را با حوصله شناسایی کند و متناسب با ابعاد گستردهی این موانع - که هم تعدادش زیاد است و هم تنوع دارد - راهکارها را شناسایی کند. طبیعتاً راهکارها شامل یک تحول وسیع در شیوهی ادارهی کشور در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهد بود و بعضاً ما این روزها به ضرورت تغییر قانون اساسی هم در ذهنمان رسیدهایم؛ یعنی با این قانون اساسی و با این مدل ادارهی سیاسی کشور، روز به روز گفتمان انقلاب به حاشیه خواهد رفت.
اینگونه احساس میشود که تا قبل از وقوع انقلاب، پیگیری تحولات فرهنگی توسط رهبران فکری انقلاب، خیلی جدیتر است. ولی وقتی انقلاب رخ میدهد و نیز چند ماه آخر که تحولات سیاسی به سرعت پیش میرود، عملاً سیاست بر فرهنگ سبقت میگیرد و مسئولین، هم خود حضرت امام(ره) و هم سایر متفکرین، به نوعی در چرخهی امور سیاسی میافتند و نمیتوانند آنگونه که شایسته و بایسته است به فرهنگ بپردازند.
برداشت کلی شما درست است ولی این که چه عواملی باعث این اتفاق میشود، آیا تقصیر افراد است و یا سازوکارهای حاکم بر دنیا و شیوهی ادارهی کشور که عمدتاً حاصل تجربیات مدرنیته است ما را به این روز انداخته باید مورد نظر قرار گیرد. اگر تلاشهای عالمانه و آگاهانهای باشد، باورها در معارف اسلامی و عقلانیت ریشه میدواند و اگر تلاش آگاهانه نباشد، جاهلیت حاکم بر غرب میآید و جای آن را میگیرد و باورهای مبتنی بر توسعهی هوای نفس و پرستش شهوات، آن باورها را میسازد. این که ما میگوییم فرهنگسازی، از پیش در ذهنمان این پیشفرض را پذیرفتهایم که ما میخواهیم نظامی از باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری مبتنی بر اندیشههای دینی را مستقر کنیم. به میزانی که این حرکت آگاهانه و سازمانیافته و متناسب با زمان، تضعیف شود، به سرعت، آن تحولات فرهنگی غیرارادی که متأسفانه عمدتاً هم وارداتی است، جای آن را دارد پُر میکند. این اتفاق هم دارد در کشور با سرعت میافتد و میزان تلاشی که برای مقابله با این میشود، بسیار کم است!
البته در افکار عمومی باید نقاط مثبت و پیشرفت ها را گفت تا آن سرعت عقبنشینی ما زیادتر نشود، ولی در بحثهای عمیق جامعهشناسانه در حوزهی فرهنگ، ما معتقدیم که در حال عقبنشینی هستیم. مثلاً افسران وقتی به اتاق جنگ میآیند باید کاملاً راستگویی داشته باشند و بگویند که چند تانکِ دیگر باقی مانده و چقدر غذا باقی مانده و ...، اما وقتی بیرون میآیند و سرباز میپرسد چه خبر، باید بگوید بحمدالله نیرو از تهران در حال حرکت است و مقاومت کنید و ....
کار در فرهنگ به واسطهی این که آدمها باید اول از خودشان درستی را شروع کنند، خیلی سخت است! و الان در نظام سیاسی ما، سازوکار انتخاب طوری نیست که آدمهای صالح را بهعنوان نماینده مجلس، بهعنوان رییسجمهور بالای سر ما بیاورد، بلکه آدمهای فرصتطلب و مقامپرست و اهل جمعآوری محبوبیت را بیشتر گزینش میکند. این دسته از مسئولان اگر بخواهند حرف از فرهنگ اصیل اسلامی بزنند، اول خودشان و خانوادهشان زیر سوال میروند! بنابراین توصیه میکنند که این حرفهای شعاری تند را نزنید، کمی باز فکر کنید، دنیا عوض شده، این دین شما افراطی است و ...! چون اگر اسلام اصیل بخواهد مطرح شود، یا باید پست را ترک کنند و یا یک تحول عمومی در زندگی شخصی و فردی و خودشان ایجاد کنند. این که من گفتم نیازمند تحول در قانون اساسی هستیم، برای این است که 40 سال است در جمهوری اسلامی شاهد این هستیم. دوره به دوره میزان تقوای متوسطِ نمایندگان مجلس و تقوای مدیران اجرایی در حال کاهش است و وقتی تقوا کاهش پیدا کند، نهتنها کار فرهنگی نخواهند کرد، بلکه از هر نوع کار فرهنگی اصیل جلوگیری خواهند کرد.
اگر میبینید که مسئولی علیرغم این که لباس روحانیت دارد، میگوید که ما موظف نیستیم مردم را به بهشت ببریم! این جمله، نه با تحلیل عالمانهی مبتنی بر دین، بلکه با تحلیلهای سیاسی جناحیای که رأی آور باشد، گفته میشود. بعد وزیر ارشادش، وزیر ورزشش، وزیر آموزشوپرورشش و ... هم بر همین اساس سیاستگذاری میکنند و بعد از مدتی می بینیم که آرامآرام تفکرات لیبرالیستی دارد همه جا را میگیرد! دامنهی بحثهای فرهنگی نیز به قدری پیچیده است که هرکسی میتواند برای کار خودش یک سِری استدلالات و توجیهات را هم سازماندهی و تدارک کند.
اوایل انقلاب کوران حوادث و پشت سر هم اتفاقات و وقایع پیشبینینشده، باعث میشد که مسئولین و رهبران فکری ما درگیر این حوادث شوند و فرصتی که بخواهند روی فرهنگ بیشتر تمرکز کنند نداشته باشند. نمونه اش انقلاب فرهنگی که بیشتر جنبهی سیاسی دارد تا این که بخواهد کار فرهنگی انجام دهد؛ تا میرسیم به مقطع جنگ که یک تحول فرهنگی مجددی در جامعه اتفاق میافتد و از این حادثه امام(ره) بهعنوان یک برکت یاد میکنند. لطفا جایگاه دفاع مقدس و تحولی را که در آن فضا ایجاد کرد توضیح دهید.
ما تقریبا یک مدیریت آگاهانه برای فرهنگ انقلاب نداریم، مگر دلسوزیهای پراکندهای که انسجام درونی ندارد. اما فعل و انفعالاتی که در مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی جامعه شکل میگیرد به هر دلیل تحولاتی روی اعتقادات، ارزشها و رفتارهای جامعه میگذارد که ما به آن فرهنگسازی ناخودآگاه میگوییم. در جنگ که ناخواسته بر ما تحمیل شد فطرت پاک مبتنی بر عشق به دین، آزادیها و خوبیها در متن جامعه برای دفاع از سرزمین و دفاع از دین و انقلاب، شروع به جوشش کرد. تودهی مردم و قشرهای متدین در این قصه پیشتاز بودند و بقیه هم اگر میپیوستند به این ماجرا، تدینشان اولین چیزی بود که تقویت می شد و ارتباطشان با خالق عمق پیدا میکرد و این تحول به قدری قدرتمند بود که همهی روابط جامعه از جمله فضای دولت و مجلس و...، را تحت تأثیر خودش قرار میداد. در واقع آثار فرهنگی دفاع مقدس هم یک فرایند طبیعی بود، هم این ماجرا به آغاز انقلاب و شور انقلابی آن زمان نزدیک بود، و هم این که به درستی از سوی حضرت امام(ره) مردمی شد تا این جوشش مردمی اتفاق بیفتد و مردم هم به خوبی فهمیدند که این جنگ برای نابودی انقلاب و حاکمیت جدید ماست. آن زمان حاکمیت هم بسیار محبوبیت داشت، چون رأس آن امام(ره) بود. وزرا هم انسانهای سادهزیست و مردمی و نمایندهها هم انقلابی بودند و هر فطرت پاکی به صحنه نگاه میکرد، حس میکرد باید برای این نظام هر کاری که از دستش برمیآید، انجام دهد.
حاصل آن گسترش فطرت پاک مبتنی بر اندیشههای دینی، فضای فرهنگی ما را اصلاح کرد. اما چون آن مدیریت فرهنگی تعریفشده در آن هشت سال، فرصت سازماندهی پیدا نکرد، به مجرّد این که جنگ تمام شد و آن جریان ساکن و ساکت شد، بافت طبیعی فرهنگ جامعه که انقلاب هنوز به شکل ریشهای تغییرش نداده بود، به عقب برگشت و بسیاری از نگاههای جاهلیتی دوباره بازسازی شد. درست مثل همان اتفاقی که بعد از این که پیامبر(ص) از دنیا رفت، در صدر اسلام افتاد، اینجا هم افتاد. از طرف دیگر، سرمایهگذاری 200سالهای که روی نیروی انسانی ما شده بود در قالب علوم انسانی جدید و در حوزههای علمیه هم حرف منسجمی برای ادارهی جامعه نبود باید مورد توجه قرار گیرد. به سرعت اندیشهها و نظریههای علمی غربی به مسئولینی که برای بازسازی دچار مشکل بودند ارائه شد و در غیاب اندیشههای اسلامی منسجم، آنها حرفهای منسجمتری بود که یک مسئول ناچار بود به آنها عمل کند و زودتر مشکلات را حل کند؛ اما نه به شکل ریشهای، بلکه بهصورت مقطعی. این نظریههای غربی، در ذات خود فرهنگ و دین را به حاشیه میبرد و علم آلودهی غربی را جایگزین میکند. این اتفاق بعد از جنگ افتاد.
ارتباط علوم انسانی غربی با تغییر فرهنگ دینی را کمی بیشتر توضیح می دهید؟
از یک طرف ما علوم را از هم تفکیک میکنیم و جامعه را میشکنیم. یکی عمران می خواند، یکی مهندسی مکانیک، یکی اقتصاد و ...، یعنی شکستن جامعه به جزءهای مختلف. بعد مثلاً یکی از اینها رییسجمهور میشود، در حالی که از مفهوم کلی جامعه درکی ندارد، بلکه تصورش این است که اگر رشتهی خودش مبنا شد، مسائل جامعه زود حل میشود! مصیبت بزرگتر این که انتخابات، آدمها را یکبارمصرف و کوتاهمدت میکند؛ یعنی تو یک دورهی چهار ساله هستی، ببین فعلاً چهکار باید بکنی! در این چهار سال باید محبوبیت بالایی هم داشته باشی. بنابراین باید به شکم مردم برسی و به کارهای فیزیکی برسی! نوبت به تحول فرهنگی نمی رسد. همزمان، دشمن هم برای این که بنیادهای فرهنگی ما را تحت کنترل دربیاورد، تلاش کرده که دستگاههای ارتباطی و ماهوارهای خود را به سرعت گسترش دهد. هم ذات فرهنگ غربی آلودهکننده است و هم حرکت آگاهانهی آنها حسابشده است که توقعات، انتظارات و سبک زندگی ما را به سرعت غربی کند. از یک سو این توقعات بالا میرود و از سوی دیگر، نظام سیاسی آدمهای کوتاهمدت را سر کار میآورد که میخواهند محبوب و قهرمان باشند و قهرمان از صحنه بیرون بروند، از آن طرف هم نفسانیت ما آلودگی و بیتقوایی واشرافیت و فساد میآورد و این جاهلیت هم شروع به بازگشتن می کند.
بنابراین به تدریج نهادهای مهم فرهنگساز ما به حاشیه رفتند - مثل آموزش و پرورش- و تربیت در آن نمایشی شد! و چون دیدیم فاجعه زیاد است، ایدهی مدارس غیرانتفاعی دادیم و یک سِری مدرسهی خوب درست شد که کیفیت آن با مداری عادی خیلی متفاوت بود و فرزندان مسئولین و نخبگان و پولدارهای جامعه به این مدارس رفتند و دیگر کاری به بدنهی کلی آموزش و پرورش نداشتند! بعداً اینها به دانشگاه آمدند و در فضای دانشگاه هم، دختر و پسر فاقد تربیت دینی با فشردگی شهوت و نیاز به هم رسیدند و وضع موجود شکل گرفت. اینها سرفصلهایی بود از عوامل کلیدی.
بخشی از نهادهای فرهنگی، نهادهایی هستند که در حوزهی پاسداشت ارزشها و نمادهای انقلاب گام برمیدارند و سعی میکنند ارزشها و آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس را به اَشکال مختلفی حفظ و اینها را تبدیل به محصولات فرهنگی کنند، از جمله موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس. اینها به چه شکل میتوانند کارکردهای بهینهتری داشته باشند؟
ما در حوزهی فرهنگیمان با این ضرر روبرو هستیم که چون تلقی آدمها از فرهنگ، مدیریت فرهنگی و کار فرهنگی به شکلی است که کمتر میتوانند با همدیگر تعامل و همافزایی داشته باشند، انواع کارها تکراری صورت میگیرد و با اثربخشی کم. اگر بپذیریم که ما هرکدام بخشی از مسئله را میفهمیم، باید برای تصمیمگیری دور هم جمع شویم و آدمها از زوایای مختلف بتوانند به موضوعات بنگرند و با هم همفکری کنند. بنابراین باید یکی جلو بیفتد و بقیه را جمع و آنها را به هم نزدیک کند. مثلاً اگر موزه دفاعمقدس میتواند، باید همهی نهادهایی که مثلاً در تهران، اعم از بخش خصوصی، دولتی و نیمهدولتی در رابطه با دفاع مقدس وظیفه و نقشی دارند را دور هم جمع کند و روی طرحهای مشترکی به تفاهم برسند و تقسیم کار کنند. لازمهی این کار یک اتاق فکر است، از میان دستگاههایی که مسئولیت دارند. اینها هم دو بازو دارند، یکی آموزش و پرورش و دیگری صداوسیما.
کار دوم ما باید این باشد که منابعی را که لازم است تولید کنیم و اگر تولید شده شناسایی کنیم و آنها را به لایه های اجتماعی و افکار عمومی تزریق کنیم. الان منابع زیادی هست، ولی بعضاً یا خوب نیست و یا تکراری است و .... اگر این منابع جواب نمی دهد، میشود منابع جدید تزریق کرد.
مسئله بعد توجه به کودکان و نوجوانان است. اگر شما کودکان را با مفاهیم انقلابی و اسلامی درگیر کنید، فساد در کشور با سرعت پایین میآید و دیگر لازم نیست سرمایه خود را صرف دادگاه و زندان و غیره کنیم. بچهها خانواده های خود را هم درگیر این موضوعات می کنند. خاصیت آموزش و پرورش این است که وقتی شما بچهها را درگیر کردی، کل خانواده با آن مفهوم درگیر میشوند. ما باید راهحلهایی برای این داشته باشیم که از کانال همین بچه، اندیشههای اسلامی را به میان خانوادهها ببریم. آن وقت فقط کافیست که شما به بچهها بگویید که کارکرد ماهواره با خون شهدا چه میکند و این را موضوع انشاء کنید یا نقاشی کنید که میخواهیم جایزه بدهیم. گاهی یک بچه وقتی به واسطهی نقاشی کشیدن درباره یک رزمنده جایزه میگیرد، تا آخر عمر نسبت به انقلاب بیمه میشود و این خاصیت دوران کودکی و نوجوانی است. میخوام بگویم که فقط بحث جبهه و جنگ و شهادت نیست، بلکه بحثِ کلیت مسائل فرهنگی جامعه است
نکته دیگر اینکه هر چه کار فرهنگی در این کشور هست، مخاطب آن افراد مذهبی هستند؛ در حالی که به لحاظ عدالت فرهنگی، این میزان که ما نسبت به افرادی که بیدین هستند و نماز نمیخوانند مسئولیت داریم، نسبت به افرادی که متدیّن هستند، مسئولیت نداریم! بنابراین در بحث ایدهپردازی در حوزهی کار دفاع مقدس نیاز است که ما در روشهایمان تغییرات اساسی بدهیم و طیف اثربخشی ایدههایمان را گسترش بدهیم.
نکته دیگر اینکه چگونه از هنر استفاده کنیم. هنر چون بهرهگیری از احساس است، نباید حرفها را از مسیر عقل به انسان ها منتقل کند و باید به فطرت افراد راه پیدا کند.
آسیبشناسی دیگر این است که الان پول خرج میشود، ولی اثربخشیها پایین است و علتش هم تکرار کارهای گذشته است. ما باید در همهی کارهای فرهنگیمان و از جمله کارهایی که در حوزهی اشاعهی فرهنگ دفاعمقدس میکنیم، آدمهایی را از بیرون بیاوریم تا اثربخشی کارمان را اندازهگیری کنند. گاهی اثربخشی در اولین دوره، بالاست، دور بعد با سرعت پایین میآید و دور سوم هم به ضد خودش تبدیل میشود. در این عرصه اگر یک کاری امسال خوب جواب میدهد، معلوم نیست سال دیگر هم خوب جواب بدهد! شما همیشه باید این سیستم را بررسی کنی و ارزیابی عالمانهات روی این کار سوار باشد.
مباحث فراوان دیگری هم هست که در نشست های تخصصی باید بررسی شود.