نقش نظام دوقطبی بینالمللی در جنگ عراق با ایران
جنگ عراق علیه ایران بیش از آنکه بر اساس نشانههای اجتماعی، سیاسی، تاریخی و هویتی مورد بررسی قرار گیرد، میتوان آن را در ارتباط با ساختار نظام بینالملل نیز تحلیل و تبیین کرد. هر تحلیلگری بر اساس قالبهای ادراکی، تحلیلی و تئوریک خود از سطح تحلیل مشخص و سازمانیافتهای بهره میگیرد. سازهانگاران تلاش دارند تا علت شکلگیری حوادثی مانند جنگ ایران و عراق را در قالب اختلافهای سیاسی، فرهنگی و هویتی تداومیافته در عرصۀ تاریخی بررسی کنند؛ به همین دلیل است که آنان تلاش میکنند تا بین فرایندهای «تصاعد بحران» بین کشورها و همچنین قالبهای ادراکی، فرهنگی و رفتاری متفاوت، رابطه برقرار کنند. به طور کلی مدیریت بحران در شرایطی انجام میگیرد که منازعات در سطح سیاست بینالملل انجام گیرد.
درباره حماسه دفاع مقدس و تأثیرگذاری آن بر مسائل داخلی ایران زیاد بحث و گفتگو شده است، اما در خصوص ابعاد بینالمللی آن کمتر. شما چه نظری در این خصوص دارید؟
جنگ عراق علیه ایران بیش از آنکه بر اساس نشانههای اجتماعی، سیاسی، تاریخی و هویتی مورد بررسی قرار گیرد، میتوان آن را در ارتباط با ساختار نظام بینالملل نیز تحلیل و تبیین کرد. هر تحلیلگری بر اساس قالبهای ادراکی، تحلیلی و تئوریک خود از سطح تحلیل مشخص و سازمانیافتهای بهره میگیرد. سازهانگاران تلاش دارند تا علت شکلگیری حوادثی مانند جنگ ایران و عراق را در قالب اختلافهای سیاسی، فرهنگی و هویتی تداومیافته در عرصۀ تاریخی بررسی کنند؛ به همین دلیل است که آنان تلاش میکنند تا بین فرایندهای «تصاعد بحران» بین کشورها و همچنین قالبهای ادراکی، فرهنگی و رفتاری متفاوت، رابطه برقرار کنند. به طور کلی مدیریت بحران در شرایطی انجام میگیرد که منازعات در سطح سیاست بینالملل انجام گیرد.
جنگ تحمیلی را میتوان نمادی از درگیریهای منطقهای دانست که تحت تأثیر الگوهای سیاست بینالملل انجام گرفته است. زمانی که انقلاب شکل میگیرد، طبیعی است که آثار و پیامدهای خود را در حوزههای
منطقهای و بینالمللی به جا میگذارد. قدرتهای بزرگ که محوریت تبیین فرایندهای سیاسی و ساختاری در نظام بینالملل را عهدهدار هستند، تلاش خواهند داشت تا از یکسو مبادرت به کنترل بازیگران کرده و از سوی دیگر، تلاش خود را برای کنترل حوادث به انجام میرسانند. علاوه بر مؤلفههای یاد شده، قدرتهای بزرگ نیاز شدیدی به کنترل منابع خواهند داشت. وجود چنین ضرورتهایی منجر به شکلگیری فرایند مداخلهگرایی میشود.
الگوی كنش ساختاری قدرتهای بزرگ در روند جنگ تحمیلی کاملاً مشهود است. آنان علیرغم اعلام بیطرفی حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم خود را از عراق به انجام رساندند. اعمال محدودیت علیه ایران را میتوان شکل دیگری از حمایت سیاسی و استراتژیک قدرتهای بزرگ از عراق دانست. به همان گونهای که عراق و قدرتهای بزرگ درصدد مدیریت بحران برای نیل به مزیت نسبی در برابر ایران بودند، ایران نیز تلاش کرد تا از نشانههای مدیریت بحران برای مشروعیتزدایی از عراق و حمایتهای بینالمللی آن کشور بهرهگیری کند.
درباره این کنش ساختاری بیشتر توضیح میدهید؟
عوامل ساختاری به مفهوم نقش قدرتهای بزرگ در فرآیندهای سیاسی و بینالمللی است. نقشیابی قدرتهای بزرگ در حمایت از عراق در حملۀ نظامی به ایران را میتوان در زمرۀ عوامل اصلی و بنیادین مؤلفههای ساختاری در شكلگیری جنگ تحمیلی دانست. نظریهپردازان سیاست بینالملل تاکنون توانستهاند بین ساختار نظام بینالملل و روابط امنیتی ناشی از آن، رابطه معناداری را تعریف کنند. به طورکلی، آنان عوامل ثبات، بیثباتی و دگرگونی در نظام بینالملل را بر اساس نوع ساختار توضیح میدهند. برخی نظریهپردازان در این ارتباط سه اصل را در تبیین ویژگیهای ساختاری نظام بینالملل بیان میکنند:
اول آنکه، فقدان اقتدار برتر به معنای هرج و مرج کامل محسوب نمیشود؛ یعنی کشورها بر اساس ماهیت و مطلوبیتهای خود از حاکمیت خویش دفاع میکنند. دوم آنکه، راههای متعددی وجود دارد که کشورها میتوانند موجودیت خود را فراتر از اراده بازیگران اصلی حفظ کنند. سوم آنکه، در برخی از ساختارهای بینالمللی، ثبات و تعادل بیشتری در مقایسه با ساختهای دیگر وجود دارد. این مسئله به مفهوم آن است که برخی از ساختارهای بینالمللی همانند نظام دوقطبی از تعادل بیشتری برخوردارند. تعادل زمانی ایجاد میشود که بین قدرتهای بزرگ و بازیگران اصلی، توافق و هماهنگی لازم برای مقابله با تهدیدات ایجاد میشود. بنابراین، بین ثبات ساختاری و تعادل رفتاری کشورها موازنه وجود دارد. ساختار دوقطبی توانست شرایطی به وجود آورد که هیچیک از دو قدرت بزرگ جهانی تمایلی برای تسلط بر تمامی عرصههای قدرت نداشته باشند. در این وضعیت، بین آنان همکاری، توافق و موازنه ایجاد میشود.
بازیگران اصلی در سیاست بینالملل از هماهنگی لازم برای ایجاد قواعد، مدیریت بحران، محدودسازی قدرت ایران و ارتقای قابلیت عراق در روند دفاع مقدس برخوردار بودهاند. آنان توانایی و قابلیت ساختاری خود را برای محدودسازی قدرت ایران به کار گرفتند. این امر بهمنزله مدیریت بحران توسط بازیگران فراملی در مقابله با قدرت راهبردی ایران محسوب میشود. آنان تلاش دارند تا رفتارهای سیاسی، منطقهای و بینالمللی را بر اساس قواعد هر ساختار تبیین کنند.
نظام به عنوان مجموعهای از متغیرهای به هم پیوسته و در هم تنیده محسوب میشود که شامل ساختار، فرایند، بازیگران، طبیعت، ثبات و تعادل میشود. به عبارت دیگر، هر یک از نظامهای بینالمللی دارای شش جزء یادشده بوده که بر یکدیگر تأثیر متقابل به جا میگذارند. از سوی دیگر، روابط بین اجزای یادشده به گونهای منظم و سیستمیک انجام میگیرد.
یعنی ساختار دوقطبی جهان در شکلگیری جنگ عراق با ایران تأثیر مستقیم داشته است...
در ساختار دوقطبی هر یک از دو بازیگر قدرتمند میتوانند «بلوک» و همچنین «قطب» سیاسی و راهبردی مربوط به خود را ایجاد کنند. قطببندی به مفهوم حوزه نفوذ و اقتدار بازیگران است. قدرتهای بزرگ از طریق بلوک سیاسی خود میتوانند در محیط منطقهای مداخله کنند. در ساختار دوقطبی هر یک از بازیگران تلاش دارد تا حوزه نفوذ خود را گسترش دهد؛ یعنی اینکه مرزبندیهای استراتژیک کشورها، بویژه در حوزه پیرامون، همواره در حال تغییر است.
قدرتهای بزرگ در ساختار دوقطبی از قابلیت بیشتری برای مدیریت بحران برخوردارند. آنان قادرند تا یکدیگر را متقاعد کنند. بنابراین اگر بازیگران گریز از مرکز در نظام بینالملل ظهور یابند، در آن شرایط، زمینه برای واکنش جمعی نسبت به آنان فراهم میشود.
مثل انقلاب اسلامی ایران ...
دقیقاً.
دو قدرت بزرگ جهانی در ساختار دوقطبی میتوانند از طریق مدیریت بحران با یکدیگر همکاری یا تبانی کنند. نوع کنش بازیگران مؤثر نظام بینالملل با یکدیگر و همچنین با سایر بازیگران منطقهای و بینالمللی میتواند عامل اصلی موازنه و كنترل محیطی محسوب شود. از این طرف هم بازیگرانی که از جایگاه ساختاری مؤثرتری برخوردار باشند، در نگرش مدیریت بحران قدرتهای بزرگ اثربخشی بیشتری را خواهند داشت.
قالب دوقطبی که کلیتی از جنبههای اصلی قدرت، نفوذ و الگوهای ارتباطات و کنش متقابل را به وجود میآورد، در چین و در بخشهایی از دوره دولتهای متحارب در اروپای زمان جنگهای انقلابی و ناپلئونی فرانسه و در شرایط قبل از شکلگیری جنگ جهانی اول و درنهایت در دوره پس از جنگ دوم جهانی وجود
داشته است.
راهبرد دفاعی ایران در این نظام دوقطبی چه بود؟ به این نکته باید توجه داشته باشیم که انقلاب اسلامی بر شعار نه شرقی و نه غربی استوار بود و نمیخواست و ماهیتاً نمیتوانست در این نظام دوقطبی بگنجد. چه راهبردی را برای دفاع از خود در پیش گرفته بود؟
در هر ساختار نظام بينالملل، شكل خاصي از رهنامههاي نظامي، دفاعي و راهبردي مورد توجه قرار ميگيرد. رهنامهها بر راهبردها تأثير به جا ميگذارد. راهبرد دفاعي ايران در برابر عراق، تابعي از ضرورتهاي ساختار اجتماعي، اقتصادي و سياست بينالملل بوده است. بهطورکلی، رهنامة نظامي داراي سه جنبة سياسي، فني و نظامي است. انگارهها و معتقدات عمدة رهنامة نظامي توسط رهبري سياسي و نظامي يك ملت و بر حسب نظام اجتماعي و سياسي، سطح اقتصادي، توسعة علمي، تجهيزات و قابليت نيروهاي مسلح خود و دشمن سازماندهی ميشود.
واكنش عمومي دولت و جامعة ايران در مقابله با جنگ تحميلي و محور اصلی کنش راهبردی ایران مقابله با تهاجم نظامی عراق است. به همانگونهای که نیروهای نظامی در خط مقدم جبههها به ایفای نقش نظامی مبادرت میکنند، دیپلماتها نیز تلاش دارند تا چنین الگویی را از طریق دیپلماسی پیگیری کنند. بهاینترتیب الگوی رفتاری ایران در دوران جنگ تحمیلی را میتوان بر اساس کنش سیستمیک ارزیابی کرد. ویژگیهای نظریهی سیستمیک آن است که موفقیت در نبردهای منطقهای از طریق اقدامات چندجانبه امکانپذیر خواهد بود. تبلیغات، دیپلماسی و گسترش حوزة تعامل بینالمللی ایران در زمره اقداماتی است که زمینههای لازم برای مدیریت بحران را فراهم میسازد.
مدیریت بحران توسط کشورهای منطقهای همانند ایران ماهیت متنوع و تغییر یابنده دارد. در این فرایند ایران تلاش کرد تا گزینههای مختلفی را برای مقابله با تهدیدات جهان غرب سازماندهی کند. هریک از این گزینهها بخشی از واقعیت رفتار راهبردی ایران برای کاهش تهدیدات محسوب میشود. بهعبارتدیگر، هر ساختار بینالمللی داراي کارکرد و جهتگیری رفتاري خاصي است. در این ارتباط، ایران از متغیرهای الگویی تغییریابنده برای متقاعدسازی بازیگران فروملی، منطقهای و بینالمللی استفاده کرد. کارکردهاي رفتاري بيانگر آن هستند که همکاریهای دوجانبه و چندجانبه بر اساس چه مطلوبيتهايي شکل ميگيرد، منازعات در چه مناطقي ايجاد میشوند و در چه روندي مديريت و کنترل خواهند شد. هدف اساسي از تبيين اين مسائل را ميتوان توصيف و تحليل شرايط محيط بینالملل دانست.
ایران بر ضرورتهای ساختار دوقطبی واقف بود. بنابراین تلاش همهجانبه خود را برای بهرهگیری از الگوهایی در روند مدیریت بحران به کار گرفت که بر اساس نشانههايي از جمله محرک و پاسخ قابل درک باشد. متغيرهاي الگويي ساختار دوقطبي، به این معناست که «محرک مؤثر» در شکلگیری حادثه بينالمللي بر اساس نقش و همچنين الگوي رفتاري قدرتهاي بزرگ سازماندهی ميشود؛ درحالیکه واحدهاي منطقهاي و نيروهاي درگير ميبايست در قالب «فضاي واکنش» ايفاي نقش کنند.
یعنی جمهوری اسلامی ایران سعی داشت با ائتلافسازي منطقهاي و حتی نزدیک شدن به یک قطب برای مقابله با قطب دیگر، در برابر جنگ تحميلي راهبردی مؤثر در پیش بگیرد که بتواند جنگ را مدیریت و به نفع خود به پایان برساند...
در روند جنگ تحميلي، اكثر كشورهاي منطقهاي، حمايت خود را از صدام اعلام کردند. در اين فرآيند، بخش قابلتوجهی از کشورهای جهان عرب، اصلیترین حامی صدام در جنگ علیه ایران محسوب میشدند. آنان تلاش نمودند تا زمینههای مقابله و محدودسازی هویت انقلابي ایران را فراهم کنند. قابلیت ژئوپلیتیکی ایران در این دوران از طریق تأثیرگذاری در کشورهای منطقه دچار تغییر و دگرگونی میشد. به این معنا که اگر ایران میتوانست زمینههای لازم برای انشعاب در جهان عرب را به وجود آورد، در آن شرایط بر فرایند منازعه تأثیرگذار محسوب میشد. دیپلماسی ایران برای کاهش شدت منازعه منجر به ایجاد مطلوبیت راهبردی شد. در این فرایند، کشورهای لیبی و سوریه اصلیترین مخالفین عراق در جنگ علیه ایران بودند. كنش ديپلماتيك ايران معطوف به مقابله با تهديداتي بود كه از سوي قدرتهاي بزرگ و جهان عرب اعمال ميشد.
در اين شرايط ايران تلاش داشت تا زمینة کسب تجهیزات موشکی برای مقابله با سیاست موشکی عراق را به وجود آورد. اگر ایران قابلیت پاسخگویی بیشتری پیدا میکرد، طبیعی بود که با محدودیتهای تهاجمی کمتری نیز روبرو میشد. ایران درصدد بود تا این موضوع را برای کشورهای عربی خاورمیانه تبیین کند که حملة عراق به ایران بخشی از استراتژی جنگهاي نيابتي جهان غرب علیه کشورهای انقلابی محسوب میشود. شواهدی که ایران به کار گرفت نشان میداد که حمله نظامی عراق به ایران بر اساس تأثیرگذاری و تشويق قدرتهاي بزرگ انجام گرفته است. این امر توانست زمینههای لازم برای افزایش حمایت سوریه و لیبی از ایران را به وجود آورد.
در ساختار دوقطبي، بازيگران بینالمللی در مورد نوع منازعه و همچنين شدت منازعه به توافق ميرسند. اين امر بيانگر آن است که ابزارهايي به بازيگران اعطا ميشود که کشورهاي مؤثر بتوانند هدايت منازعه را عهدهدار شوند. چگونگي حمايت مستقيم و غيرمستقيم قدرتهاي بزرگ در روند جنگ بر اساس چنين نشانههاي حمايتي يا تعارضي سازماندهی ميشود. ایران با این الگوی قدرتهای بزرگ از طریق ایجاد انشعاب و تمایز بین بازیگران منطقهای حامی عراق، مقابله کرد.
غیر از راهبرد ائتلافسازی و نزدیک شدن به کشورها که نوعی راهبرد ایجابی به حساب میآید، راهبرد سلبی جمهوری اسلامی ایران یعنی نوع برخورد و مقابله او با هر یک از بلوکهای شرق و غرب چگون بود.
يكي از الگوهاي رفتاري ايران در مقابله با سياست حمايتي كشورهاي مؤثر نظام جهاني از عراق را ميتوان بهرهگيري از سازوكارهاي مربوط به چالش كمشدت دانست. قدرتهای بزرگ اصلیترین حامی عراق در جنگ علیه ایران بودند. ایران میبایست زمینه محدودسازی منافع آنان را نیز فراهم آورد. بهعبارتدیگر، اگر ایران از الگوی مقابله با بازیگران یاد شده بهره میگرفت، در آن شرایط میتوانست زمینه کاهش حمایت بازیگران ساختاری در برابر اقدامات خشونتآمیز عراق را به وجود آورد.
در سالهای دهه 1980 که جنگ تحمیلی اعمال میشد، قدرتهای بزرگ در وضعیت افول تدریجی قرار داشتند. آنان با تنگناهای امنیتی نوظهور روبرو شده بودند. ایران بر تنگناها واقف بود. به همین دلیل تلاش کرد تا زمینههای لازم برای مقابله با منافع منطقهای آنان را فراهم آورد. ساختهای مداخلهگر عموماً بر اثر سازوكارهاي كنش مداخلهگرايانة فراگير در حوزههاي منطقهاي با تنگناهاي امنيتي روبرو میشوند. در چنين شرايطي، آنان قادر نخواهند بود تا تمامي اهداف برنامهریزیشده خود را عملياتي کنند و به نتيجه دلخواه برسانند.
افول قدرتهای بزرگ در فضايي گکل میگیرد که مداخلات، ماهيت یکجانبهگرا پيدا میکنند؛ یعنی هرگاه واحدهاي سياسي نسبت به متحدين خود بیاعتماد شوند، درصدد برميآيند تا تمامي اقدامات را به شکل فردي انجام دهند. اين روند در دوران بعد از ساختار دوقطبي در سياست خارجي امريکا ظهور پيدا کرده است؛ اما در شرايطي که نظام بینالملل داراي ساختار دوقطبي بود، امريکاييها صرفاً در برخي از حوزههای امنيتي و استراتژيک مداخله نظامي و امنيتي میکردند.
آیا این شرایط در پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل و خاتمه دادن به این منازعهای که خسارتهای زیادی را بر ما وارد میکرد، تأثیرگذار بود و اگر بود چه نوع تأثیری داشت؟
حلوفصل منازعه در شرایطی انجام پذیرفت که ایران از آمادگی لازم برای مقابله با تهدیدات عراق برخوردار بود. بهعبارتدیگر، تلاش برای ایجاد تعادل از طریق قدرت راهبردی امکانپذیر شد. آنچه بهعنوان معادله مديريت بحران از سوی ایران تلقي میشود، نقشآفرینی و تحرک دفاعی ایران در حوزه منطقهای است. وقتی که ایران به تعادل و موازنه منطقهای رسید، آمادگی خود را برای ایجاد توافق، حلوفصل منازعه و همکاری با نهادهای بینالمللی نشان داد.
در شرايط حلوفصل منازعه، قدرتهای بزرگ در ساختار دوقطبي به توافق ضمني درباره آينده امنيت منطقهای دست مییابند. طبعاً هدف اين بازيگران را میتوان ايجاد تعادل ضعف دانست. تعادل ضعیف به مفهوم آن است که در هر منازعه نهتنها بازيگران چالشگر در فضاي ضعف و کنترل قرار میگیرند، بلکه ساير بازيگران نيز در شرايط قدرت تعادلي واقع میشوند. هرگاه که بازيگران اصلي در شرايط بیثباتی و عدم تعادل قرار گيرند، تلاش میکنند تا نيروهاي منطقهای تأثیرگذار را از طريق منازعه منطقهاي و همچنين مديريت بحران کنترل کنند.
یکی از الگوهای رفتاری ایران در روند مدیریت بحران منطقهای را میتوان ایجاد تعادل در ساختار دوقطبی دانست. فرایندهای عدم تعادل منجر به گسترش جنگ میشود. بنابراین ایران تلاش کرد تا از طریق الگوهای مبتنی بر مدیریت بحران، زمینههای لازم برای ایجاد تعادل در ساختار دوقطبی را فراهم آورد. ایجاد تعادل در ساختار نیازمند تولید قدرت، همکاری منطقهای و ایفای نقش در حوزه منافع قدرتهای بزرگ بود. ایران از الگویی بهره گرفت که نشان میداد اگر منافع ملیاش مورد تهدید قرار گیرد، در آن شرایط با قابلیتهای راهبردی قدرتهای بزرگ در حوزههای منطقهای مقابله خواهد کرد.