از قرهالعین تا دختران خیابان انقلاب
گر به تو افتد نظر چهره به چهره رو به رو/ شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو/ از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام/ خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو
این ابیات مشهورترین شعر به جا مانده از طاهره قرهالعین در تاریخ ادبیات ایران است. اما شاعری تنها اتفاقی نیست که در مورد او در تاریخ ایران ثبت شده است. نام او با گردهمایی بابیان در بَدَشت شاهرود گره خورده است.
در سال 1330 یا به روایتی 1333 هجری قمری ملاصالح برغانی و آمنه خانم قزوینی که هر دو مجتهد صاحب نامی در قزوین بودند صاحب فرزندی دختر شدند که نامش را فاطمه زرینتاج نهادند اما به احترام مادر آمنه خانم او را امسلمه و زکیه خواندند که بعدتر به طاهره و قرهالعین مشهور شد. ملا صالح برغانی موسس مدرسه علمیه صالحیه قزوین از عظیمترین مدارس فلسفی شیعه در قرن سیزدهم بود. در مدرسه او میرزای شیرازی، سید جمال الدین اسدآبادی و سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال) چهرههای بهنامی هستند که درس خواندهاند. آمنه خانم دستی هم بر شاعری داشت، آن هم در عصر قاجاریه و پیش از مشروطه که زنان حق تحصیل و آموختن نداشتند. ملا محمد تقی برغانی برادر ملا صالح هم امام جمعه قزوین بود. او در تاریخ به شهید ثالث مشهور است.
طاهره در خانوادهای روحانی و شیعی که در قزوین شهرت و مرجعیتی فراوان داشتند زاده شده بود در کودکی حافظ قرآن شد و به حل مسائل فقهی علاقه نشان داد و توانست تحصیلات عالی حوزوی نزد پدر و مادرش و همچنین سایر اعضا خانواده داشته باشد. او در سیزده سالگی با با پسر شهید ثالث ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر و یک دختر است.
او تحت تأثیر پسر داییاش، ملاجواد ولیانی و عمویش ملامحمدعلی برغانی، به مکتب شیخیه گرایش پیدا کرد و با شیخ احمد احسایی بنیانگذار این مکتب و سپس با جانشین او سید کاظم رشتی، مکاتبه داشت. طاهره اندکی پس از ازدواج و به همراه همسرش برای سیزده سال به کربلا و نجف رفت و تحصیلات در زمینه فقه، کلام و سایر علوم دینی را دنبال کرد. او موفق شد در کربلا در محضر سیدکاظم رشتی تدریس نماید. و این بر شهرتش افزود. پس از بازگشت به قزوین به علت تبلیغ شیخیه با خانواده اش که از پیروان اصولی بودند دچار اختلاف و از همسرش جدا شد.
با حضور مجدد در عراق و کربلا به تدریج رهبر شیخیه اقلیت شد که سرانجام به سید علیمحمد شیرازی مشهور به باب و بنیانگذار فرقع بابیه پیوستند. شایعه بابی شدن وی نیز به گوش علمای شیعه رسید. علمای کربلا خواهان اخراج طاهره از شهر بودند. او در ماه محرم خشم علما را با پوشیدن تعمدی لباسهای شاد و ظاهر شدن بینقاب به بهانه جشن تولد باب و تعطیل روضهخوانی محرم در منزل سید کاظم رشتی به بهانه همزمانی با تولد باب، برانگیخت. گروهی به محل سکونت وی حمله کردند. حکومت عثمانی ناچار به مداخله شد و ابتدا وی را در کربلا در حبس خانگی نگه داشت و سپس به بغداد اعزام کرد. در چنین موقعیتی پدر طاهره از طریق خویشاوندی در عراق، والی عراق را ترغیب نمود، که طاهره را به ایران برگرداند. مدتی بعد طاهره به دستور حاکم عثمانی از عراق اخراج شد.
سفر طاهره از عراق تا قزوین حواشی زیادی داشت. او به هر آبادیای میرسید شروع به تبلیغ آیین باب میکرد. سرانجام طاهره پس از سه سال به قزوین بازگشت. در قزوین پدر طاهره تلاش کرد تا وی را از آیین باب منصرف کرده و به خانه شوهر سابقش بازگرداند، اما این تلاش ناموفق بود. از طرفی با ورود طاهره به قزوین، درگیریهای عمومی نیز در این شهر فزونی یافت. اصولیها و در راس آنان خانواده پدری طاهره از منابر به تبلیغ وسیع علیه بابیها پرداختند و مردم را از معامله با آنان منع کردند. این احکام به تدریج منجر به درگیریهایی در بازار قزوین شد.
اندکی بعد محمدتقی برغانی، پدرشوهر سابق طاهره که امام جمعه شهر شمرده میشد، در مسجد و هنگام عبادت توسط یکی از پیروان شیخیه ترور شد و به قتل رسید. قاتل، دستگیر و زندانی شد و پیش از قصاص به جرم خود اعتراف کرد، ولی در قزوین شایع شد که طاهره در ترور عمویش دست داشته است. همسر سابق طاهره، ملامحمد تقی، وی را متهم به صدور فرمان قتل کرد. در نتیجه حاکم قزوین او را زندانی کرد، ولی طاهره موفق شد با کمک زنان بابی دیگر، از زندان بگریزد و به تهران برود.
قرهالعین میتوانسته است، به دلایلی کاملاً قابل توجیه، دستور ترور ملاتقی را، که مزاحمترین دشمن شیخیه و بابیه در قزوین بود، داده باشد؛ ولی همانند هر ارتباط پنهانی دیگری در یک ترور سیاسی، هیچ راهی برای اطمینان له یا علیه آن وجود ندارد.
طاهره در تهران به فکر تشکیل جلسهای با حضور همه بابیهای سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیعالثانی سال ۱۲۶۴ هجری قمری و همزمان با محاکمه سیدعلیمحمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرودکه روستایی در تقاطع راه تهران-مشهد و راه مازندران-هزارجریب-شاهرود بود تشکیل شد.
رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند. هدف این گردهمایی اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام بود. در بدشت اختلاف از یک سو بین طاهره که خواستار جدایی کامل آئین باب از اسلام و اقدام نظامی برای دفاع از جامعه بابی بود و محمدعلی بارفروشی که خواستار آن بود که این آیین در قالب فرقهای در اسلام باقی بماند شدت گرفت.
طاهره در اجتماع بَدَشت سخنرانی کرد و با حاضر شدن بدون روبنده وکشف حجاب در هنگام سخنرانی حاضران را شوکه کرد. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود. این اتفاق باعث افزایش نگرانیهای علما در آن زمان شد. حضور طاهره بدون روبنده در جمع مردان، موجب اختلاف میان بابیان شد. گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام طاهره اعلام کرد که احکام شریعت اسلام ملغی شدهاست.
ماجرای بَدَشت باعث شد که بابیها با مأموران حکومتی درگیر شوند. طاهره برای مدت نزدیک به یک سال روستا به روستا زندگی مخفیانهای داشت. او با اتهام صدور دستور کشتن عمویش دستگیر و به تهران اعزام شد و سه سال در بالاخانه محمود خان کلانتر در حبس خانگی بود. این حبس بر شهرت او افزود و زنان برجسته تهران نیز به دیدن او میرفتند.
در طول این سالها، باب اعدام شده بود و عدهای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران تیراندازی کردند. در پی این ترور نافرجام شاه دستور اعدام بابیها را صادر کرد.
قرهالعین سرانجام با حکم ملاعلی کنی و ملا محمد مجتهد اندرمانى از مجتهدان بزرگ زمان مرتد اعلام و طاهره قرهالعین که حدودا ۳۵ سال داشت محکوم به اعدام شد. او در خفا در باغ ایلخانی اعدام شد و جسدش را در چاه انداختند.
طاهره قرهالعین اولین زنی بود که در ملا عام کشف حجاب کرد. اما داستان حجاب در ایران به همینجا ختم نمیشود. سالهای بعد در عصر پهلوی بهدنبال تصویب قانونی در ۱۷ دی ۱۳۱۴ منع حجاب رخ داد و به موجب آن، از داشتن چادر، روبنده و روسری برای زنان و دختران ایرانی جلوگیری شد. این قانون اوج سیاستهای رضاخان در زمینه تغییر لباس بود که از سال ۱۳۰۷ آغاز شده بود. این سیاستها، واکنشهایی از جمله قیام مسجد گوهرشاد را در پی داشت. سخنرانیها و فعالیت مرحوم محمد تقی بهلول از بارزترین واکنشها به کشف حجاب بود. با درخواست علما، این قانون در سال ۱۳۲۳ در دوره حکومت محمدرضا پهلوی لغو شد.
پس از روي كار آمدن محمدرضا، گروهي از زنان كه از فشار حكومت پدرش سخت به ستوه آمده بودند در مخالفت با كشف حجاب، در معابر عمومي با چادر ظاهر شدند و مأموران حكومتي هم عليرغم وجود قانون منع حجاب چندان كه بايد با آنان مقابله نميكردند. در مهرماه 1320 آيتا... سيد ابوالقاسم كاشاني طي نامهي شديداللحني به نخستوزير وقت خواهان كم كردن فشار بر زنان محجبه شد. در سال 1323 نيز آيتا... سيد حسين طباطبايي قمي از مراجع وقت، نامهاي به شاه جديد نوشت و از وي خواست منع حجاب را لغو كند و سرانجام با پیگیری علما و مقاومت مردم، این قانون الغا شد.
پس از لغو قانون، بسياري از زنان مسلمان به حجاب روي آوردند، اما مهمترين تفاوت كشف حجاب در عصر پهلوي اول و دوم اين بود كه فعالیت علیه حجاب در عصر رضا شاه به زور سر نيزه و در عصر محمدرضا به پشتيباني تبليغات گسترش يافت. در واقع پهلوي دوم با برنامههاي حساب شده تلاش كرد تا زنان را به بيحجابي و برهنگي تشويق نمايد و از طريق رسانههاي گروهي، مراكز آموزشي، ادارات و سينماها به دينزدايي دامن بزند.
بعد از پیروزی انقلاب بخش عمده ادارات دولتی و کارهای دفتری در دست طبقه متوسطی بود که نظام تجدد طلب حکومت شاه ایجاد کرده بود. از اینرو، مشکل اساسی در روزهای آغازین پس از پیروزی انقلاب، وجود هزاران کارمند زن بیحجاب در ادارات دولتی بود. از سوی دیگر، اقشار انقلابی که بهخاطر حفاظت از ارزشهای معنوی قیام کرده بودند این وضع را تحمل نمیکردند. حضرت امام خمینی(ره) در پانزدهم اسفند ۱۳۵۷ در یک سخنرانی از زنان خواست تا با حجاب شرعی سرکار خود حاضر شوند.
بهدنبال سخنرانی امام و تقارن آن با هشتم مارس مصادف با روز جهانی زن، مراسم این روز با حرکتهای اعتراض آمیز برخی زنان همراه بود که با مقاومت مردم مواجه شد و بیش از همه زنهای مسلمان و انقلابی نسبت به آن واکنش نشان دادند. بهتدریج رعایت حجاب در جامعه همهگیر و با استقبال گسترده مردم مواجه شد و اقلیت زنان بیحجاب نیز در برابر سیل گستردهی روی آوردن مردم به حجاب اسلامی، به شکل سایر زنان جامعه درآمدند و برخی از آنها نیز به خارج از کشور رفتند.
بعد از سخنرانی امام (ره) و اطلاعرسانی سریع آن در جامعه، از صبح ۱۴ تیر ۱۳۵۹ ورود زنان بیحجاب به ادارهها و سازمانهای دولتی ممنوع شد. در سالهای بعد به دلیل حساسیت مردم و مسئولین تا حد قابل توجهی شرایط و فضای کشور به نفع حجاب تغییر کرد اما تا سال 1362هیچ قانونی در مورد حجاب و عفاف به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسید، اولین قانونی که در خصوص پوشش زنان، در کشور به تصویب رسید، در سال ١٣٦٢بود.
حجاب در ایران اسلامی هر چند با حدود و ثغوری متفاوت، همیشه مورد احترام مردم بوده است. بعد از سالها که مسئله حجاب تیتر رسانههای ابتدای انقلاب شده بود، واقعهای در دی ماه 96 یک بار دیگر حجاب را به سطر اخبار روز تبدیل کرد.
ویدا موحد معروف به دختر خیابان انقلاب، نام زن جوانی است که ۷ دی ۱۳۹۶ در روز پنجشنبه صبح در تقاطع خیابان انقلاب اسلامی و خیابان وصال شیرازی تهران بر روی جعبه مخابراتی رفت و پس از کشف حجاب روسری خود را بر سر چوبی کرد و در اعتراض به حجاب آن را تکان داد. اقدامي که عکسهاي آن بهسرعت در شبکههاي مجازي منتشر شد. اما این ماجرا علیرغم تمام تبلیغاتی که توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی پیرامون آن صورت گرفت نتواست همراهی عمومی مردم را به همراه داشته باشد. تجربه 200 سال اخیر در ایران نشان داده هیچ تحول و اصلاح مهمی در جامعه ایران بدون همراهی و حمایت بخش مذهبی جامعه، که ریشههای عمیق و ساختارهای نیرومند اجتماعی دارد، امکانپذیر نبوده است. هر جنبش و حرکت اجتماعی که کارش به تقابل و تضاد با جریان مذهبی کشیده شده، شکست خورده است.
بسیاری از قوانین در مورد زنان در دهههای اخیر در گفتوگو و تعامل فعالان امور زنان و روحانیون و کارشناسان مذهبی تغییر کرده است. برخی تصور میکنند قانون حجاب موضوعی است که صرفا مردان مذهبی عامل و باعث وضع و تثبیت آن بودهاند. بسیاری از نظرسنجیهایی که در این موضوع انجام شده نشان میدهد بخش قابل توجهی از زنان هم مدافع این قانون هستند.
این افسانه که لغو قانون حجاب مساوی است با آزادی و عدالت و پیشرفت برای زنان، نیازمند وارسی است. افشاگریهای اخیر درباره آزار جنسی زنان و شواهد گوناگون تبعیض و استثمار که فمینیستها در غرب معترض آن هستند نشان میدهد مسئله اصلی باید توانمندسازی زنان باشد. در واقع آنچه در هیاهو و جنجال قانون حجاب عمدا یا ناخودآگاه پنهان میشود، این است که در چهار دهه اخیر علیرغم این قانون و چه بسا بهدلیل وجود آن، زنان در ایران توانمندتر شدهاند. بسیاری از سرمایهگذاریهای کلان حکومتی در حوزه زنان بدون قانون حجاب هرگز ممکن نبود.
نمایش اعتراض به قانون حجاب از طریق چوب دست گرفتن و آویزان کردن شال و روسری به آن یعنی تحقیر نشانه و نمادی که برای بخش بزرگی از جامعه مذهبی واجد معنایی والا و ارزشمند است. اینکه بگویند برای ما این تکه پارچه معنای دیگری دارد، توجیه خوبی نیست. مخاطب این نمایش کیست؟
این کنش نمادین، صرفا تنشآفرین و تقابلزا است. بر خشم، نفرت و احساس تهدید بخشی از جامعه میافزاید. امکان تفاهم و همکاری در سایر اهداف مشترک را سلب میکند و اینها دقیقا همان چیزی است که مخالفان مردم و جمهوری اسلامی در پی تحقق آن هستند. کیست که نداند برای حکومتهای غربی قانون حجاب در ایران کوچکترین اهمیتی ندارد. همانطور که در عربستان برایشان بیاهمیت است. اگر قرار باشد اتحاد علیه حمله خارجی، تحریم، تجزیه ایران و اتحاد برای عزت، پیشرفت و آبادانی ایران - که امروز شامل افراد باحجاب و بد حجاب میشود - را بشکنند، چه باید بکنند؟ تبدیل قانون حجاب به مهمترین مسئله، معضل، فاجعه و بحران اجتماعی راهکار بسیار خوبی است. اینکه صدای آمریکا و بیبیسی برای این ماجرا چنین معرکهای گرفتهاند بیدلیل نیست. آش آنقدر شور شده که حتی اعتراض حرفهای برخی کارکنان آنها را برانگیخته که مگر این موضوع چقدر ارزش خبری دارد؟ غافل از آنکه آنها دستورکار دیگری دارند.
باکس
واقعه مسجد گوهرشاد در تاريخ تحولات معاصر به رويداد مهم سياسي و اعتقادي تبديل شده و در حافظه تاريخي مردم ايران جاي گرفته است. يکي از نکات قابل تأمل درباره واقعه مسجد گوهرشاد نقشآفريني علماي غيربومي در اين قيام است.
«شیخ محمدتقی بهلول گنابادی» واعظي از اهالي گناباد در اين ميان يک استثناست. او فقط پنج روز در مشهد اقامت داشت و در اين پنج روز در مقام سرسلسله جنبان قيام مسجد گوهرشاد ايفاي نقش کرد.
بهلول همراه با گروهي از مردم به عنوان اعتراض به رژيم پهلوي، در مشهد در جوار حرم حضرت رضا(ع) در مسجد گوهرشاد متحصن شد و با سخنرانيهاي خود بهشدت به اقدامات ضداسلامي رضاخان اعتراض کرد. او که حافظ کل قرآن بود با قاطعيت و صراحت به تبيين خطر فرهنگ غرب و دوری از فرهنگ قرآنی پرداخت و مردم را به قيام دعوت کرد.
بهدستور رضاخان، دژخيمان او با حمله ناجوانمردانه به مسجد گوهرشاد، مردم را به گلوله بستند، در اين کشتار بالغ بر 1700 نفر به شهادت رسیدند. در اينباره ارتشبد حسين فردوست مي نويسد: «در مشهد يک روحاني به نام بهلول بهشدت با اقدامات رضاخان مخالفت و در سخنرانيهايش بهشدت به او حمله ميکرد، عده زيادي از مردم در حرم حضرت رضا(ع) متحصن شدند و اعلام کردند تا مسئله کشف حجاب حل نشود، ما از اين جا خارج نميشويم. فرمانده لشکر مشهد به نام سرتيپ ايرج مطبوعي در اينباره به رضاخان گزارش داد. رضاخان دستور داد سربازان به صحن حرم وارد شوند و مردم را تهديد کنند و اگر مردم خارج نشدند تيراندازي کنند... واحدهاي لشکر مشهد وارد صحن شدند و مردم را به گلوله بستند.»
در واقعه گوهرشاد این عارف وارسته که در آن زمان 28 سال بیشتر نداشت جان سالم به در برد و مخفیانه به افغانستان رفت، دولت افغانستان بهدلیل نداشتن گذرنامه وی را زندانی کرد. شیخ بیش از 30 سال در زندانهای افغانستان به بدترین شکل ممکن زندانی بود.
او پس از آزادی از زندان افغانستان به مصر رفت و در مدت یک سال و نیم اقامت در آن کشور از طرف جمال عبدالناصر به سمت رئیس بخش فارسی تلویزیون مصر منسوب شد. مدتی نیز بهخاطر تسلط به منابع اهل سنت در دانشگاه الازهر به تدریس پرداخت. بهلول پس از یک سال و نیم اقامت در مصر با اجازه دولت این کشور، برای دیدن خواهر و مادرش به نجف رفت و پس از دو سال و نیم اقامت در کنار حرم امام علی(ع)، به ایران بازگشت و همان زمان توسط نیروهای حکومت پهلوی دستگیر شد. او در سالهای بعد از انقلاب اسلامی ، در گناباد سکونت داشت و به وعظ، هدایت و راهنمایی مشغول بود.
بهلول زمانی که در زندان بود بهدلیل نداشتن حداقل امکانات اشعاری را که میسرود تماما حفظ میکرد. وی 120 هزار بیت شعر سروده است که 30 هزار بیت آن متعلق به حضرت زهرا(س) و قسمت قابل توجهی از آن بر وزن شاهنامه فردوسی و در وصف حضرت امام(ره) بود. که به «خمینینامه» مشهور است.
مقام معظم رهبری بارها به دیدار او رفت و درباره این دیدارها گفتهاند: «وظیفه ماست که به رهبر شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم».
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در 7 مرداد ماه سال 1384 و در سن 105 سالگی در حالی که نه زن و فرزند داشت و جز ردای تنش مال و منالی نداشت از دنیا رفت، تا همه از ایشان به عنوان شگفتی روزگار یاد کنند.